رسته‌ها
لذت
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 32 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 32 رای
معروف به داستانهای ح. م. حمید

از متن کتاب:
مه فضا را پر کرده بود بطوری که بیش از چند قدم جلو با دیده نمی شد. نسیم سردی از کوههای شمالی می وزید. عابرین با حزن و ناخرسندی سر در میان شانه ها کشیده بودند و تندتر از معمول می رفتند؛ جوانی که گیوه های پاشنه نکشیده ش را بسرعت روی زمین می کشاند و می رفت به بقال فقیری که بیکار پشت بساط دکانش ایستاده بود گفت:
- مشهدی کریم، می بینی زمستان برگشته است. کارهای این آقا خدا هیچ حساب ندارد؛ یکطرف بدبختی و گرسنگی، یکطرف ناخوشی، اینهم سرمای بی موقع! یقال بالحن موعظه و ملامت گفت:
- برو جوان غیرت پیدا کن، هیچ کار خدا بی مصلحت نیست.
- من که از این مصلحتها چیزی نفهمیدم. آخر حالا چه وقت برف است؟ بهاری گفتند و زمستانی. پریروز از گرما تن من عرق سوز شد، امروز عیناً مثل چله زمستان است؛ از درد شکم بی نان ناله کنیم یا از لرزش استخوان؟ مقصودت چیست آخدا؟
- بمن چه، بتوچه؟ هر چه خداوند عالم بدهد اسباب خوشبختی است.
- من بفکر بیچارگی خودم و بچه ها هستم. برای ما این سرما یعنی بدبختی؛ هر چه بیشتر طول بکشد بدبختی بیشتر؛ اما البته برای اینها فرق نمی کند، برای این او با بهای کالسکه نشین ...
جوان از وسط خیابان از روی جوی عریضی به پیاده رو جست. در همان موقع صدای سم دو اسب قوی هیکل و گردش چند چرخ روی شن و خاک کف خیابان بگوش رسید و سر و کله اسبها که کالسکه بزرگی را بسرعت می کشیدند و نزدیک می شدند، درمیان مه نمایان شد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
65
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1392/09/16

کتاب‌های مرتبط

بهشت
بهشت
4.4 امتیاز
از 5 رای
ناز
ناز
4.6 امتیاز
از 7 رای
عشق
عشق
4.6 امتیاز
از 5 رای
شیده
شیده
3.6 امتیاز
از 5 رای
شیرین
شیرین
4 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی لذت

تعداد دیدگاه‌ها:
1
از رویکرد جدیدی که کتابناک در پیش گرفته به شدت استقبال میشه
لذت
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک