رسته‌ها

دیوان کامل رهی معیری: سایه عمر، آزاده،ترانه ها

دیوان کامل رهی معیری: سایه عمر، آزاده،ترانه ها
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 64 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 64 رای
تعداد صحیح صفحات : 527

به اهتمام: کیومرث کیوان

اسکن شده

رهی معیری با تخلص رهی از بهترین غزل‌سرایان معاصر ایران است.

شعر بهار
نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار
ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار
با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن
که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار
زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم
چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار
چمن از لالهٔ نو رسته بود، چون رخ دوست
گلبن از غنچهٔ سیراب بود، چون لب یار
روز عید آمد و هنگام بهار است امروز
بوسه ده‌ای گل نورسته، که عید است و بهار
گل و بلبل، همه در بوس و کنارند ز عشق
گل من، سر مکش از عاشقی و بوس و کنار
گر دل خلق بود خوش، که بهار آمد و گل
نو بهار منی ای لاله رخ گل رخسار
خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید
جای عیدی، تو به من بوسه ده‌ای لاله عذار
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
527
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/07/29

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان کامل رهی معیری: سایه عمر، آزاده،ترانه ها

تعداد دیدگاه‌ها:
15
شاهکار نیست !؟
۩
بوی آغوش تو را ، از نفــَس گـل شنوم . . .
گُل نورَسته مگر ، دوش ؛ در آغوش تو بود ؟!
:.:.:...
های های گریه ، در پای توئم ؛ آمد به یاد . . .
هر کجا ، شاخ گلی ؛ بر طرفِ جویی یافتم !
:.:.:...
کامم اگر نمی دهی ، تیغ بکِش ؛ مرا بکُش !
چند به وعده خوش کنم ، جان ِ به لب رسیده را ؟
:.:.:...
ز عمر اگر طلبی بهره ، عشق ورز ؛ ای دوســـت . . .
که زندگانی ِ بی عشق ، زندگانی نیست . . . !
جدا از اشعار ناب و پر سوز و گداز و عاشقانه ی رهی،
او ترانه سرای بی نظیری نیز بود،
خوش داشتم این ترانه ماندگارش را که با صدای مرحوم بنان ، ماندگار تر شده . . .
در زیر این کتاب بگذارم.
«به گفته همسرش ، بنان بهترین اثر خود را “حالا چرا” و “کاروان” می‌ دانست و می‌ گفت:
“کاروان را برای بعد از مرگم خوانده ​ام”»

ص 462
همه شب نالم چون نی
که غمی دارم ، که غمی دارم …
دل و جان بردی امّا
نشدی یارم ، یارم

با ما بودی ، بی ما رفتی …
چون بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم ، تنها رفتی …
چو کاروان رود ، فغانم از زمین ، بر آسمان رود
دور از یارم ، خون می بارم …
فتادم از پا به ناتوانی ، اسیر عشقم ، چنان که دانی
رهایی از غم نمی توانم ، تو چاره ای کن ، که می توانی …

گر ز دل بر آرم آهی
آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم
اشک آتشین ریزد …
چو کاروان رود ، فغانم از زمین ، بر آسمان رود
دور از یارم ، خون می بارم …

نه حریفی تا با او غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم

ای شادی جان ، سرو روان ، کز بر ما رفتی
از محفل ما ، چون دل ما ، سوی کجا رفتی …

تنها ماندم، تنها رفتی …
به کجایی غمگسار من ، فغان زار من بشنو باز آ ، باز آ
از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو باز آ
باز آ سوی رهی
چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافله باد صبا رفتی
تنها ماندم …
تنها رفتی …

لینک دانلود آهنگ بی نظیر و ماندگار و البته پُر سوز و گداز «کاروان» :
متن لینک
خدایشان بیامرزاد و یادشان گرامی باد:x
رهی معیری متولد تهران سال- 1288
وفات سال-1347
تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران
علاقمندی: شعر،نقاشی،موسیقی
اولین رباعی رهی:

کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد
وین روز مفارقت به شب می‌آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست
ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد

پس از اتمام دوره متوسطه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.
اشعار رهی در بیشتر روزنامه‌ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله تهران مصور چاپ می‌شد. در شعرهای فکاهی و انتقادی از نام مستعار «زاغچه» ، «شاه پریون» ، «گوشه‌گیر» و «حق گو» استفاده می‌کرد.
رهی معیری در سال‌های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد.
رهی علاوه بر اشعار دلنشینی که می سرود به ساخت ترانه ها و تصنیف هایی پرداخت که اغلب در رادیو پخش و یا بر صفحات گرامافون ضبط شد ،یکی از معروفترین این آثار ،خزان عشق (تصنیف مشهور "شد خزان گلشن آشنایی" که استاد بدیع‌زاده آن را اجرا کرد)است.

شد خزان گلشن آشنایی, بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو, وز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم تا به تنم جان بود, مهر و وفا داری با تو چه دارد سود
آفت خَرمن مهر و وفایی, نو گل گلشن جور و جفایی
از دل سنگت آه
دلم از غم خونین است , روش بختم این است
از جام غم مستم , دشمن می پرستم, تا هستم
تو مست ازمی به چمن, چون گل خندان از مستی در گریه ی من
با دگران در گلشن نوشی می , من ز فراقت ناله کنم تا کی
تو و می , چون ناله کشیدها, من و چون گل جامه دریدن ها
ز رقیبان خواری دیدن آه , دلم از غم خون کردی
چه بگویم چون کردی , دردم افزون کردی
برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفا داری
که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ ودرد از عمرم که در وفایت شد طی
ستم به یاران تا چند
جفا به عاشق تا کی
نمی کنی ای گل یک دم یادم
که همچو اشک از چشمت افتادم

بر خاطر آزاده غباری ز کسم نیست
سرو چمنم شکوه ای از خار و خسم نیست
از کوی تو بی ناله و فریاد گذشتم
چون قافله عمر نوای جرسم نیست
افسرده ترم از نفس باد خزانی
کآن تو گل خندان نفسی هم نفسم نیست
صیاد ز پیش آید و گرگ اجل از پی
آن صید ضعیفم که ره پیش و پسم نیست
بی حاصلی و خواری من بین که در این باغ
چون خار به دامان گلی دسترسم نیست
از تنگدلی پاس دل تنگ ندارم
چندان کشم اندوه که اندوه کسم نیست
امشب رهی از میکده بیرون ننهم پای
آزرده دردم دو سه پیمانه بسم نیست
بهمن ماه1332
دیوان کامل رهی معیری: سایه عمر، آزاده،ترانه ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک