غربت، انتهای خط
نویسنده:
ایرج ستوده
امتیاز دهید
بریده ای از متن کتاب:
پاییز بود و جوان احساس کرد که نگاهش آلوده پاییز شده است. آخرین نگاههای پژمان نگاه پاییزی بود. همه چیز در حال ریختن بود: درختها، جاده و خانه های روستایی که بر کناره جاده کج و معوج ایستاده بودند. غروب روستا همیشه دلگیر است. آفتاب بی جان آخرین لکه های نور را می مکید. پژمان با خود اندیشید: "انتهای این جاده کجاست؟"
یادش آمد هنگامیکه در کارگاه قصد داشت جاده سپیدان را بسازد، احمدی، یکی از مهندسین پروژه، از او پرسیده بود:
- انتهای این جاده کجاست؟
پژمان جواب داده بود:
- انتها نداره، ما باید تا آخر عمر جاده بسازیم.
و با لبخندی شوخ ادامه داده بود:
- تا زمانیکه مقصدی هست، مبدائی هم وجود دارد. مقصد مبدا یعنی جاده!
همه عشق پیمان را جاده تشکیل داده بود...
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
368
فرمت:
PDF
حق نشر:
فیلم و هنر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی غربت، انتهای خط