رسته‌ها
آیا شاه شوهر داشت ؟
امتیاز دهید
5 / 2
با 285 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 2
با 285 رای
آیا شاه یک همجنس باز بود؟ آیا شاه از بین معدود افرادی است که دوجنسی به دنیا می آیند و علی الرغم داشتن خصوصیات و آلات مردانه از هم جنس خود استفاده میکند؟ اینها و صدها سوال دیگر که این روزها در تمام جراید منتشر و حتی بعضی از کتاب های درباره آن رقم زده شده است هرگز جواب کاملا روشنی نمیتواند بدست ما بدهد زیرا هرگز مدرک قاطع و رسمی در این مورد نداریم.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
113
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1392/02/19
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آیا شاه شوهر داشت ؟

تعداد دیدگاه‌ها:
260
پوپولیست نویسنده ی کتاب است که با روش کثیف و ذهن متعفن سعی بر فریب اذهان دارد.
[quote='mahan bahram khan']چقد پستی میخواد نوشتن یه همچین کتابهایی جالبه حالا همین آقای نویسنده ی ادعای مبارزه با خرافات و جمهوری اسلامی رو داره و مدتی هم در فضای مجازی خوب جولان میداد اما پست هاش بیشتر از پنج تا لایک نمیخورد.[/quote]
این دیگه یعنی اوج پوپولیسم
من عاشق هدایت و آثارش هستم ولی اگه تو بعضی آثارش دقیق بشی مثل صفحات اولیه توپ مرواری نشون میده عقده قجری نسبت به رضاشاه داره بهرحال ایشون از هم به مانند مصدق السلطنه از بازماندگان دودمان قاجاری هستند ولی این باز باعث نمیشه بعضی ها بخوان سواستفاده بکنن از ایشان.
چقد پستی میخواد نوشتن یه همچین کتابهایی جالبه حالا همین آقای نویسنده ی ادعای مبارزه با خرافات و جمهوری اسلامی رو داره و مدتی هم در فضای مجازی خوب جولان میداد اما پست هاش بیشتر از پنج تا لایک نمیخورد.
پس جناب هیرکان ، شما هم منکر همجنس باز بودن محمد رضا پهلوی نمی شید.......
به همین جهت برای عادی جلوه دادن کار محمد رضا جان پای صادق هدایت رو وسط می کشید......
فرزانه بعد از دیپلم گرفتن و آشنائى بیشتر با هدایث، بالاخره دل به دریا مى زند و از هدایت مى پرسد« بعضى از رفقا مى گویند ‎ ‏که شما با زن ها میانه خوبى ندارید». و بعد از هدایت مى خواهد که یک قرار ملاقات با دختر حاج آقا حسین ملک ( که خواهرش همکلاسى فرزانه در انستیتوى فرانسه است) بگذارد.هدایت به سئوال فرزانه درباره میانه اش با زن ها جواب مستقیم نمى دهد، اما حاضر مى شود با دختر حاج آقا حسین ملاقات کند ان هم در یک کافه و نه در خانه خود هدایت و دلیلش را اینطور توضیح مى دهد: «مادرم از ترس اینکه مبادا عشق پیرى پدرهم بجند، حتی کلفت های که انتخاب مى کند هم باید کور و کجل باشند»
پس مادر هدایت از جانب روابط پسر خودش (صادق هدایت) با دختران و زنان خیالش امن بوده و مس دانسته که «اهل اینکارها نیسث» و ترسش این بوده که شوهرش (پدر هدایث) به دختره گوشه چشمى بیندازد.
http://leftfeed.com/1394/03/07/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D9%85%D8%AC%D9%86%D8%B3%DA%AF%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F/
حرف‌هایی درباره‌ی صادق هدایت:
وی جدای مشکلاتی که با بوروکراسی و انضباط کاری داشت ، میان ادبیات رایج نیز داغ تفاوت را بر پیشانی احساس می‌کرد ؛ اگر بگذریم از گیاهخواری او که در نوجوانی تحت تأثیرِ دیدنِ صحنه‌ی ذبح یک حیوان آغاز کرد و تا پایانِ عمر ادامه داد و حساسیت و دلرحمی عجیبش که نقطه‌ی مقابل اکثر شخصیت های داستانی اش بود نمی‌توان تأثیر امیال جنسی متفاوت او را در انزوای ذهنی او نادیده گرفت .
چیزی که باعث می‌شد دست کم از جامعه طرد نشود و هنوز جمع های مختلف وی را بپذیرند شاید طنز فوق‌العاده هوشمندانه و جداسازی حیطه ها در زندگی او بود . واقعاً اگر قرار بود گرایشات جنسی(همجنس خواهانه) و طبقاتی(اشرافیت گرایی) خود را نیز آشکار کند و نقاب خویش را بردارد قتل او نیز توسط غیورانِ سبک مغز بعید نبود . گرچه همین مهارت اش در کاربرد صورتک های مختلف شاید در انزوا روحش را می‌خورد
http://myresearch.blogsky.com/1385/10/07/post-20/
فردوست هم به انحراف جنسی شاه اشاره کرده است.
دشمن دیگری که زندگی را از همان روز اول ازدواج به من تلخ کرد مردی بود سوئیسی به نام ارنست پرون. بسیاری این مرموزترین فرد دربار را «راسپوتین ایران» می‌نامیدند، و این گرچه مقایسه‌ای اغراق‌آ‌میز به نظر می‌‌آمد،‌ اما تردیدی نبود که ارنست پرون از نفوذی حیرت‌آور در دربار ایران برخوردار است. تاآنجا که من توانستم کشف کنم پرون در دوران تحصیل شاه در سوئیس باغبان کالج لُه‌روزی بود. بعد از اینکه شاه درسش تمام شد و به ایران برگشت دستور داد پرون را به دربار بیاورند. هرگز معلوم نشد رضاشاه، که مردی کاملاً جدی بود و به طور معمول وجود خارجی‌ها را در دربار تحمل نمی‌کرد، چرا در مورد این سوئیسی به ناگهان استثناء قائل شد.
پرون هرگز به سوئیس بازنگشت. در ایران شغل رسمی نداشت و فقط به عنوان دوست نزدیک شاه در دربار زندگی می‌کرد و مورد احترام همه بود. علیرغم اصل و نسب و گذشته ساده‌اش، مهم‌ترین مشاور شاه به شمار می‌رفت و عادت داشت هر روز صبح برای گفتگو به اتاق خواب شاه برود. هیچ‌کس دقیقاً نمی‌دانست این مرد چکاره است. مثل هر مکتب نرفته‌ی بیکاره‌ای، ادعای شاعری و فیلسوفی داشت. و البته شعر و فلسفه‌اش این بود که رابط شاه با سفارتخانه‌های انگلیس و آمریکا باشد. مدتی پیش از آمدن من به دربار، در اثر سانحه غریبی یک پایش فلج شده بود. می‌‌گفتند مسمومش کرده‌‌اند.
بعد از عروسی من با شاه، پرون سعی کرد در کارهای من هم فضولی کند. مرتباً به اتاق من می‌آمد ومسائل خصوصی را پیش می‌کشید. تا اینکه یک شب که وقاحت را به جایی رساند که در مورد روابط زناشویی من و شاه سوال کرد، کاسه صبرم لبریز شد و با عصبانیت گفتم: «مثل اینکه یادتان رفته با چه مقامی طرف صحبت هستید!» پرون زخم‌خورده پس از این حرف از اتاق بیرون خزید و از آن لحظه به بعد تمام قدرتش را بر این گذاشت که زهرش را به جان من بریزد. جالب این است که من تنها قربانی او نبودم، او در انداختن خواهران شاه به جان یکدیگر هم ید طولایی داشت.
ارنست پرون در سال ۱۹۶۱ فوت کرد و به این ترتیب تمام اسرارش را با خود به گور برد. در بیان اوضاع دربار سلطنتی ایران همین بس که حتی من،‌ به عنوان ملکه کشور و زن شاه، نتوانستم از کار این باغبان سابق سوئیسی و یار غار شاه سردربیاورم.
ثریا اسفندیاری
بعضی از دوستان انگار خیلی دانشمند تشریف دارن
آیا شاه شوهر داشت ؟
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک