قصه کوچه بی قواره و چهار پیرزن
نویسنده:
نسیم خاکسار
امتیاز دهید
سرآغاز داستان:
دور از یک شهر بزرگ، برخورده میان چند تا محله یک محله بود و مثل همه محله ها چند تا خانه آجری و گلی داشت و چند تا دکان. تنها تفاوتش با محله های دیگر این بود که همه این خانه ها و دکان ها در دو ردیف بغل هم چیده شده بودند. اینطوری محله مثل یک کوچه دراز و بی ریخت شده بود. وسط کوچه هم تا بخواهی خاک بود و آت و آشغال. بچه ها صبح که میشد از در خانه ها مثل مور و ملخ می ریختند بیرون. مدرسه روهاش کیف دار و بی کیف، با کفش و بی کفش می رفتند مدرسه، بقیه هم تا غروب توی خاکها بازی می کردند و به سر و کول هم می زدند...
بیشتر
دور از یک شهر بزرگ، برخورده میان چند تا محله یک محله بود و مثل همه محله ها چند تا خانه آجری و گلی داشت و چند تا دکان. تنها تفاوتش با محله های دیگر این بود که همه این خانه ها و دکان ها در دو ردیف بغل هم چیده شده بودند. اینطوری محله مثل یک کوچه دراز و بی ریخت شده بود. وسط کوچه هم تا بخواهی خاک بود و آت و آشغال. بچه ها صبح که میشد از در خانه ها مثل مور و ملخ می ریختند بیرون. مدرسه روهاش کیف دار و بی کیف، با کفش و بی کفش می رفتند مدرسه، بقیه هم تا غروب توی خاکها بازی می کردند و به سر و کول هم می زدند...
آپلود شده توسط:
Kandooo
1402/04/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قصه کوچه بی قواره و چهار پیرزن