میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
بزرگا! شما که اینقدر صاحب نظرید، یک داستانک می نوشتید و ما رو با شیوه ی درست مینیمال نویسی آشنا می کردید....
البته قبلش بهتر بود یک سری به سایت های داستان نویسی انگلیسی، فرانسه و روسی زبان می زدید ، در این صورت متوجه می شدید که در یک داستان 6 کلمه ای هم می توان به نحوی یک قهرمان خلق کرد! و اینکه از نظر بار معنایی مینیمال های خودمان چقدر غنی ترند!
همگی ما میدانیم که نمی توانیم با حواس محدودمان خدا رو درک کنیم، ولی آیا این دلیل کافیست برای اینکه چیزی در مورد خدا ننویسیم.....دیگه چه برسه به امامان و پیامبران و......
چه دلیل موجهی !!! حتا قابل تعمیم برای نفی هر چه داستان بلند چون اساسن برخی چهره های تاریخی را نمیتوان به نمامی در هیچ کتابی توصیف کرد ...
sagaro تو که در چهار سطر داستانت دنبال ساختن قهرمان هستی عصر سرعت و انفجار 10 تن دینامیت هم نمیتونه زندگی تو را مینیمال کنه( اشاره به داستان ایثار) ،
چون هر کدام از این شخصیتها به تنهایی چند تا کتابند ، در نتیجه همین کافیست برای استفاده نکردن ...
ظاهرا شما با حوصله کامنت ها رو مطالعه نفرمودید که اینطور نتیجه گرفتید.
و اما لنین و گربه اش،
به نظر من لنین، امام اول و ابن ملجم همگی شخصیت هایی تاریخی هستند.
حالا یکی متعلق به دنیای صنعتی است و دیگری نیست
هنوز هم جواب نگرفتم که
چرا "هرگز" نمیتوان از این شخصیتها در مینیمال استفاده کرد؟
دوست گرامی خودتونید اولا ،همون حامدزاخار بنویسید حل است
منظور من از "این گونه داستانها" داستانهای مینیمال است ، البته شما حق دارید که متوجه نشوید که منظورم داستانهای مینیمال بوده ، چون در بحث های که اییجا شده و من خوندم اشارهای به مینیمال و اینا نداره ، دوستان دارند به این نتیجه میرسند که روایهای قرانی و احادیث پیامبران هم داستانهای یمنیمال هستند و بعدش بصورت خود جوش به نفری که بیشترین رای را اورده یک جلد کلام الله میدند و تمام.
اما جواب سوال 2 شما
منشا خلق داستانهای مینیمال در واقع نوعی واکنش نسبت به جامعه مدرن و صنعتی امروزه ، و هیچ ربطی به قهرمان بازی و ادبیات کلاسیک نداره ، اینها اراجیف یکسری مغزهای یخ زده است که همه چیرو میخوان ایرانی کنند و بگند ما اول ما اول :D ، و همین تاثیر رو متاسفانه در 80 درصد آثار این کتابی که تحت عنوان داستانهای مینیمال گذاشتین دیده میشه ، داستان مینیمال کانسپت مدرن میخواهد به نظر من ، به نظرم اسم این کتاب را میذاشتید داستانهای کوتاه، یا طرحهایی برای داستان یا رمان ، ...
داستان لنین هم به نظر من میتونه در قالب داستان مینیمال قرار بگیرد ایشان نه فرشته هستند نه امام اول شیعیان نه ابن ملجم، یک آدم عادی پرورش یافته در جامعه مدرن
بازم میام
همچنین در ایثار سعی بر تکرار و یادآوری بود که جایی که هستیم را از چه کسانی به ارث برده ایم .
اصولن شما خوب بلدید چگونه ذهن مخاطب را درگیر و کلافه کنید بزرگوار:))
با دوستان که علیرضا آذر گوش می کنیم جوان تر ها از بیت زیر برداشتی رمانتیک دارند و من برداشتی سوسیال :
چشم بادام دهان پسته زبان شیر و شکر
جام معجون مجسم شده این گرگ پدر !
شاید این روند در دخمه ساراماگو بخوبی تصویر سازی شده باشد.
کاملا با شما موافقم
"معجون" تعبیر مناسبی است
مسئله من هم همین "معجون" است
به این فکر می کنم که من نوعی که از دیدن زیبایی آئینه کاری و گچ بری سقف فلان خانه در یزد دیوانه می شوم
آیا می توانم "به واقع" هنر مینیمال را از وجود خودم خلق کنم و یا " به واقع" آن را درک کنم؟
منی که هنوز هم اگر حتی کوتاه بنویسم اصرار دارم حتما آرمانها و ارزشهای مهمی را در نوشته ام جلوه دهم!
من فکر میکنم تفکر مینیمال با تمام جوانبش وارد فرهنگ ما نشده بلکه تنها شکل آن را در دست داریم
دقیقا در "گذار" قرار داریم
و به راستی در این گذار چه چیزهایی از دست خواهد رفت و چه به دست خواهد آمد؟
آیا مینیمالیسم متعلق به من است؟
منی که قرمه سبزی میخورم با ماست و سالاد روی سفره ترمه!
نمیدانم شاید دهه هفتادی ها و بعدی ها بهتر بتوانند درک کنند...
ماهها بود که میدانستیم به هم نمیرسیم هر لحظه به روز پاییزیمون فکر میکردیم ولی ثانیه به ثانیه عشقمان بیشتر میشد انگار وعده ی جدایی بنزینی بود که دوست داشتنمان را شعله ور تر از قبل میکرد
نه من میتوانستم قدم اول جدایی را بردارم نه او ، ولی این کاری بود که باید میکردیم . آن قدر دوستش داشتم که میخواستم هنگام جدایی کمترین درد را بکشد . گوشی را برداشتم و به او گفتم کسی دیگر را دوست دارم او مرا طرد کرد و هر لحظه در افکارش مرا نفرین میکند ولی من با همه ی اندوه جدایی ام، خوشحالم که بی درد فراموشم میکند!
کامی