گسست
نویسنده:
سیاوش حبیبی
امتیاز دهید
گفتگو ، دیالوگ ، مکالمه شرط اول و اساسی و ساده و در عین حال مهم برای ایجاد رابطه است . . . و اگر همین شرط ساده و پیش پا افتاده درست انجام نشود در دراز مدت کار به جاهای خیلی باریک و حتی جنگ کشیده می شود . . . گسست دوری قهر همگی ناشی از یک دیالوگ غلط است که خود ریشه در جهل و ترس بشری دارد . . . مجموعه کوتاه حاضر حاوی 47 گفتگوی کوتاه در زمینه های مختلف است گفتگوهایی که چه بسا من و شما نیز در طول عمر خود بارها مرتکب آن شده باشیم . . . به امید وفاق و اتحاد و آشتی نه تنها در سطح ایران که در سطح کلیه اقوام و ملل جهان . . .
بیشتر
تگ:
گسست
آپلود شده توسط:
siawash110
1392/07/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گسست
نمیدانم ماهی چه غذای شوری خورده که آن قدر روی آن آب میخورد.
..
من هم با طعنه بهش گفتم : مثلا نقطه مشترک من و تو چیه ؟
نیشخندی زد و گفت : جیب من و کله تو ... هر دوشون خالیه !
میشنوید صدای من رو؟؟؟[/quote]
ابر این ناله که شنید به حال درخت گریست تا شاید دعایش مستجاب شود .
باران می بارید
و هوا تاریک و سرد
صبح با تلنگر رفتگر بیدار شدم
خیس و تنها
قلندر
و من دور شدم و بقیه صحبت او را نشنیدم . . . خدایا یعنی داشت از ازدواج می گفت یا از طلاق ؟ یا از خرید یک جنس مثلا خانه یا خودرو ؟
شخصا امیدوارم اولی باشد . . . هر چند متاسفانه از لحن سخنش پیدا بود که سخن از دومی است . . . .
( این اتفاق تخیل نبود کاملا واقعی بود داغ داغه ! ! ! )[/quote]
البته سیاوش جان شاید خیر دومی بیشتر از اولی باشه !!!
.....
میشنوید صدای من رو؟؟؟
چشایی داره پدسّگ !
پر و پاچه رو نیگا !
برو تو گل و گردن
ممل ، یالا تا ،کسی نیومده مالو بندا عقب اتول...
دِ بجنب دیگه ...
.
.
.
.
.
.
بَعَعَع, بَعَع
١١/٨/٩٢ ٢٣:١۷
یک فروند قلندر
- نگاه کن ، این کار امروز بشه بهتر از فرداست فردا بشه بهتر از پس فرداست . . .
و من دور شدم و بقیه صحبت او را نشنیدم . . . خدایا یعنی داشت از ازدواج می گفت یا از طلاق ؟ یا از خرید یک جنس مثلا خانه یا خودرو ؟
شخصا امیدوارم اولی باشد . . . هر چند متاسفانه از لحن سخنش پیدا بود که سخن از دومی است . . . .
( این اتفاق تخیل نبود کاملا واقعی بود داغ داغه ! ! ! )
.[/quote]
توی کتاب "شما هم می توانید موفق شوید" نوشته ی شیو خیرا ، این داستان ذکر شده و 5 نکته ی اخلاقی هم از اون نتیجه گیری شده که به نظرم جالب و مفید هستن:
1-وقتی نگرش ما درست است ما همه در می یابیم که روی لایه های الماس قدم میزنیم. فرصت ها همیشه زیر پای ما هستند و نیازی به رفتن به جای دیگر نیست.
2-علف ها یا چمن ها در طرف دیگر سبزتر به نظر می رسند.
3-در حالی که به علف ها یا چمن های آن طرف نگاه می کنیم . کسانی که در طرف دیگر هستند آن ها به چمن های ما نگاه می کنند .آن ها خوشحال می شوند که جایشان را با ما عوض کنند.
4-وقتی افراد نمی دانند که فرصت ها را چطور تشخیص دهند ، هنگامی که فرصت ها درِ خانه ی آن ها را می زنند از سروصدا شکایت می کنند.
5-همان فرصت هرگز دوباره در نخواهد زد . فرصت های بعد ممکن است بهتر یا بدتر باشند
او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود ، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد .
او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت...
به دنبال بی پولی ، تنهایی و یاس و نومیدی خود را در اقیانوس غرق می کند .
اما زارع جدیدی که مزرعه را خریده بود ، روزی در کنار رودخانه ای که از وسط مزرعه میگذشت ، چشمش به تکه سنگی افتاد که درخشش عجیبی داشت . او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازی برد . مرد جواهر ساز با دیدن سنگ گفت که آن سنگ الماسی است که نمی توان قیمتی بر آن نهاد.
مرد زارع به محلی که سنگ را پیدا کرده بود رفت و متوجه شد سرتاسر مزرعه پر از سنگهای الماسی است که برای درخشیدن نیاز به تراش و صیقل داشتند.
مرد زارع پیشین بدون آنکه زیر پای خود را نگاه کند ، برای کشف الماس تمام افریقا را زیر پا گذاشته بود ، حال آنکه در معدنی از الماس زندگی می کرد !