میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
نویسندگان کتابناکی
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.
برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813
تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
آپلود شده توسط:
Reza
1392/10/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال
پدر و مادر می ترسیدند سکی هم مثل بیشتر بچه های چهار پنج ساله به برادرش حسودی کند و بخواهد به او آسیبی برساند . این بود که جوابشان همیشه نه بود . اما در رفتار سکی هیچ نشانی از حسادت دیده نمی شد ، با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم برای تنها ماندن با او روز به روز بیشتر می شد ، بالاخره پدر و مادرش تصمیم گرفتند موافقت کنند .
سکی با خوشحالی به اتاق نوزاد رفت و در را پشت سرش بست . امالای در باز مانده بود و پدر و مادر کنجکاوش می توانستند مخفیانه نگاه کنند و بشنوند . آنها سکی کوچولو را دیدند که آهسته به طرف برادر کوچکترش رفت. صورتش را روی صورت او گذاشت و به آرامی گفت : نی نی کوچولو ، به من بگو خدا چه جوریه ؟ من داره یادم میره !
بی نام و نشان
نتایج اخلاقی داستان:برای فهمیدن شکل خداوند یه نی نی گیر اورده و باز جوییش کنید
نتیجه اخلاقی داستان:1-تو هوای کثیف از پشت شیشه دید بزنید. 2- سیگار نامرغوب نکشید.
پیشنهاد: دید نزنید....یا حداقل سعی کنید هر روز یک چیز متفاوت را دید بزنید!...
سه نفر بودند . دو نفرشان کاملا عاشق آن دختر شده بودند و آن یکی زیاد به دختر ها اهمیت نمی داد .
یک نفر از آن دو نفری که عاشق دختر شده بودند ، پولدار بود و دیگری قد بلند و خوش هیکل بود .
یک روز که سه نفری با هم بیرون رفته بودند ، فهمیدند که اگر می خواهند تا آخر عمرشان تنها نمانند هیچ دختری نباید آن سه نفر را با هم ببیند
نتیجه اخلاقی:خودتون حدس بزنید
دیوانه بود . هر روز همان ساعت درهمان خیابان منتظر می شد بلکه یک بار دیگر بتواند او را از نزدیک ببیند . نمی دانست بیشتر دختر های آدمیزاد از سگ ها می ترسند
با ز هم از محمد مزده ایی(باس این محمد مزدهایی را پیدا کنم بکشونمش اینجا تا بلکه رو این سهیلی و دختر شکسته احساسی رو کم کنه.
نتیجه اخلاقی داستان:پسرا بلا نسبت باید سگ نباشن.اگر هم هستند سگ خوش اخلاق باشن
ساگارو جغده رفیق :D
ــ یک نفر را می شناسم که می تواند شما را از اینجا نجات دهد
ــ خودت چی ؟
ــ من از وقتی یادم می آید همینجا بوده ام
از محمد مزده ایی....از سایت........................................
آخرش از سرطان ریه مرد
از محمد مزده ایی از سایت.............................................................
نتیجه اخلاقی داستان:در هنگام دید زدن استعمال دخانیات ممنوع است
داستان های کوتاهش را برای فروش گذاشته بود و دعا می کرد هیچ کدام از دخترهایی که در داستان هایش بودند ، برای خرید نیایند
از محمد مزده ایی.قابل توجه مجرد های کتابناکی
دست راستش لای در پیکان چهل و هفت پدرش مانده و نمی تواند به هیچ کدام از کسانی که آمده اند تا با او عکس بگیرند ، امضا بدهد
از محمد مزده ایی از سایت..........................
نویسنده: علی به پژوه
دیگر برای حساب کردن چیزی برایش باقی نمانده بود؛ جز گلوله های تفنگش که سه تا بود و یکی اش هم کار را راه می انداخت.
برگرفته از: خردنامه همشهری - ویژه نامه داستان - همشهری داستان (کتاب هشتم) - خردادماه 1389
از سایت..................................