رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

عصرونه
عصرونه
5 امتیاز
از 1 رای
راز بنفشه
راز بنفشه
4.6 امتیاز
از 16 رای
کلاه دامادی
کلاه دامادی
4.7 امتیاز
از 15 رای
رنگارنگ - جلد 1
رنگارنگ - جلد 1
4.5 امتیاز
از 22 رای
در کارگاه نمدمالی - جلد ۱
در کارگاه نمدمالی - جلد ۱
4.6 امتیاز
از 29 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
بهشت
آقا به من گفتند صد هزار تومان نقد می خواهی یا صد میلیون با شرطها و شروطها هزاران سال دیگه؟
خوب دیگه.... همین
یک داستان با هفتاد و پنج میلیون شخصیت
اولی خوشحال بود که با مطلقه ای دوست شده بود
دومی شوهر خواهر اولی بود و دیشب را کنار خواهر سومی صبح کرده بود
سومی بابت یک لذت به مادر چهارمی 25هزار تومان پول داد
چهارمی چهارده ساله بود که ششمی سی و هشت ساله کارش را ساخته بود
ششمی دختر داشت دخترش آبرو داشت و داشت به هفتمی که به او قول ازدواج داده بود فکر می کرد.
اما
اما
هفتمی داشت کمربندش را روی کسی باز می کرد، شاید روی من شاید روی تو...
میم صاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شبتون پر ستاره ...
یه روز یه استاد فلسفه رفت سر کلاس به دانشجوهاش گفت با علمی که به شما یاد دادم ثابت کنید که این صندلی وجود نداره
جلسه بعد یکی از دانشجوها که از همه زودتر بلند شده بود، نمره کامل رو گرفته بود.
اون تو برگش فقط نوشته بود «کودوم صندلی؟»
برا همین از فلسفه انصراق دادم....
199.5صفحه مونده
گریان شکمان
تاج گل ها دو تا بیشتر نبود.
روی یکی نوشته شده بود از طرف سازمان بهزیستی و روی دیگری نوشته شده بود انجمن حمایت از بیماری های خاص.
با این وجود کفش و دمپایی ها تا دم در مسجد ادامه داشت.
نوحه خان تشنه ی یک قطره اشک بود اما با دهان پر که نمی شود گریه کرد.
میم صاد
ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻠﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﺮﺩﻧﺪﻧﺎﻇﻢ ﺑﺎ ﺭﻧﮓ
ﻗﺮﻣﺰ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﺮﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪ :
ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ، ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﯽ ، ﻫﯿﭽﯽ
ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ،
ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻗﻮﺭﺕ ﺩﺍﺩﺧﻮﺍﺳﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﺍﻣﺎ ، ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﺑﺮﮔﻪ ﻣﺠﺘﺒﯽ ، ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻣﻌﻠﻢ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺸﺖ
ﺍﺷﮏ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺑﯿﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻫﻢ ﺁﻣﯿﺨﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺛﻠﺚ ﺍﻭﻝ :
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﯾﮏ ﻣﺜﺎﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺗﻬﯽ ﻧﺎﻡ ﺑﺒﺮﯾﺪ
ﺟﻮﺍﺏ : ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻣﺎ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﻋﻀﻮ ﺧﻨﺜﯽ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ ؟
ﺟﻮﺍﺏ : ﺣﺎﺝ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺁﻗﺎ ، ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺎﻟﻪ ﺭﯾﺤﺎﻧﻪ
ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﺩﺵ ﺩﺭ ﺟﻤﻊ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﯿﺞ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻭ ﮔﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺗﻌﺪﯼ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﺟﻮﺍﺏ : ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﭘﯿﻨﻪ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭﻡ
ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻻﻋﻼﺝ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻣﺎﺳﺖ
ﻣﻌﻠﻢ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺍﺷﮑﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﻧﺎﻣﺴﺎﻭﯼ ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯿﺪ
ﺟﻮﺍﺏ : ﻧﺎﻣﺴﺎﻭﯼ ﯾﻌﻨﯽ ، ﯾﻌﻨﯽ ، ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ، ﺍﺯ ﻣﺎﺑﻬﺘﺮﺍﻥ
ﺍﺻﻼ ﻧﺎﻣﺴﺎﻭﯼ ﮐﻪ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻭ ﺗﻤﺠﯿﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺑﺨﺶ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﺟﻮﺍﺏ : ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺎﺻﯿﺖ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﺁﻗﺎ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﺭ ﺑﺨﺶ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭘﺬﯾﺮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺧﺎﻟﻪ ﺳﺎﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺧﺎﻧﻪ
ﻓﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ
ﺳﺌﻮﺍﻝ : ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﭼﻪ ﺧﻄﯽ ﺍﺳﺖ ؟
ﺟﻮﺍﺏ : ﺧﻂ ﻓﻘﺮ ، ﮐﻪ ﺗﻮﻟﺪ ﻟﯿﻼ ، ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺭﺍ ، ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﮔﺶ
ﻣﺘﺼﻞ ﮐﺮﺩ
ﺑﺮﮔﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﮐﻤﯽ ﺧﯿﺲ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺧﻮﺍﻧﺎ ،
ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺛﺮ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺑﻮﺩ
ﻣﻌﻠﻢ ﺭﯾﺎﺿﯽ ، ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﺪﺍﺩ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﮐﺮﺩ ، ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ
ﮔﺬﺍﺷﺖ
ﻣﺠﺘﺒﯽ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،
ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻟﺮﺯﺍﻧﺶ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ
ﺁﻗﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ : ﮔﻔﺘﯿﺪ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﯿﻢ ؟ ﻫﯿﭽﯽ ؟
ﺑﻌﺪ ﻋﻘﺐ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ ، ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﻭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﮔﻢ ﺷﺪ
200 صفحه مونده من برم بعد میام.....
چرخ تاریخ
وقتی تاریخ پَنچَر شد
ما همچنان راندیم
این نزدیکی ها نه آپارتی هست
نه آبادی...
میم صاد
شیدای صحرا نوشت:
نقل قول:دوستان فراموش کردم اسم داستان را بنویسم ! اسم داستان " مینا " بود!
میدونید چرا؟
جناب قهاری اسم اونی که فرار کرده بود مرغ مینا بود درسته؟؟

آفرین دقیقا درسته...
جسارتا یک نکته آموزشی :
در یک داستان مینیمال اگر بتوانید کشش ایجاد کنید و ذهن خواننده را به مسیری بکشانید و در انتها به یکباره همه داستان را با چند کلمه تغییر دهید تعلیق ایجاد میکنید و داستان شما بسیار پر کشش خواهد شد.بجز همین داستان که خواننده ابتدا فکر میکند با دو انسان طرف میشود ،و بعد ....... میتوانید این تعلیق را در داستان مهتاب گرامی نیز ببینید آنجایی که میمون کاری خلاف عرف میکند و...
mohsen ghahari نوشت:
نقل قول از کامل غلامی:نقل قول از mohsen ghahari:
رسیدم.ندیدمش.صدایش.....
.
.
.
دوستان فراموش کردم اسم داستان را بنویسم ! اسم داستان " مینا " بود!
میدونید چرا؟

فکر میکنم چون هم میشه اسم دختری باشه که دنبالش بودین / هم پرنده ای که تو قفس بوده مرغ مینا بوده /
درسته ؟
دوستان فراموش کردم اسم داستان را بنویسم ! اسم داستان " مینا " بود!
میدونید چرا؟

جناب قهاری اسم اونی که فرار کرده بود مرغ مینا بود درسته؟؟;-)
کامل غلامی نوشت:
نقل قول از mohsen ghahari:
رسیدم.ندیدمش.صدایش.....
همین داستانو نقد کنین " دوباره من از کلمه نقد استفاده کردم "!
==> نظر شخصی ِ شما درباره ی این داستان : ...

دوستان فراموش کردم اسم داستان را بنویسم ! اسم داستان " مینا " بود!
میدونید چرا؟
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک