رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

ّبوف ولگرد
ّبوف ولگرد
5 امتیاز
از 2 رای
افسانه های یونان و روم
افسانه های یونان و روم
4.3 امتیاز
از 26 رای
از مدار پنجاه درجه شمالی
از مدار پنجاه درجه شمالی
4.5 امتیاز
از 12 رای
سفر ناگذشتنی
سفر ناگذشتنی
4.3 امتیاز
از 60 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
نترسید. با اینکه برق چاقو به چشمش خورد، نترسید و از جایش تکان نخورد.
چون به پیرمرد اعتماد داشت. پیرمرد به دست جلو رفت و چند لحظه بعد چاقو که با ولع تمام رگ‌هایی را برید.
شب که خواستگارها داشتند می‌رفتند چقدر از دست‌پخت عروس خانم تعریف می‌کردند و برادر کوچک عروس مرغش را می‌خواست.
نویسنده : ناشناس
خیلی جذب طبیعت شده بود. و کتاب‌های زیادی درباره طبیعت‌پرستی خوانده بود و
تحت تاثیر همین کتاب‌ها دلش می‌خواست با درخت، گل و پرنده یکی شود.
چشم‌هایش را بسته بود و با دست‌های باز دور خودش می‌چرخید و
در رویای یکی شدن با کوه، جنگل و درخت سیر می‌کرد و همین‌طور که می‌چرخید به وسط خیابان رسید.
با آسفالت یکی شده بود!
ریموند کارور
عشق او رفته بود.از شدت نا امیدی خود را از پل " گلدن گیت" پرت کرد.
از قضا چند متر دورتر دختری به قصد خودکشی شیرجه زد.
دو تایی وسط آسمان همدیگر را دیدند.
چشم در چشم هم دوختند.
کیمیای وجودشان جرقه ای زد.
عشق واقعی بود.
فهمیدند.
سه پا با سطح آب فاصله داشتند.
جی بوستل
" عمل "
مرد بهت زده و گریان در میان درب باز آپارتمان با چمدانی در دست ایستاده بود. چون زن به تهدیدش مبنی بر باز کردن درب و ترک خانه توسط مرد، جامه عمل پوشانده بود!
جسد خونین زن وسط پذیرایی بود!
م.قهاری
.

(برنامه ی سرمه ای )
صبحانه : چای و سیگار و یک پنجره ی باز خاکستری
نهار :چای و دو سیگار و یک پنجره ی نیمه باز خاکستری
شام :چای و سه سیگار و یک پنجره ی بسته ی سیاه
یاسی .ش
فقط دردش کم باشه
کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد .
پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .
وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .
مغازه دار گفت : به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !
: (
نویسنده : ناشناس ! "اگر میشناسید بگیـــد"
آره خب.من هم به همین خاطر گفتم. فکر کنم وقتی اینو بذاریم:x ،باید بگیم به چشم یک گل ببینیش که سوء برداشت نشه:D:D:D:D
شیدای صحرا نوشت:
نقل قول از sagaro:فکرکنم این آیکون باشه :
:p
درسته هم اینی که شما فرمودید درسته و هم جای آیکون غمگین.اینجا اگر فقط کمی غمگین باشیم باید بزنیم زیر گریه
آیکون گل هم واقعا جاش خالیه.کاش این آیکون ها هم اضافه بشه. فکر کنم کارمون رو برای نشون دادن احساساتمون راحت تر کنه

آره / خیلی کم داره آیکون / مخصوصا گل / ما بخوایم ابراز احساسات کنیم باید اینو:x بذاریم یا :-*بعدد ممکنه طرف فکر بد کنه !!!:D:D
خواهشا رسیدگی کنین !
sagaro نوشت:
فکرکنم این آیکون باشه :
:p

درسته هم اینی که شما فرمودید درسته و هم جای آیکون غمگین.اینجا اگر فقط کمی غمگین باشیم باید بزنیم زیر گریه:D
آیکون گل هم واقعا جاش خالیه.کاش این آیکون ها هم اضافه بشه. فکر کنم کارمون رو برای نشون دادن احساساتمون راحت تر کنه :-)
mohsen ghahari نوشت:
اینجا تعطیل نمیشه.
منتظر 21 بهمن باشیم با اتفاقات خوب.

چرا تعطیل؟؟؟؟؟
تا کتابناک و دوستان کتابناکی هستند،به امید خدا اینجا هم پا بر جا خواهند ماند دوست خوبم :-)
اینجا جای یک آیکون خیلی خیلی خالیه.اگر دوستان گفتند چه آیکون هستش؟؟؟:D
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک