هیولا
نویسنده:
آر. ال. استاین
مترجم:
شهره نورصالحی
امتیاز دهید
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد، چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیولا
سه گانه هم همچین مالی نیست وقتت و تلف نکن
ای فلک...
ای ایوهناس(:D)
به دادم برسید.
اینی شانی ها بس خون آشامی خوندن خون همه ی استاینی ها رو مکیدن.:D
راست میگم دیگه
ادم پیر میشه یادش نمیاد ناهار چی خورده
منم عییییییییییییییییییییییییین تو
خو رفتم حموم
در ضمن دارنی 90000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000
اتیشم
مهدیه جان زشته!
این حرفا از تو بعیده!
اتفاقا آدما تو پیری مخشون کار میوفته.
مگه ندیدی اکثر این ریاضی دانا و امثال اونا پاشون لبه گوره؟
استاین حالا حالا ها مونده تا کارش گل کنه.
من نخوندم سه گانه رو
ولی موافقم;-(:D
ولی سن استاین رو ببین...سن دارنو ببین
استاین دیگه مخش کار نمیکنه;-)
ببخشیندا
استاین فقط سه گانه ی بازی های ترسش به هم ربط داره
میتونه مث دارن دنباله دا پر معنی بنویسه ایا:-(
مثلا نبرد با شیاطین یا سرزمین اشباح؟