هنر مردن
نویسنده:
اصغر طاهرزاده
امتیاز دهید
.
«خوبمُردن» به آن معنی است که انسان زندگی خود را تا گسترهی ابدیت تعریف کند و گرفتار محدودهی دنیا نشود، وگرنه آنهایی که در زندگیِ محدود دنیا نشستند و آنها که دویدند، هر دو بیبهره ماندند.
بیشتر
«خوبمُردن» به آن معنی است که انسان زندگی خود را تا گسترهی ابدیت تعریف کند و گرفتار محدودهی دنیا نشود، وگرنه آنهایی که در زندگیِ محدود دنیا نشستند و آنها که دویدند، هر دو بیبهره ماندند.
آپلود شده توسط:
ghalam1356
1392/06/12
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هنر مردن
مرگ را دانم.
ولی تا کوی دوست
راه اگر "نزدیکتر" داری بگو ...
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد !
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو درافتی دریغ آن باشد !
جنازهام چو ببینی مگو فراق فراق
مرا وصال و ملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو وداع وداع
که گور پرده جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد ؟
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید خلاص جان باشد
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست ؟
چرا به دانه انسانت این گمان باشد ؟!
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد ؟
ز چاه یوسف جان را چرا فغان باشد ؟!
دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد
"آن جهان و راهش ار پیدا بُدی
کم کسی یک لحظه در این جا بُدی"
اگر خدا را در کنار خود داشته باشیم، مرگ را به عنوان یکی از جلوه های ربوبیت خداوند در کنار زندگی می بینیم و مجموعه ی مرگ و حیات را زندگی می شناسیم با این توجه که مرگ؛ در یچه ی ورود به حیات برین و کمالات عالیه است که دنیا ظرفیت ظهور آن کمالات را ندارد و به همین جهت در چنین دیدگاهی مرگ و زندگی ضد هم نیستند تا انواع وسایل را برای نمردن و یا مرگ را به عقب انداختن بسازیم بلکه عمر انسان یک حیات طولانی است که دو چهره دارد چهر ه ای از آن در این دنیا ظاهر می شود و چهره ی اصلی آن مربوط به آن دنیا است .
وقتی جایگاه مرگ درست تحلیل شد می فهمیم زندگی برای خوب مردن است و ابدیتی آرام داشتن ولی اگر انسان مرگ را پایان حیات خود دانست یقیناً موفقیت ها و شکست هایش به گونه ای دیگر خواهد بود و در هر صورت با اضطراب زندگی می کند، چون به چیزی نظر انداخته که به دست آوردن آن با از دست دادن همراه است . به گفته ی حافظ:
سوداگران عالم پندار را بگو
سرمایه کم کنید که سود و زیان یکی است
وقتی انسان توانست ماوراء زمان و زمین و با توجه به روح بیکرانه ی خود زندگی کند عملاً به مرحله ای می رسد که مرگ و زندگی برایش مساوی خواهد بود، در آن حالت است که نفس اماره قدرت تسخیر انسان را ندارد و انسان به حیات قانع کننده ای دست می یابد که دیگر دلش گرفتار رنج مرگ نیست و به خوبی متوجه خواهد شد که مرگ و زندگی از پایه و بن یکی هستند و اوست که در ذات خود یک حقیقت ماندنی است و در حال گذشتن از منازل متفاوت این ماندن . چنین انسانی در دنیا با نشاط کامل و در فضای حکیمانه ای زندگی می کند، همواره آماده است بدون هیچ بیمی از مرگ، با آرامش درونی ، زندگی دنیایی را رها کند . چنین کسی بر مرگ و زندگی فرمان می راند و در نتیجه هم خوب زندگی می کند و هم خوب می میرد.