تذکره الاولیاء
نویسنده:
عطار
مصحح:
محمد استعلامی
امتیاز دهید
این کتاب مشتملاست بر مقدمه و ۷۲ باب که هریک به زندگی، حالات، اندیشهها و سخنان یکی از عارفان و مشایخ تصوف میپردازد، و ذکر مکارم اخلاق، مواعظ و سخنان حکمتآمیزشان در این کتاب آورده شدهاست. نخستین باب به حالات و سخنان جعفر صادق اختصاص یافته است، و باب هفتاد و دوم به حسین بن منصور حلاج (متوفی ۳۰۹). دستنویسهای معتبر تذکرةالاولیا تا قرن دهم هجری، شامل همین ۷۲ باب است، امّا پس از قرن دهم فصلهای دیگری با عنوان «ذکر متأخران از مشایخ کبار» بر این کتاب افزوده شده که حالات و سخنان ۲۵ تن از عارفان قرنهای چهارم و پنجم را دربر دارد. در این کتاب از کسانی چون اویس قرنی، ابراهیم ادهم، رابعه عدویه، ابوحنیفه، شافعی، احمد حنبل و محمد باقر یاد شدهاست.
عطار در مقدمۀ کتاب نحوۀ گزینش و تألیف مطالب را بهروشنی بیان کردهاست . بنابراین مقدمه، نقلها و روایتهای تذکرةالاولیا التقاطی از مطالب کتابهای دیگر است. از آثار صوفیانۀ مهم و مشهور مربوط به اواخر قرن چهارم تا پایان قرن ششم، چند اثر با احتمال زیاد ممکن است مأخذ نقلهای مؤلف تذکرةالاولیا باشند، که عبارتاند از: طبقات الصوفیه اثر عبدالرحمان سلمی نیشابوری، حلیةالاولیا ابونعیم اصفهانی، و رسالۀ قشیریه نوشتۀ ابوالقاسم قشیری. کشفالمحجوب هُجویری نیز احتمالاً از منابع عطار بوده، زیرا عطار برخی از مضامین آن را با عبارات روانتر و رساتر آوردهاست.
تصحیح انتقادی تذکرةالاولیا اولینبار توسط رنالد نیکلسن انجام گرفتهاست (چاپ لیدن ۱۹۰۵-۱۹۰۷). از امتیازات تصحیح نیکلسن، مقدمهٔ محمد قزوینی بر آن است که حاوی اطلاعات دقیق و سودمندیاست. از تصحیحات معروف دیگر تذکرةالاولیا، تصحیح محمد استعلامی است که تا کنون ۲۳ بار چاپ شدهاست. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در حال تصحیح دیگری از تذکرةالاولیاء عطار نیشابوری است.
بیشتر
عطار در مقدمۀ کتاب نحوۀ گزینش و تألیف مطالب را بهروشنی بیان کردهاست . بنابراین مقدمه، نقلها و روایتهای تذکرةالاولیا التقاطی از مطالب کتابهای دیگر است. از آثار صوفیانۀ مهم و مشهور مربوط به اواخر قرن چهارم تا پایان قرن ششم، چند اثر با احتمال زیاد ممکن است مأخذ نقلهای مؤلف تذکرةالاولیا باشند، که عبارتاند از: طبقات الصوفیه اثر عبدالرحمان سلمی نیشابوری، حلیةالاولیا ابونعیم اصفهانی، و رسالۀ قشیریه نوشتۀ ابوالقاسم قشیری. کشفالمحجوب هُجویری نیز احتمالاً از منابع عطار بوده، زیرا عطار برخی از مضامین آن را با عبارات روانتر و رساتر آوردهاست.
تصحیح انتقادی تذکرةالاولیا اولینبار توسط رنالد نیکلسن انجام گرفتهاست (چاپ لیدن ۱۹۰۵-۱۹۰۷). از امتیازات تصحیح نیکلسن، مقدمهٔ محمد قزوینی بر آن است که حاوی اطلاعات دقیق و سودمندیاست. از تصحیحات معروف دیگر تذکرةالاولیا، تصحیح محمد استعلامی است که تا کنون ۲۳ بار چاپ شدهاست. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در حال تصحیح دیگری از تذکرةالاولیاء عطار نیشابوری است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تذکره الاولیاء
دکتر محمد استعلامی اما؛ معتقد است عطار به آثار دیگری نیز در تالیف تذکره الاولیا نظر داشته است. «طبقات صوفیه» تالیف ابوعبدالرحمان محمد بن حسین سلمی نیشابوری؛ «حلیه الاولیا» تالیف ارزنده ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی؛ «مناقب الابرار و محاسن الاخیار» تالیف ابوعبدالله مجدالدبن حسین بن نصر الکعبی الجهنی الاشافعی الموصلی معروف به ابن خمیس؛ «صفه الاصفه» تالیف ابوالفرج جمال الدین عبدالرحمان بن علی بن جوزی بغدادی؛ «رساله قشیریه» تالیف امام ابوالقاسم عبدالکریم بن طلحه نیشابوری و «کشف المحجوب» مواردی است که به عنوان نمونه ذکر میکند.
او در ادامه در باب شیوه تالیف تذکرهالاولیا در مورد عطار مینویسد: با توجه به آنچه در عنوان پیش درباره ماخذ تذکره الاولیا گذشت میتوان این سخن عطار را بهترین بیان شیوه تالیف او بر شمرد؛ «جماعتی از دوستان خود را رغبتی تمام میدیدم به سخن این قوم و مرا هم میلی عظیم بود به مطالعه احوال و سخن ایشان. اگر همه را جمع میکردم دراز میشد؛ التقاطی کردم دوستان را و خویشتن را و اگر تو از این پردهای برای تو نیز. و اگر کسی سخن ایشان زیادتتر از این خواهد در کتب متقدمان و متاخران این طایفه بسیار یافت شود و آنجا طلب کند. اگر اینجا طرح این کلمات دادمی هزار ورق کاغذ بایستی؛ اما طریقه ایجاز سپردن سنت است کما فخر رسول الله (ص) فقال اوتیت جوامع الکلم و اختصر لی الکلام اختصاراً. و اسانید نیز بیفکندم و سخن بود که در یک کتاب نقل از شیخی بود و در کتابی از شیخی دیگر و اضافات حالات و خکایات مختلف نیز هم بود آنقدر که توانستم احتیاط به جا آوردم. دیگر سبب شرح نادادن آن بود که سخن خود در میان سخن ایشان آوردن ادب ندیدم و ذوق نیافتم؛ مگر جایی اندک اشارتی برای رفع خیال نامحرم و نااهلان کرده آمد و اگر شرح میدادم کتاب از حد اختصار بیرون میشد.
در واقع میتوان از این مقدمه عطار اینگونه دریافت که وی در تذکرة اولیا التقاطی از آثار پیشینش دارد. او در این اثر اختصار را رعایت کرده و سندها را حذف کرده است؛ در نوشتار تذکرة الاولیا عطار مواردی را که انتساب روایتی یا کرامتی مورد تردید بوده از آن با احتیاط گذشته و نقل نکرده است. حتی در مورد سخنانی که معنی آنها واضح نبوده پارهای توضیحات از خود افزوده است تا موجب گمراهی نگردد.
درباره نثر عطار در تذکرة الاولیا هم باید گفت؛ این اثر را نمیتوان اثر خاص عطار برشمرد و برای آن نشانههای سبکی بیان کرد زیرا کار عطار تألیفی از اجزاء اقتباس شده کتابهای دیگر است و اگر در چند جا از خود عباراتی آورده باشد باز هم پیرو شیوه کسانی است که مأخذ کار او را پرداختهاند»
اگه می پرسم به خاطر اینه که واقعا نمی فهمم و امیدوارم کسی باشه که یه راهنمایی کوچولو بکنه .به نظر میرسه اینجا خیلی ها جواب این سئوال را می دونن.
2- در سال های آن دولتین منحوس به گفته برخی منجمین و مکشفین سر ا پا بری از تقصیر،مجموعه فرهنگی ایران که به همت شهلا لاهیجی بنیان گذاری شده بود جلساتی داشت منظم و هفتگی - یادم نمی رود این کلام بانو لاهیجی را که گفت : خرج جهیزیه دخترانشان را هم حاضریم بدهیم اما کتاب بخوانند- بابک احمدی گرامی دو - سه جلسه ای به شرح کتابش در خصوص جناب عطار پرداخت.
3- عاقبت کلام، خراسان زمین است و عطار و خیام و حکیم توس و ناصر خسرو و حضرت مولانا و حال و هوایش.ترانه ای رضا رویگری خوانده بود همان سال ها "وطنم مگه میشه فراموشت کرد" جایی در آن می گوید "تا که پیران خراسونت هست."مفتخرم به نسبی به آقتاب
از ویژگی های کتب قدیم که به دست نویسندگان فخیم سرزمین ما تالیف شده اینه که در سر آغاز هر کتاب نویسنده ابتدا غرض از نگارش سطور رو توضیح می ده. به راستی هدف از تالیف و نگارش این کتاب ارزشمند چه بوده ؟
:... دیگر باعث ، ان بود که بی سببی از کودکی باز ، دوستی این طایفه در جانم موج می زد و همه وقت مفرح دل من سخن ایشان بود . به اومید آن که « المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ » به قدر و وسع خویش سخن ایشان جلوه کردم...... دیگر باعث آن بود که که چون می دیدم که روزگاری پدید آمده است که « الخَیرِ شَرٌّ » و اشرار النّاس ، اخیارُ النّاس را فراموش کرده اند، تذکره ای ساختم اولیاء را و این کتاب را تذکرة الاولیاء نام نهادم تا اهل خسران روزگار ، اهل دولت را فراموش نکنند.....دیگر باعث آن بود که چون این سخن ، بهترین سخن هاست . از چند وجه :
اول آن که دنیا بر دل مردم سرد کند ، دوم آن که آخرت را بر دوام ملازم خاطر بود . سیوم این که دوستی حق در دل مردم پدید آرد، چهارم آن که چون مرد این نوع سخن را بشنود، زاد راه بی پایان ساختن آرد... و توان گفت که این کتابی است که فردان را عین درد گرداند، پس چگونه عین درد نگرداند؟ ... و دیگر باعث آن بود که دلی داشتم که جز این سخن نمی توانستم گفت و شنید ...
پ.ن : به پاس هدیه ای ارزشمند ( تذکرة الاولیاء ) که از دوستی ارزشمند دریافت کرده بودم .
گفت: امروز بینی ،
و فردا ؛
و پس فردا.
آن روزش بکشتند ،
و دیگر روز بسوختند ؛
و سیّوم روزش به باد بر دادند.
یعنی عشق ؛ این است . . .
این عالیه..!!
6- بایزید بسطامی
و گفت : سی سال خدای را می طلبیدم ! چون بنگریستم،او طالب بود و من مطلوب . . .
به صحرا شدم،عشق باریده بود ! و زمین تَر شده بود.
چنانکه پای مرد ، به گِلزار فرو شود ، پای من به عشق فرو شد . . . !
کمال عارف ، سوختنِ او باشد ؛ در دوستیِ حق .
□
7- سهل بن عبدالله تستری
و گفت : غایت معرفت ، حیرت است و دهشت !
و گفت : صوفی آن باشد ، که صافی شود از کَدِر ، و پُر شود از فکر ؛ و در قُرب خدای منقطع شود از بشر ، و یکسان شود در چشم او خاک و زر.
□
8- معروف کرخی
و گفتند : تصوف چیست ؟ گفت : گرفتن حقایق ، و گفتن به دقایق ، و نومید شدن آنچه هست در دستِ خلایق.
□
9- سری سقطی
و گفت : عارف ، آفتاب صفت است ! که بر همه ی عالم بتابد ،
و زمین شکل است ؛ که بار ِ همه ی موجودات بکشد .
و آب نهاد است ، که زندگانی دل های همه ، بدو بوَد .
و آتش رنگ است ، که عالَم بدو روشن شود !
□
10- حلاج
نقل است که در زندان سیصد کس بودند....درویشی در آن میان ازو پرسید که: عشق چیست؟
گفت: امروز بینی ،
و فردا ؛
و پس فردا.
آن روزش بکشتند ،
و دیگر روز بسوختند ؛
و سیّوم روزش به باد بر دادند.
یعنی عشق ؛ این است . . .
....
پس دو دست بریدهء خون آلود بر روی در مالید. گفتند: چرا کردی؟
گفت:خون بسیار از من رفت،دانم که رویم زرد شده باشد،شما پندارید که زردی من از روی ترس است!
خون در روی مالیدم تا در چشم شما سرخروی باشم که :
گلگونه ی مردان ، خون ایشان است .
..
گفتند : اگر روی سرخ کردی ، ساعد را باری چرا آلودی؟
گفت : وضو می سازم.
گفتند : چه وضو؟
گفت : « رکعتان فی العشق ! لا یصح وضوءهما الا بالدم»
یعنی در عشق دو رکعت است،که وضوی آن درست نیاید،الا بخون .... پس چشمهایش برکندند !
قیامتی از خلق برخاست و بعضی می گریستند و بعضی سنگ می انداختند . . .
پس زبانش ببریدند،نماز شام بود که سرش ببریدند.در میان سر بریدن تبسمی کرد و ! جان بداد.
□
بنظر این کوچک هر ایرانی لازم است حداقل یکبار این شاهکار عرفان و ادبیات را بخواند !
اگر علاقه به عرفان دارد ، که سیرآبش می سازد و اگر حتی دوستدار عرفان هم نیست ،
رایحه ی لطیف کلام عرفا مستش می کند و سخن شکرینشان او را به وجد آورد !
درود بر روان پاک شیخ عطار:x
یگانه شاهکار عطار در عرفان و تصوّف به نثر ، که چکیده ای است از گفتار عارفان نامدار ایران ، که سخنشان تازیانه ی سلوک است برای اهل سیر و ، شیرین و گواراست برای اهل ادبیات و نثر فارسی
با تصحیح دکتر محمد استعلامی ، که به چاپ 23 ! نیز رسیده است،در سایت کتابناک آپلود گردید....
سپاس فراوان از دوست خوبم kalltun که این کتاب را اسکن کرد ، و چون بنده مطلعم سپاس از دوستمان کبیر اندر کبیر که این کتاب را به همراه او ، به کیفیتی عالی در پی دی اف درآورد.تا اثر جاودانه ی عطار، در فضای مجازی نیز اسکن شده اش و با کیفیت بالا قرار گیرد، من که نمی توانم به چنین کتاب خوش کیفیت و درجه یکی امتیازش شش ندهم:x
این نکته را گفتم،که دوستانی که اسکنر دارند،می توانند به کمک دوستان دیگرشان یا با استفاده از نرم افزارهای موجود
متن لینک
نیز کتبی عالی را در سایت آپلود کنند !
□
ص 47
اما بعد ! چون از قرآن و اخبار درگذشتی،هیچ سخن بالای سخن مشایخ طریقت نیست «رحمهم الله»
که سخن ایشان ، نتیجه ی «کار و حال» است نه ثمره ی «حفظ و قال»
و از «عیان» است ، نه از «بیان»
و از «اسرار» است ، نه از «تکرار»
و از «علم لَدُنّی» است ، نه از «علم کَسبی»
و از «جوشیدن» است ، نه از «کوشیدن . . .»
و از عالم «أدَّبنی ربّی» {پروردگارم مرا آموزاند} است نه از عالم «علَّمنی أبی» {پدرم به من یاد داد} ... !
□
ص 48
مرا در جمع کردن این کتاب چند چیز باعث بود !
اول باعث ،رغبت برادران دین،که التماس می کردند.
دیگر باعث ، آن بود تا از من یادگاری بماند تا هر که برخواند ، از آنجا گشایشی یابد،مرا به دعای خیر یاد آرَد ! بوَد که سبب گشایش او ، مرا در خاک گشایش دهند .
(درود بر روانت شیخ عطار و چقدر این خواسته ات به حقیقت پیوست ! که :
هرگز نمیرد آنکه دلش ، زنده شد به عشق .. ... .. ثبت است ، بر جریده ی عالم ؛ دوام ِ ما )
□
1- صادق (ع)
عشق ، جنون الهی است ، نه مذموم است ؛ نه محمود.
□
2-رابعه
گفتند : محبت چیست؟ گفت : محبّت از ازل درآمده است و بر ابد گذشته . . در هجده هزار عالم، کس را نیافته،که یک شربت او در کِشد ؛ تا آخر به حق رسید ، و از او این عبارت در وجود آمد که «یحبّهم و یحبّونه »
□
3- فضیل عیاض
و گفت : چون تو را گویند : خدا را دوست داری؟ خاموش باش! که اگر گویی نه ، کافر باشی . و اگر گویی دارم، فعل تو به فعل «دوستان» نماند . .. !
□
4-بشر حافی
صوفی آنست ، که دل صافی دارد با خدای.
□
5- ذوالنون مصری
گفت : در بعضی از سفرهای خویش زنی را دیدم،از او سوال کردم از غایت محبت. گفت : ای بطّال ! محبت را غایت نیست.
گفتم : چرا؟
گفت : از بهرِ آنکه محبوب را نهایت نیست . . .