عنکبوت کاغذی
نویسنده:
عباس بیک پور (قلندر)
امتیاز دهید
دفتر ششم کمی متفاوت از دفاتر قبلی است با کمی چاشنی غر زدن، تلفیقی از نثر و شعر سپید و شعر نوی موزون، آمیخته به خاطره و بار خاطر.
تقدیم به دوستان کتابناکیام، آنانکه با نقدها و تشویقهایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.
و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور میبینم . راهیام بدانسو...
بیشتر
تقدیم به دوستان کتابناکیام، آنانکه با نقدها و تشویقهایشان مخاطبی امیدبخش بودند و هستند.
و من در اعماق تاریکی، در جستجوی نورم. درونم بس تاریک است و تنها کورسویی از دور میبینم . راهیام بدانسو...
آپلود شده توسط:
sagaro
1392/04/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عنکبوت کاغذی
همینو در وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قبول بفرمایید
در چشم عکس تو و در عکس چشم تو
دریا به رنگ چشم تو طوفان زخشم تو
دریا به رنگ خون و خونین نگاه تو
در خون غرقه من چشمم به راه تو
و نیز در همان وزن :
آمد نگار من به مجلس و بدستش جام می
چرخید مستی زمی به چشم مست وی
میدونم مسابقه سختی بود و دچار استرس شدی حالا اشکال نداره خودتو ناراحت نکن مسابقه این چیزها را هم دارد دیگر! همین که در مسابقه شرکت کردی برایمان کلی ارزش دارد، به امید پیروزی در تمامی مراحل زندگی :-)
فهیم مچکریم...
عمدا ساده گفتم بری مرحله بعد
احساس میکنم تکراری بود بگذریم...
حالا:مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوب [/quote]
مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل
همانطور که بحر هزج به کلاس ما نمی خورد مضارع هم نمی خورد؛ وقت بارکشی که می شود فهیم خر است وقت شاعری...
فعلا شعرم نمیاد.(!)
ممنان گل سرخ جان؛ باز تو، این ملای پیر که فقط می تواند بزند تووی ذوق گرچه هنوز هیچ نزده توو خال.
گفتی هزج مسدس محذوف؟ یعنی مفاعیلن مفاعین فعولن(مفاعیل).
باید بگویم این وزن ساده ترین وزن شعر فارسی است و اصلا به کلاس ما نمی خورد طبع بدان بیالائیم
کرّه که بودم شعرهایم در این وزن بود! تازه یاد گرفته بودم بنویسم، حیف امکانات نبود والا الان اسبی بودم برای خودم!
نشینم هر دمی بر کوی و برزن
که بینم روی آن مهتاب تابان!
شاعر: کره الاغ 9 ساله اهل گُندُن!
[/quote]
فهیم قند عسل ! عمدا ساده گفتم بری مرحله بعد:D
احساس میکنم تکراری بود :-( بگذریم... حالا:
مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوب ;-(:D
اسیر شاید و اما و لابد
تمام وزن دنیا در سرم بود
غم عالم کشیده در برم بود
وجودت سنگ مکیال ترازو
تو جادویی توجادویی تو جادو
خیالت در توازن در نیاید
ولی پشتم زکوهانم برآرد
عجب باری شدی برروی دوشم
که عالم شد شکسته از سروشم
تو آتش میزنی برجان و هوشم
تو فریادی تو غوغایی به گوشم
ازین آتش که جانم را بسوزد
لبم را با سکوتم هم بدوزد
منم سوزان و لیکن من خموشم
نمی گریم که دست پرده پوشم
ممنان گل سرخ جان؛ باز تو، این ملای پیر که فقط می تواند بزند تووی ذوق گرچه هنوز هیچ نزده توو خال.
گفتی هزج مسدس محذوف؟ یعنی مفاعیلن مفاعین فعولن(مفاعیل).
باید بگویم این وزن ساده ترین وزن شعر فارسی است و اصلا به کلاس ما نمی خورد طبع بدان بیالائیم;-(
کرّه که بودم شعرهایم در این وزن بود! تازه یاد گرفته بودم بنویسم، حیف امکانات نبود والا الان اسبی بودم برای خودم!:((
نشینم هر دمی بر کوی و برزن
که بینم روی آن مهتاب تابان!
شاعر: کره الاغ 9 ساله اهل گُندُن!
و یا به عبارتی قافیه چو به تنگ آید شاعر به جفنگ آید:D اینو یه جا دیگه هم گفته بودم!
مزاح نمودم... احسنت فهیم طبع شعرت واقعا ستودنی ست.8-)
حالا من مسابقه میذارم ، یه وزن میگم ببینم میتونی براش شعر بسرایی: ;-)
هزج مسدس محذوف;-(
حالی عظیم بردیم ؛اندکی صبر؛ من نیز خواهانم، محو شدن را!
در تنگنای قافیه خورشید خَر شود...