خانواده ای محترم
نویسنده:
ایزابلا بوسی فدریگوتی
مترجم:
بهمن فرزانه
امتیاز دهید
✔️ خانواده محترم چشم اندازی است با دو منظر تمام و هزاران منظر ناتمام. چشم اندازی از زندگی دو زن، یکی چشم انتظار دوست داشتن و یکی دوست داشته شدن... کلارا؟ ویرجینیا؟ انتخاب با مخاطب است.
داستان چنین آغاز می شود:
جان سالم به در برده و زنده مانده ای. هم خودت و هم خانه ات، اتاق هایت، تختخواب هایت، عکس هایی را که قاب کرده و دور و بر خود، این جا و آن جا چیده ای، درست مثل تصاویر قبرستانی خصوصی. لباس هایت ته مانده ای است از جهانی دیگر، کفش هایی را که برای خود انتخاب می کنی همیشه از مد افتاده است. شبیه کفش های قبلی که آن ها نیز شبیه کفش های قبلی و قبلی بوده اند. دیگر هیچ زنی گیسوانش را به سبک تو آرایش نمی کند، نه آن زن های پیر دهاتی که با صدها سنجاق اصرار می ورزند تا همان چند موی کم پشت خود را به صورت گیس نازکی ببافند، نه آن خانم های شهرنشین که موهای کوتاه دارند و سعی دارند آن ها را از روی پیشانی پس زده و به عقب شانه کنند. گیسوانی شق مثل تاج مرغ و خروس. تو با آن گیسوان مجعد خود از مد افتاده ای. آرایش مویی که حتی قبل از آن که تو آن ها را به آن نحو فِر بدهی از مد افتاده بوده است. پیر شده ای و هنوز نمی خواهی قبول کنی که پیر شده ای. واقعیت سن خود را قبول نمی کنی. هنوز به جلوی آینه می روی و خودت را تماشا می کنی. می بینی که پیر شده ای. با این حال گاهی اوقات هم چندان از خودت بدت نمی آید...
بیشتر
داستان چنین آغاز می شود:
جان سالم به در برده و زنده مانده ای. هم خودت و هم خانه ات، اتاق هایت، تختخواب هایت، عکس هایی را که قاب کرده و دور و بر خود، این جا و آن جا چیده ای، درست مثل تصاویر قبرستانی خصوصی. لباس هایت ته مانده ای است از جهانی دیگر، کفش هایی را که برای خود انتخاب می کنی همیشه از مد افتاده است. شبیه کفش های قبلی که آن ها نیز شبیه کفش های قبلی و قبلی بوده اند. دیگر هیچ زنی گیسوانش را به سبک تو آرایش نمی کند، نه آن زن های پیر دهاتی که با صدها سنجاق اصرار می ورزند تا همان چند موی کم پشت خود را به صورت گیس نازکی ببافند، نه آن خانم های شهرنشین که موهای کوتاه دارند و سعی دارند آن ها را از روی پیشانی پس زده و به عقب شانه کنند. گیسوانی شق مثل تاج مرغ و خروس. تو با آن گیسوان مجعد خود از مد افتاده ای. آرایش مویی که حتی قبل از آن که تو آن ها را به آن نحو فِر بدهی از مد افتاده بوده است. پیر شده ای و هنوز نمی خواهی قبول کنی که پیر شده ای. واقعیت سن خود را قبول نمی کنی. هنوز به جلوی آینه می روی و خودت را تماشا می کنی. می بینی که پیر شده ای. با این حال گاهی اوقات هم چندان از خودت بدت نمی آید...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خانواده ای محترم
شرح بسيار جالبي از سوتفاهم هاي تمام نشدني بين آدم ها