رسته‌ها
رعد و برق بی باران
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 3 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 3 رای
بی بارانی مردم شهر را کلافه کرده و استاد معمار بزرگ محله افراد را جمع می کند و می گوید باید نخل را راه بندازیم و نماز بخوانیم و حتما باران می بارد دوستش از او می خواهد بی خیال شود و این امید صد درصد منطقی نیست اما او جمعیت را می برد و در پایان نماز رعد و برق می زند اما از باران خبری نیست ... این شروع کتاب هست و ادامه نیز همین ماجراهاس معمار که ذهنی قدیمی داره پیشرفت ها را قبول نمی کنه نصایح را قبول نمی کنه و در برابر حوادث مختلف اقدام به کارهای پر سر و صدایی می کنه که هیچ کدوم به نتیجه دلخواه و نهایی نمی رسه

حاج معمار روی تخت دراز کشیده. با ساعد چشمانش را پوشانده. به نظرش می رسد که بیرون از دکان ، شلاقکش باران می بارد. یک باره نیم خیز می شود ، می نشیند و با پلک های سنگین دور و برش را می پاید و بعد به بیرون نظر می اندازد. از پشت تاری چشمانش که هنوز به نور عادت نکرده اند ، چند بچه را می بیند که در کوچه بازی می کنند. کم کم پسر لاغر و زردمبوی حسن آقا کیهان را در میان بچه ها می شناسد. از تخت پایین و از پستو بیرون می آید ، دکان را به کارگرهایش می سپارد که درانبار پشت دکان مشغول کارند و خود به کوچه می رود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
106
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1392/03/28

کتاب‌های مرتبط

رویایی به وسعت ناخوداگاه
رویایی به وسعت ناخوداگاه
0 امتیاز
از 0 رای
تمدن
تمدن
4.7 امتیاز
از 7 رای
داستان جاوید
داستان جاوید
4.5 امتیاز
از 49 رای
دوریت کوچک
دوریت کوچک
4.4 امتیاز
از 109 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی رعد و برق بی باران

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
رعد و برق بی باران
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک