هیولا
نویسنده:
آر. ال. استاین
مترجم:
شهره نورصالحی
امتیاز دهید
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد، چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
بیشتر
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیولا
آرمان هم اومد.
می خوایم خود درگیری راه بندازیم هستی داداش؟
با خودمون.
خود درگیری اینقدر حال میده...
نمیدونی که...
بیا امتحان کنیم...[/quote]
آره. من سابقه مازوخیسم نداشتم.بد نیست به پروندم اضافه شه:)):)):))
چند بار بگم؟؟[/quote]
100 بار دیگه بگو...
2000 ای کجه...
:)):)):)):))
من طرفدار استیو کینگ
نه آر ال استاین نه دارن.
شوخی کردم.من از جفتشون خوشم میاد خب.
[/quote]
ولی استاین بهتره:baaa::baaa::baaa::baaa::baaa:
با خودمون.
خود درگیری اینقدر حال میده...
نمیدونی که...
بیا امتحان کنیم...
چند بار بگم؟؟
من نبودم چقد کل کل کردین.
خییییییییییییییییییییییییییلی بدین:((:((:((