در سیارات چه میگذرد؟
نویسنده:
ژول ورن
مترجم:
عنایت الله شکیباپور
امتیاز دهید
✔️ در ابتدای داستان می خوانیم:
- آقای کنت این کارت من است.
کاپیتان گفت این هم کارت من است.
- نه کاپیتان من صلاح خود نمی بینم که خود را تسلیم شما کنم.
- خیلی متاسفم، آقای کنت ولی باید بگویم که اراده شما قصد و اراده مرا تغییر نمی دهد.
- راستی؟
- همین الان که گفتم.
- اما من اکنون به شما ثابت می کنم من اولین کسی بودم که پیشنهاد کردم.
- و منهم میخواهم بگویم جلو یا عقب حقی را برای شما ثابت نمی کند.
- کاپیتان شما مرا نمی شناسید ولی مجبورتان می کنم که مطیع من باشید.
- آقای کنت گمان نمی برم به این سادگی بتوانید
- به شما گفته اند که با یک ضربه شمشیر کار را تمام می کنم.
- منهم می گویم بیش از یک گلوله مصرف شما نخواهم کرد.
- این کارت من است.
- این هم کارت من
بعد از رد و بدل شدن این چند کلام که جنگ تن به تن بین آنها اعلام شد روی کارت یکی نوشته بود هکتور سر واداک، کاپیتان ستاد لشگر موستاگان. و در روی کارت دیگر این نام نوشته شده بود کنت واسیلی در کشتی دوربینا...
- آقای کنت این کارت من است.
کاپیتان گفت این هم کارت من است.
- نه کاپیتان من صلاح خود نمی بینم که خود را تسلیم شما کنم.
- خیلی متاسفم، آقای کنت ولی باید بگویم که اراده شما قصد و اراده مرا تغییر نمی دهد.
- راستی؟
- همین الان که گفتم.
- اما من اکنون به شما ثابت می کنم من اولین کسی بودم که پیشنهاد کردم.
- و منهم میخواهم بگویم جلو یا عقب حقی را برای شما ثابت نمی کند.
- کاپیتان شما مرا نمی شناسید ولی مجبورتان می کنم که مطیع من باشید.
- آقای کنت گمان نمی برم به این سادگی بتوانید
- به شما گفته اند که با یک ضربه شمشیر کار را تمام می کنم.
- منهم می گویم بیش از یک گلوله مصرف شما نخواهم کرد.
- این کارت من است.
- این هم کارت من
بعد از رد و بدل شدن این چند کلام که جنگ تن به تن بین آنها اعلام شد روی کارت یکی نوشته بود هکتور سر واداک، کاپیتان ستاد لشگر موستاگان. و در روی کارت دیگر این نام نوشته شده بود کنت واسیلی در کشتی دوربینا...
آپلود شده توسط:
شهر خاطرات
1392/06/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در سیارات چه میگذرد؟