آن نامه ها که از بهشت می آیند ...
نویسنده:
محمدرضا محمدی پاشاک
امتیاز دهید
.
زندگینامه داستانى شهید محمودرضا ساعتیان(الهى) ، فرمانده گردان امام على (ع) از تیپ الغدیر یزد
پیش از آنکه آقای کشاورز به مدرسه یاران امام بیاید، چند نفر از بچههای کلاس سوم راهنمایی او را دیده بودند. پیراهم سفید پوشیده بود. بر عکس تمام روزهائی که به مدرسه میآمد. ریش بلندی داشت، آن موقع کتانی هم پوشیده بود.
ابوذر گفت: به خدا عصا داشت.
حسین پرسید: میخواهی بگوئی جانبار است؟
ـ دوستان آقای مدیر یا خانوادهٔ شهیدند با جانبازند و بسیجی. یک نفر را میشناسم که خیلی پیر است. ماهی یک بار میآید پیش آقای مدیر. یک تسبیح دارد که بالایش سه تا فشنگ بسته شده...
بیشتر
زندگینامه داستانى شهید محمودرضا ساعتیان(الهى) ، فرمانده گردان امام على (ع) از تیپ الغدیر یزد
پیش از آنکه آقای کشاورز به مدرسه یاران امام بیاید، چند نفر از بچههای کلاس سوم راهنمایی او را دیده بودند. پیراهم سفید پوشیده بود. بر عکس تمام روزهائی که به مدرسه میآمد. ریش بلندی داشت، آن موقع کتانی هم پوشیده بود.
ابوذر گفت: به خدا عصا داشت.
حسین پرسید: میخواهی بگوئی جانبار است؟
ـ دوستان آقای مدیر یا خانوادهٔ شهیدند با جانبازند و بسیجی. یک نفر را میشناسم که خیلی پیر است. ماهی یک بار میآید پیش آقای مدیر. یک تسبیح دارد که بالایش سه تا فشنگ بسته شده...
آپلود شده توسط:
samire
1388/07/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آن نامه ها که از بهشت می آیند ...
خوشحال مي شدم اگر مي تونستم كمكت كنم
من یه نفر به اسم نیما محمدی پاشاک میشناسم که تو چلچراغ می نویسه و در مورد موسیقی
این دو تا با هم نسبت دارن ؟