رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

غیرت یعنی ..
غیرت یعنی ..
4.9 امتیاز
از 7 رای
نادیا
نادیا
4.3 امتیاز
از 37 رای
جبه خانه
جبه خانه
4.2 امتیاز
از 44 رای
زنی که همیشه هست
زنی که همیشه هست
4.4 امتیاز
از 9 رای
در سرزمین کوچک من
در سرزمین کوچک من
4.4 امتیاز
از 50 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
م.ک: میدونم عجیبه ولی من به… به این دنیا تعلق ندارم… ممکنه تو این تومار ها یه چیزی باشه که بتونه راه برگشت رو بهم نشون بده؟!
نیم گالو: تومار ها از آینده خبر نمیدن فقط با آگاهی از گذشته ما رو هدایت میکنن…!
epic
ملکه تارا: تو به یه دلیلی اینجایی… شاید هنوز رابطه ها رو ندیده باشی ، ولی چون اونا رو ندیدی معنیش این نیست که وجود ندارند… میدونم تو ترسیدی ولی پیش غنچه بمون… وقت شکفتنش کنارش باش…و بعد چیزی که دادی رو پس میگیری…
epic
رونین: چندین برگ یک درخت…
م.ک: یعنی چی؟!
رونین: هممون از هم جداییم… ولی با این وجود بهم وصلیم… این سرلوحه زندگیمونه…
epic
دفتر کار جک در یک شهر کوچک بود.روزی رئیسش ب او گفت:"جک...ازت میخوام بری ب اداره ی آقای براون در شهر منچستر.اینم آدرس"
جک با قطار ب منچستر رفت و در ایستگاه با خود فکر کرد:آدرس دفتر نزدیک ایستگاهه...زود پیداش میکنم"
بعد از یک ساعت ک محل را پیدا نکرد از پیرزنی آدرس را پرسید.پیرزن اورا راهنمایی کرد وبالاخره جک آن را پیدا کرد.یک هفته بعد اودومرتبه ب منچستر رفت و نتوانست اداره ی آقای براون را پیدا کند و ایستاد تا از شخصی آدرس را بپرسد.آن شخص همان پیرزن بود!او بسیار شگفت زده شد و از جک پرسید:هنوز دنبال اون دفتره میگردی؟؟؟!!!
نویسنده:ناشناس

کم و کاستیهاشو ب بزرگواری خودتون ببخشین.منم دلم میخواست اینجا کامنت بذارم.
نامه زحل به زمین:
امروز در کریسمس 2014 میخوام دل به دریا بزنم و پرده از راز قدیمی بردارم.میدانم که از دیر باز شعله عشق درخشانی نسبت به من در وجودت زبانه میکشد و آن حلقه به دور کره ام.یک دل نه صد دل ازت ربوده بود.
از تو چه پنهان که شب ها تو هم به خوابم می امدی.حتی همین دیشب هم در حلقه ما قصه گیسوی تو بود.میدانم که هرشب دعا میکردی من را ببینی من هم تورا میخواستم وچیزی نگفتم.....به قول محمد اصفهانی:عشق است و اتش و خون داغ است و درد دوری..... خودت بهتر میدانی که از قبل مشتری عاشق من بود یک سیاره است قس دار و سبیل کلفت که حرف سرش نمیشود.همسایه مان بود و دست از پا خطا میکردم سرم را روی سینه ام میگذاشت.قسمت نبود زمین جان!حالا شاید توی یک دنیای دیگر دست های هم را بگیریم.شاید انجا توی دل ها درد بیزاری نباشه........(این لکه هم جای قطره آبی که از چشمم چکیده)
بااشک
زحل
میخوام وقتی بزرگ بشم یه خونه بزرگه بزرگ درست کنم تا هرکی بابا و مامان نداره بیاد پیش من باهاشون بازی کنم تا مثله من احساس تنهایی نکنن…
کجایی کودکی که یادت بخیر.....
کاملا واقعی از داستان آرزوهای یک نویسنده کوچک…:(
مدر:دیگه هیچی نمی خوام بشنوم .این همه وقته مادرش مرده هنوز ما گیرشیم
پدر :اخه به من بگید چی شده
_چی شده ؟پسر شما جلوی 17 جفت چشم به معلمش گفته عاشقتم .یه پسر دوم دبستانی!
پدر با عصبانیت به سمت کلاس بچه رفت .پسرش نبود اما با خط کودکانه ای یادداشتی گذاشته بود :
منو ببخش بابا
اخه چشماش خیلی شبیه مامان بود
:((:((:((:((:((:((:((:((:((
معلم: موضوع انشاء پدر!
دانش آموز1 : اما…خانم… من با این موضوع… مشکل دارم نمیتونم بنویسم…
معلم: برو بشین بنویس تو انشات خوبه اینو هم میتونی بنویسی بدو تنبلی نکن!
دانش آموز1 : ولی خانم… واقعا میگم… نمیتونم بنویسم…
معلم: چرا نتونی؟!
دانش آموز1 : آخه…
دانش آموز2 : آخه باباش مرده خانم سخته براش درمورد پدر و خانواده بنویسه…
دانش آموز1( با عصبانیت! ) : اون نمرده…! کشتنش……
و کلاس غرق در سکوتی سنگین شد.....
کاملا واقعی از داستان زندگی یک نویسنده کوچک...........:(
در وصف حال برخی:«سرانجام دیگر حرفی برای گفتن نداشت!.....» <=این یک داستان کوتاه 6 کلمه ای خارجکی بود....
دوستان کجای کارید!
بعضی از این دیالوگها از قسمت های سانسور شده است!;-(
مدیونید اگه فکر کنید من فیلم بدون سانسور می بینم!:D
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک