هیولا
نویسنده:
آر. ال. استاین
مترجم:
شهره نورصالحی
امتیاز دهید
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد، چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
بیشتر
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیولا
سلام!داریم از مدرسه شکایت می کنیم!معلوم نیس؟:D:D:stupid::stupid:
هه!معلمای ما اگه بهشون بگی درس نخوندی یا کاری که گفته بوده رو نکردی قیافش مثل عکس این کتابه میشه!
میگم چقد این عکسه آشناس[/quote]
ببین چقد معلمامون معروفن که عکسشون رو کتاب استاین هست!:)):))
هه!معلمای ما اگه بهشون بگی درس نخوندی یا کاری که گفته بوده رو نکردی قیافش مثل عکس این کتابه میشه![/quote]
:)):))
میگم چقد این عکسه آشناس:))
:((:((
معلم فیزیک ما خودش به خودش میگه شمر!!!:)):))
از ani angel بپرس. هم مدرسه ای هستیم.
فردا فیزیک داریم:((:((:((:((:((:((:((:((:((:((:((:((
هه!معلمای ما اگه بهشون بگی درس نخوندی یا کاری که گفته بوده رو نکردی قیافش مثل عکس این کتابه میشه!:D
ای ای ای!اینا اگه جرئت داشتن تو تابستون میومدن که ما تعدادمون زیاد بود نه الان بعدم ما به اندازه ی کافی این بحثو کردیم!اینا تازه اومدن از بحثایی که ما کردیم خبر ندارن!من که دیگه حوصله ی این بحث تکراری و مسخره رو ندارم!همینجا هم از همه ی دارنی ها خواهش می کنم دیگه کاری به کار اینا نداشته باشن!ولشون کنین!این یه بحث تموم شدس و ما نمیخوایم که دوباره بازش کنیم!