رسته‌ها
نامه هایی به آنا
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 526 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 526 رای
شعر آنِ من...:
آنِ من، به منُ مامانُ گنجشکها برده‌است
و شعر وجودش قافیه‌یی محال دارد!
آنِ من ۲% رماتیسم دارد محبت صفا...
آنِ من، فرشته‌یی را ماند
که دو بال سفید ندارد
و همیشه از کفش‌هایش ناراضی‌ست!
آنِ من، بابونه‌یی را ماند که راه می‌رود،
با غنچه‌ی زرد دلش!
کج راه میرود پای چپش به پشت پای راستش می‌گیرد،
وقتی حضور صمیمی عشق را حوالی خیابان احساس کند!
آنِ من به گل غریبی می‌ماند که در کرت پیاز روییده باشد!
سفید با پنج برگ کوچکش...
آنِ من، اشک زن جوانی را می‌ماند،
به صورت پهن تاریخ،
در ابتدای آلبالویی تاریخ!
آنِ من، در همه‌ی عکسهایش
هارمونی تعادل را حفظ می‌کند!
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
61
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Evervoid
Evervoid
1388/07/23

کتاب‌های مرتبط

واژه‌های مسری
واژه‌های مسری
5 امتیاز
از 2 رای
سنگ و شبنم
سنگ و شبنم
4.4 امتیاز
از 257 رای
زوایا و مدارات
زوایا و مدارات
4.2 امتیاز
از 163 رای
پیکر عریان واژگان
پیکر عریان واژگان
3 امتیاز
از 1 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی نامه هایی به آنا

تعداد دیدگاه‌ها:
69
از دوستان عزیز که همیشه به کتابخون ها لطف دارن کسی لینک این کتاب خوب رو داره اینجا بذاره . حیفه . کتاب خیلی خوبی از مرحوم پناهی یه که ارزش خوندن واقعا داره

مابدهکاریم،به کسانیکه صمیمانه زماپرسیدند،معذرت میخواهم، چندم مرداداست؟...ونگفتیم..!چونکه مردادگوی عشق گل خونرنگ دل مابوده است..
استادپناهی یادش جاودان
من و تو !
تو و من !
ما زاده شدیم و کلمه زاده شد
و این چنین آغاز شد تراژدی
تخریب انسان ُ خـــدا
از شیطان که کلمه بود
و از کلمه که شیطان بود
کلمه ای از پس ِ کلمه ای زاده می شد
و انسان بنای همه چیز را بر کلمه نهاد
و خدا را با کلمه تعریف کرد
و تا این لحظه هرگز نیندیشید که کلمه نیاز ما بود
و خــدا نیاز نبود و خــدا کلمه نبود
خــدا ، خــدا بود و هرگز کسی به این حقیقت نیندیشید
در سکوت سترگ آفرینش ، ما حرف زدیم
و حرف نیاز ما بود هم گونی ِ کلمات محال بود
پس قابیل صخره بر سر هابیل کوبید
که خــدا کلمه ی من است کلمه ی تو خــدا نیست
و این چنین شد که ما با کلمه به جنگ ِ خـــدای یک دیگر رفتیم
و هم دیگر را کُشتیم
هم گونی ِ کلمات محال است !
پس نه تو به خدای من اعتماد کن
و نه من به خدای تو...
ما تــلخ می میریم و خــدا بر جنازه ی ما اشک می ریزد
با کلاغی در بکراندش ...
بریده ای از «مُسکن همه ی سردردهایم«
.
.
"نامه هایی به آنا"
ما ماهیهایی هستیم که سزاوار ماهیتابه ایم!چرا که شنا کردن را بعد از غرق شدن یاد گرفتیم..........(حسین پناهی)
یادمه بچه که بودم وقتی فیلمای حسین رو میدیدم میزدم زیر گریه
ازش میترسیدم
:-)
الان شیفته شعراشم
ای کاش در زمان حیاتشبه او احترام می گذاشتند
به بهشت نمی روم اگر مادرم انجا نباشد(!)
این سرگذشت کسی ست،که هیچ کس نبود؛
و همیشه گریه می کرد،
بی مجال اندیشه به بغضهای خود...
سکوت
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
واندکی سکوت.....
ای امان از دست این دانلوددددد !!!!!!!!!!!!!!!!!!
نامه هایی به آنا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک