من همون موقه هم که میومدی به خونه سر میزدی فکر میکردم داری لطف میکنی..الانا میگن منت.فکر میکردم پیغمبر خدایی...هردفه که اومدی خونه یه چیزیت شده بود...یه بار دست نداشتی ...یه بار پا نداشتی...یه بار چشم نداشتی.هردفه از تو یا ننه صدیقه چیزی میپرسیدم یه چیزی داشتی!دست بابا رفت پیش خدا/پای ما رفت پیش خدا!اینقد همه چیزت رفت پیش خدا ک خدام یه آدمی شده برا خودش دیگه!
دوست من
لذت بردم...ممنون .
حسرت میلادو خوب حس کردم...از طرح داستان هم خوشم اومد.قلم خودتون هم گیرا بود.
دوست دارم یه بار دیگه بخونمش.
قلمتون سبز
این روز ها ، روزهای جنگ و دفاع است ،البته شاید به ابتدایش بشود گفت دفاع،ولی بعد ها شاید از دفاع عدول کرد . . .
شاید هم ناچاری بود! کسی چه می داند....
"آگاه نبودیم که گمراه شدیم
لبخند به لب مسافر آه شدیم
در جاده انقلاب آزادی مرد
از چاله درآمدیم و در چاه شدیم"... ::::
*پریروز داشتم از لواسون برمیگشتم ،دیدیم یه کوچه به نامته، ناقلا شدی!حقوقتو از خدا گرفتی و سر ماه رفتی یه کوچه خریدی، چند تا ویلا که تو بهشت داری!!!
*اومدم اینجا بهت بگم تو رفتی و ما شهید شدیم...
::: سکوت نوشت: ....
هی ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ و ﺧﺪاﯾﺎ ... ﻧﻤﯽ ﺷﻮد !
اﯾﻦ ﺑﺎﺗﻼقِ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﭘﺎ را ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ....
پس از سلام این روز ها ، روزهای جنگ و دفاع است ،البته شاید به ابتدایش بشود گفت دفاع،ولی بعد ها شاید از دفاع عدول کرد . . .
شاید هم ناچاری بود! کسی چه می داند.... مونولگ گاو گم ، از دوست خوبمان محمود احدی نیا نیز حکایتی است از همین جنگ . . . .
جنگی که برای بازماندگانش بسیار تلخ بوده: « اﮔﻪ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ رﻓﺘﯽ اﻵن ﻣﺎ اﯾﻦ ﺟﻮر ﻧﺒﻮدﯾﻢ ال ﺑﻮدﯾﻢ و ﺑﻞ ﺑﻮدﯾﻢ و ...ﺑﺎﺷﻪ! ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮدی، ﻣﯽ دوﻧﯽ دﻟﻢ ﯾﻪ ﺧﻮرده ﮔﺮﻓته...از ﺗﻮ ﻧﻬﺎ ! از ﺑﻘﯿﻪ، ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣُﺮدی. رﻓﺖ ام ﺑﻨﯿﺎد ﺷﻬﯿﺪ! ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﻪ دﮐﻮﻧﯽ ﺷﺪه، ﻗﺒﻞ ازﯾﻦ که ﻣﻌﺎﻓﯽ رو ﺑﮕﯿﺮم؛ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻧﻤﯽ ﮔﯽ؟ ﻣﻌﺎﻓﯿﺖ ﮔﺮﻓﺘﻢ از ﺳﺮﺑﺎزی وﻟﯽ از ﺑﻨﯿﺎد ﺷﻬﯿﺪ ﻧﮕﺮﻓﺖ ام. رﻓﺖ ام ﺗﻮ ﺑﻨﯿﺎد ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﭘﺴﺮِ ﯾﻪ ﻣَﺮدم ! ...
ﮔﻔﺖ ﺑﻌﺪ ﻋﻤﻠﯿﺎتﻣﺮﺻﺎد ﻓﮏ ﮐﻨﻢ، ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ، ﻧﺒﻮدی، ﻧﺒﻮد اﺳﻢ ات! ﻣﺠﺒﻮر ﺷﺪم ﮐﻔﺎﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮم،ﻫﻤﻮن ام ﺷﺪ وﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ ﻋﻮض ﺷﺪ،نوشتم ﺗﻮ ﻣُﺮدی! ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺸﺪی، ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ از ﻣﺮد ﺑﻮدن ﺗﻮ ﭼﯿﺰی ﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﮐﻪ اﮔﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ ام ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪی، ﭘﺮوﻧﺪه ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎﺗﻢ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮد و ﺧﻮردو ﺧﺎک ﺷﯿﺮ ﺷﺪه ﺑﻮد.... آرزو داﺷﺘﯽ ﺑﭽﻪ ات درس ﺑﺨﻮﻧﻪ ﻣﻬﻨﺪس ﺷﻪ،دﮐﺘﺮ ﺷﻪ، ﺳﺮت ﺑﺎﻻ ﺑﺎشه هست اﻵن! ﺗﻮ ﺑﺮا ﻣﻦ ﭼﻪ آرزوﯾﯽ داﺷﺘﯽ؟ ﺗﻮ اﺻﻦ وﻗﺖ ﻧﺪاﺷﺘﯽ ﺑﺮا ﺑﭽﻪ ات آرزو ﮐﻨﯽ؟ ﯾﻪ ﺳﻮاﻟﯽ ﺑﯿﻨﯽ و ﺑﯿﻦ اﷲ ازت ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ، ﻣﺮدوﻧﻪ ﺟﻮاب ﺑﺪه، ﺟﻮ ﻧﮕﺮﻓﺖ ات؟ آﺧﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻢ ام ﯾﻪ ﺟﻮونِ ﺑﯿﺴﺖ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﻪ ر ﮔﺮﻓﺘﯽ، ﺑﺎ ﯾﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻌﺪ اﯾﻦ ﻫﺎرو ﮐﺠﺎ ول ﮐﺮدی رﻓﺘﯽ؟؟؟؟...
............ مونولوگ گاو گم،مونولوگی است از فرزند شهیدی،که شاید غم های دلش باد کرده و با طنز تلخی،شروع می کند به حرف زدن... حرفهایش سراسیمه است،و بعضا بیهوده،و از شاخه ای به شاخه،ذهنش پریشان است،و دلش پریشانتر...
«ﻮ ﻧﻤﯽ دوﻧﯽ ﺑﭽﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﻮدن ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻪ آدم ﻣﯿﺪه! ﺷﻬﺮ ﻋﻮض ﺷﺪه ، آدﻣﺎش ﺑﺪﺗﺮ! ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎیِ ﺧﻮﺷﮕﻞ زدن،ﺑﻮﻟﻮار ﮐﺸﯿﺪن اﯾﻦ ورِ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ره اون وری ﺷﻬﺮ! ... حالم بد میشه،تو نبودی ... ﺟﻨﮓ ﺗﺎ اﺗﺎقِ ﺧﻮاب ﻣﻮن ام اوﻣﺪه ﺑﻮد .... »
................
بهتر بود یک طرح جلد برایش انتخاب یا طراحی میکردی!
از نظر بعضی فاصله های ضمایر،جملات مشکل دار بود،البته گویا عامدانه بود ! (می نوشت ام) و لزومی برایش ندیدم.
بنظرم با اینکه چند جاییش سراسیمه و مغشوش است،ولی در مجموع این روایت مونولوگ گونه ی کوتاه حرفش را میزند،و حسش را منتقل میکند محمود عزیز،می توان امیدوار بود،که بیشتر بنویسی و بیندیشی و بخوانی و کاغذ سیاه کنی،به آینده روشنت:x
...................
آهنگی است ماندنی،که بارها خوانده شده است،اولین بار عارف قزوینی آن را سروده و اجرا کرده،پس از او شجریان و دیگران،
با صدای سالار عقیلی شنیدمش،به دلم نشست،به بهانه ی این کتاب و این هفته در همینجا می گذارمش... متن لینک
۩ از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ،
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است !
چه کجرفتاری ای چرخ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ . . . .
به امید آینده ای روشن تر:x
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مونولوگ گاوگُم
دوست من
لذت بردم...ممنون .
حسرت میلادو خوب حس کردم...از طرح داستان هم خوشم اومد.قلم خودتون هم گیرا بود.
دوست دارم یه بار دیگه بخونمش.
قلمتون سبز
هی هی .... مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد...... سعدیا
وقتی
دلم میگیرد..."
"آگاه نبودیم که گمراه شدیم
لبخند به لب مسافر آه شدیم
در جاده انقلاب آزادی مرد
از چاله درآمدیم و در چاه شدیم"...
::::
*پریروز داشتم از لواسون برمیگشتم ،دیدیم یه کوچه به نامته، ناقلا شدی!حقوقتو از خدا گرفتی و سر ماه رفتی یه کوچه خریدی، چند تا ویلا که تو بهشت داری!!!
*اومدم اینجا بهت بگم تو رفتی و ما شهید شدیم...
:::
سکوت نوشت: ....
اﯾﻦ ﺑﺎﺗﻼقِ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﭘﺎ را ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ....
پس از سلام
این روز ها ، روزهای جنگ و دفاع است ،البته شاید به ابتدایش بشود گفت دفاع،ولی بعد ها شاید از دفاع عدول کرد . . .
شاید هم ناچاری بود! کسی چه می داند....
مونولگ گاو گم ، از دوست خوبمان محمود احدی نیا نیز حکایتی است از همین جنگ . . . .
جنگی که برای بازماندگانش بسیار تلخ بوده:
« اﮔﻪ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ رﻓﺘﯽ اﻵن ﻣﺎ اﯾﻦ ﺟﻮر ﻧﺒﻮدﯾﻢ ال ﺑﻮدﯾﻢ و ﺑﻞ ﺑﻮدﯾﻢ و ...ﺑﺎﺷﻪ! ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺮدی، ﻣﯽ دوﻧﯽ دﻟﻢ ﯾﻪ ﺧﻮرده ﮔﺮﻓته...از ﺗﻮ ﻧﻬﺎ ! از ﺑﻘﯿﻪ، ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣُﺮدی. رﻓﺖ ام ﺑﻨﯿﺎد ﺷﻬﯿﺪ! ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﻪ دﮐﻮﻧﯽ ﺷﺪه، ﻗﺒﻞ ازﯾﻦ که ﻣﻌﺎﻓﯽ رو ﺑﮕﯿﺮم؛ﺗﺒﺮﯾﮏ ﻧﻤﯽ ﮔﯽ؟ ﻣﻌﺎﻓﯿﺖ ﮔﺮﻓﺘﻢ از ﺳﺮﺑﺎزی وﻟﯽ از ﺑﻨﯿﺎد ﺷﻬﯿﺪ ﻧﮕﺮﻓﺖ ام. رﻓﺖ ام ﺗﻮ ﺑﻨﯿﺎد ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﭘﺴﺮِ ﯾﻪ ﻣَﺮدم ! ...
ﮔﻔﺖ ﺑﻌﺪ ﻋﻤﻠﯿﺎتﻣﺮﺻﺎد ﻓﮏ ﮐﻨﻢ، ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ، ﻧﺒﻮدی، ﻧﺒﻮد اﺳﻢ ات! ﻣﺠﺒﻮر ﺷﺪم ﮐﻔﺎﻟﺖ ﺑﮕﯿﺮم،ﻫﻤﻮن ام ﺷﺪ وﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ ﻋﻮض ﺷﺪ،نوشتم ﺗﻮ ﻣُﺮدی! ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺸﺪی، ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ از ﻣﺮد ﺑﻮدن ﺗﻮ ﭼﯿﺰی ﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﮐﻪ اﮔﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ ام ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪی، ﭘﺮوﻧﺪه ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎﺗﻢ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮد و ﺧﻮردو ﺧﺎک ﺷﯿﺮ ﺷﺪه ﺑﻮد....
آرزو داﺷﺘﯽ ﺑﭽﻪ ات درس ﺑﺨﻮﻧﻪ ﻣﻬﻨﺪس ﺷﻪ،دﮐﺘﺮ ﺷﻪ، ﺳﺮت ﺑﺎﻻ ﺑﺎشه هست اﻵن! ﺗﻮ ﺑﺮا ﻣﻦ ﭼﻪ آرزوﯾﯽ داﺷﺘﯽ؟ ﺗﻮ اﺻﻦ وﻗﺖ ﻧﺪاﺷﺘﯽ ﺑﺮا ﺑﭽﻪ ات آرزو ﮐﻨﯽ؟
ﯾﻪ ﺳﻮاﻟﯽ ﺑﯿﻨﯽ و ﺑﯿﻦ اﷲ ازت ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ، ﻣﺮدوﻧﻪ ﺟﻮاب ﺑﺪه، ﺟﻮ ﻧﮕﺮﻓﺖ ات؟ آﺧﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻢ ام ﯾﻪ ﺟﻮونِ ﺑﯿﺴﺖ و ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﻪ ر ﮔﺮﻓﺘﯽ، ﺑﺎ ﯾﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻌﺪ اﯾﻦ ﻫﺎرو ﮐﺠﺎ ول ﮐﺮدی رﻓﺘﯽ؟؟؟؟...
............
مونولوگ گاو گم،مونولوگی است از فرزند شهیدی،که شاید غم های دلش باد کرده و با طنز تلخی،شروع می کند به حرف زدن... حرفهایش سراسیمه است،و بعضا بیهوده،و از شاخه ای به شاخه،ذهنش پریشان است،و دلش پریشانتر...
«ﻮ ﻧﻤﯽ دوﻧﯽ ﺑﭽﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﻮدن ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﻪ آدم ﻣﯿﺪه! ﺷﻬﺮ ﻋﻮض ﺷﺪه ، آدﻣﺎش ﺑﺪﺗﺮ! ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎیِ ﺧﻮﺷﮕﻞ زدن،ﺑﻮﻟﻮار ﮐﺸﯿﺪن اﯾﻦ ورِ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ره اون وری ﺷﻬﺮ! ... حالم بد میشه،تو نبودی ... ﺟﻨﮓ ﺗﺎ اﺗﺎقِ ﺧﻮاب ﻣﻮن ام اوﻣﺪه ﺑﻮد .... »
................
بهتر بود یک طرح جلد برایش انتخاب یا طراحی میکردی!
از نظر بعضی فاصله های ضمایر،جملات مشکل دار بود،البته گویا عامدانه بود ! (می نوشت ام) و لزومی برایش ندیدم.
بنظرم با اینکه چند جاییش سراسیمه و مغشوش است،ولی در مجموع این روایت مونولوگ گونه ی کوتاه حرفش را میزند،و حسش را منتقل میکند محمود عزیز،می توان امیدوار بود،که بیشتر بنویسی و بیندیشی و بخوانی و کاغذ سیاه کنی،به آینده روشنت:x
...................
آهنگی است ماندنی،که بارها خوانده شده است،اولین بار عارف قزوینی آن را سروده و اجرا کرده،پس از او شجریان و دیگران،
با صدای سالار عقیلی شنیدمش،به دلم نشست،به بهانه ی این کتاب و این هفته در همینجا می گذارمش...
متن لینک
۩
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ،
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است !
چه کجرفتاری ای چرخ،
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ . . . .
به امید آینده ای روشن تر:x
ولی...
نمیدونم