درآمدی بر خداشناسی فلسفی
نویسنده:
محسن جوادی
امتیاز دهید
فهرست مطالب
انسان و خدا
راه هاى خداشناسى
ارزش براهین اثبات وجود خدا
جاى گاه برهان وجوب و امکان در مجموعه براهین
تقسیم بندى براهین وجود خدا در فرهنگ مسیحى و ...
انسان و خدا
راه هاى خداشناسى
ارزش براهین اثبات وجود خدا
جاى گاه برهان وجوب و امکان در مجموعه براهین
تقسیم بندى براهین وجود خدا در فرهنگ مسیحى و ...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی درآمدی بر خداشناسی فلسفی
خوب شروع میکنم بسم الخرما التشویش رب الشاهدین مشاهدون
1
در مورد اخلاق این دوستمون سخنی فرمودند چگونه یه با خدا به خود جرات میکند و ببگوید اخلاق بدون دین و خدا روی هواست و دینداران بااخلاق بی خدایی بی اخلاق؟؟ اوه لالا تنها یه کار اخلاقی نام ببرید که تنها و تنها یک فرد دیندار توانایی انجام ان را داشته باشد و یه فرد بیخدا از انجام ان عاجز؟؟ ولی یه عمل نام ببرید که عمل زشتی باشد و ناپسند که دینداران توانایی انجان ان را داشته باشند خوب بلافاصله یه عمل خوب یاد ادم میاد بمب گذاری تروریستی ان هم به نام خدا.. حداقل ما به نام ترویج بیخدایی دست به ترور نمیزنیم بعد اخلاق دارای دو بخش است بخشی توسط فرگشت ژن های ما ذخیره شده است و بخشی از ان هم اکتسابی است و بعد اخلاق یه خاصیت انسانی است که با اتئیست و دیندار ربطی ندارد
2-در مورد نظم که دوستان دیندار سخن میگن خرمایی یکم تنوع داشته باشید همه حرفای شما به علیت ختم میشه یا نظم یا خدای حفره ها : هیچ وقت نظم ظاهری رو بین سیارات و ستاره ها رو نباید به نظم کلی تعمیم داد جهان ما حدود 13 میلیارد سال پیش اغاز شده و 23 میلیارد سال دیگه پایان میابد(منبع جلسه چایی بنده و خدا و ابی که این جلسه در شعر ابی منعکس شده است) لحظه شروع کائنات شاهد کمترین آنتروپی هستیم و هر چه زمان میگذرد در نتیجه بی نظمی افزایش پیدا میکند شما برای این افزایش آنتروپی باید مقطعی به درازای میلیون سال در نظر بگیری نه حتی گردش سیارات طی هزاران سال چیزی که به نظم میرسه پایدار میشه در حالی که جهان رو به مرگ میرود و این نشان بی نظمیه اشتباه دیگری که دارید پیچیدگی را با نظم یکی میدانید ار سیستم های پر جاذبه مثل زمین هر چه ساختار پیچیده تر بشه دارای بی نظمی بیشتری میشود من الله توفیق
3- برهان نظم شیرین ترین کامنت این صحبت شیرین بیان دوست عزیز بود که فمودند شر برهان سستی ست ما از شنیدن پیرهن ها چاک دادیم میشود گفت این برهان علیه وجود خداست نه اینکه تقصیر خداست اگه خدایی باشه(ابراهیم میگه باهاش چایی خورده) و طبق تعریف اخلاق مدار باشد باید اینها وجود نداشته باشد حالا که هست خدا نیست یک عده از شرها توسط انسان و طبیعته
ادامه دارد...
...
فرض کنید که ماه توی کلاس آفرینش به واسطه ی بازیگوشیش بخواد هرازگاهی توی منظومه شمسی ول بچرخه و در موقعیت درست خودش قرار نگیره. به نظرتون چه اتفاقی ممکنه میفته؟
[/quote]
اتفاقی که می افتد این است که برای ما خیلی بد می شود!
در همه ی این بحث ها همیشه این را در نظر بگیرید که ما انسان ها یا نه!... سیاره ی ما انسان ها رمین در برابر هستی شناخته شده توسط خودمان قدر یک ذره خاک رس نیست.بنابراین برای دنیا اهمیت چندانی ندارد که در فلان سیاره یا فلان قطعه خاک رس چه اتفاقاتی می افتد.
اما شما هرقدر هم که تعمیم بدهید آیا می توانید توضیح دهید که «جهان منظم» چه جهانی است؟و اگر نامنظم بود چه می شد؟من در کامنتم عرض کردم حداکثر اگر قبول کنیم منظومه ی خورشیدی منظم است یا مغز موجودات منظم است تازه می توانیم سوال کنیم که آیا این نظم نیازی به ناظم دارد یا نه فرگشت می تواند آن را توضیح دهد.اما وقتی نمی توانیم توضیح دهیم که "جهان منظم است" یعنی چه؟دیگر نمی توانیم بگوییم پس نیازی به ناظم دارد.
[quote='nobleman']
سؤالم این بود:
چرا به خدا ایمان نداری؟ چون وجود نداره؟ ادله ی قابل قبولت مبنی بر عدم وجود خدا چیه؟
[/quote]
بله چون وجود ندارد.هر وقت شما توانستید برای عدم وجود سیمرغ ادله قابل قبول عرضه کنید من هم برای عدم وجود خدا از همان ادله استفاده می کنم.
تقسیم بندی هایی که ذکر کردید و آن تقسیم بندی هایی که داوکینز در پندار خدا در مورد درجات مختلف آگنوستیسیسم انجام داده است به نظر من بی ارزش هستند.ما یا به خدا اعتقاد داریم یا نداریم و حالت سومی هم به نظر حقیر وجود ندارد.
سؤالم این بود:
چرا به خدا ایمان نداری؟ چون وجود نداره؟ ادله ی قابل قبولت مبنی بر عدم وجود خدا چیه؟
و اما اینکه لطفاً ندانم گرایی رو با خداناباوری مساوی ندون! ما انواع و اقسام ندانم گرایی داریم:
1) ندانمگرایی قوی
2) ندانمگرایی ضعیف
3) ندانمگرایی پراگماتیک یا اپاتئیک
4) خداناباوری ندانمگرایانه
5) خداباوری ندانمگرایانه
اپاتئیسم رو مثال می زنم:
خدانامهمدانی، اپاتئیسم یا بیخدایی پراگماتیک (به انگلیسی: apatheism) به معنای مهم نپنداشتن و بیتفاوتی نسبت به وجود یا عدم وجود خداست.
از نظر اپاتئیسم مسئله وجود خدا در زندگی روزمره انسان بیاهمیت و نامربوط است، چراکه چندین سال بحث و گفتگو بر سر این مسئله هیچگاه نه وجود و نه عکس آن را اثبات نکرده است.
شکگرایی عملگرا (به انگلیسی: pragmatic agnosticism) تایید میکند که هزاران سال بحث در مورد این مسئله هیچگاه نتوانسته است وجود یک خدا یا خدایان متعدد را رد کند یا به اثبات برساند. این دیدگاه نتیجهگیری میکند که حتی در صورت وجود یک یا چندین خدا به نظر نمیرسد آنها نسبت به سرنوشت بشر علاقهای داشته باشند. یک بیخدای عملگرا بر این باور است که اگر اثبات وجود خدا امکان پذیر باشد رفتار آنها تغییری نخواهد کرد. به طور مشابه اگر کسی عدم وجود خدا را اثبات کند این مسئله تاثیری بر رفتار آنها نخواهد گذاشت. (برگرفته از ویکی پدیای فارسی)
به نظرتون میشه این شاخه از ندانم گرایی با خداناباوری یکییه؟!
از این نوشته ی شما چنین بر می آید که نظم را به نوعی هدفمندی می دانید.اما باز مشکلی حل نمی شود.شما می توانید تعریفی که از نظم در کلاس کردید را به منظومه ی خورشیدی تعمیم بدهید؟مثلا بگویید منظوه ی خورشیدی برای این منظم است که بیشترین قبولی را در امتحانات دارند؟!
درباره ی اینکه جهان هدفی ندارد اتفاقا در کامنت بعدی که فرستادم توضیح داده ام.اساسا هدفدارد بودن جهان معنی ندارد.[/quote]
سلام و درود بر مهرپویا1370
اجازه بدید شانس خودم رو برای تعمیم نظم موجود در کلاس به منظومه شمسی امتحان کنم!
فرض کنید که ماه توی کلاس آفرینش به واسطه ی بازیگوشیش بخواد هرازگاهی توی منظومه شمسی ول بچرخه و در موقعیت درست خودش قرار نگیره. به نظرتون چه اتفاقی ممکنه میفته؟
متن زیر بخشی از ویکی پدیای فارسی است:
گرانش (جاذبه) ماه باعث بهوجود آمدن جزر و مد آبهای کره زمین میشود و گرانش کره ماه همچنین باعث باثبات ماندن محور گردش زمین بهدور خود میشود که در صورت عدم وجود ماه، انحراف محوری زمین مرتبا تغییر میکرد و این امر باعث آشفته شدن آب و هوا و فصلها در زمین میشد.
و یا شاید اگر استاد آفرینش زمین رو که وظیفه ی خودش رو به درستی می دونه اشتباهاً در فاصله ی نزدیکتری به خورشید- مثلاً در جایگاه عطارد- قرار می داد، به نظرتون زمین الآن زیستگاه مناسبی برای موجودات زنده بود؟
بخشی از ویکی پدیای فارسی راجع به عطارد:
سیاره تیر یا عطارد با فاصلهٔ ۵۷ میلیون و ۹۲۴ هزار کیلومتری از خورشید، نزدیکترین سیاره منظومه خورشیدی به خورشید است و کمترین مسافتی که با زمین پیدا میکند، به ۸۰ میلیون کیلومتر میرسد. به خاطر نزدیکی این سیاره به خورشید اگر در طرف رو به خورشید آن (بخشی که روز است) قرار بگیرید به راحتی در دمای ۴۶۵درجه سانتیگراد پخته خواهید شد و به علت حرکتی وضعی آرامش اگر در طرف شب آن قرار بگیرید آن قدر سرد خواهد شد که در دمای ۱۴۸- درجه سانتیگراد به راحتی مرگ را بر اثر یخ بستن تجربه میکنید. گردش وضعی این سیاره، حدود دو ماه طول میکشد و از این رو، گرم شدن آن در روز و سرد شدنش در شب دیرپاست.
حفرههای کوچک ویا بزرگ بسیاری در سطح سیارهٔ تیر دیده میشود که حکایت از برخورد شهابسنگهای کوچک و بزرگ دارد البته قطر برخی از دهانهها به دهها کیلومتر میرسد. برخی از این دهانهها محل خروج مواد مذاب است که امروزه با سنگهای مذاب پر شدهاند و مانند کوههای آتشفشانی هستند. سطح تیر بیشتر خاکستریرنگ است و به خاطر نوع دهانههای آتشفشانی و آبگیرها خیلی شبیه کره ماه است. دانشمندان تصور میکردند که فعالیتهای آن مانند کره ماهاست. اما اکنون میدانیم که سیاره عطارد با کره ماه بسیار متفاوت است. تیر کوه و آتشفشانهای بزرگ و عمدهای ندارد و از نظر فعالیتهای زمینشناختی سیارهای مرده بهشمار میآید.
پس میشه گفت یه جورایی منظومه شمسی هم ساختار منظمی داره و اما چون من نوعی به تمام زوایای شناخت منظومه شخصی آشنا نیستم به راحتی ممکنه یگم که:
هیچ گونه هدف و نظمی در منظومه شمسی وجود نداره!
اگر خدا نباشد هر کاری مجاز است. «نفل قولی از ایوان کارامازوف یکی از شخصیت های محوری رمان برادران کارامازوف»
به باور من بدون وجود خدا پایه های اخلاق گرائی سخت سست و لرزان خواهد شد. گاهی به مغلطه گفته می شود که می توان احلاقی زیست و به خدا هم ایمان نداشت، کما اینکه تعدادی از اخلاق باوران و نوع دوستان به وجود خدایی که خالق همه چیز است باور ندارند. اما پاسخ من این است که تفاوت است میان "چرا باید التزام به اخلاقیات داشت با " می توان در صورت خداباوری یا خداناباوری هم التزام به اخللاقیات بود" .... چه چیزی ما را وا می دارد که ملزم به رعایت اصول اخلاقی باشیم، در حالی که گاهی اوقات پشت پا زدن به اخلاق تنها راه راحتی جان و نجات مال است. یک آزمایش ذهنی راه استدلال را کوتاه تر می کند: مجسم کنید سه نفر در یک جزیره زندگی می کنید و راهی به بیرون از آن جزیره ندارید، امکانات موجود در آن جزیره برای بقا و لذت بردن از زندگی محدود است، به گونه ای که اگر یکی از آن سه نفر نباشد دو نفر دیگر زیستِ بهتر و خوشتری خواهد داشت. آیا هر چه کمبود امکانات بیشتر شود وسوسۀ حذف دیگری بیشتر نحواهد شد و آیا بزرگترین مزاحم برای حذف دیگری و احترام به حقوق انسانی او ایمان به وجود پروردگاری حی و حاضر نیست؟...
ایمان به وجود پروردگاری همه گستر تفاوتی چشمگیر بر بینش ما نسبت به هستی به زمانی که معتقد به او نباشیم برجای خواهد گذاشت. آنچه که یک شیء معمولی را که یک یادگاری از دوستی است برای ما خاص و عزیز می کند، این است که این شیء بی جان (که هر چه می تواند باشد) به آنی که دوستش می داریم و در خاطرمان عزیز است، مرتبط است و ردی از او بر خود بر جای گذاشته. حال اگر کل هستی را آفریدۀ خالقی متعالی و برین بدانیم که وجودش آغشته به عطر وجود اوست، هستی در نظر ما نمودی دیگر نحواهد داشت؟ آیا این هستی و کائنات جلوه ای زیباتر از هستیِ در خود فروبسته و محصور در خود برای ما نخواهد داشت؟
اول اینکه شاید تعریف تون از نظم درست نباشه. توی همون کلاسی که بهش اشاره کردید در چه صورتی میشه گفت که کلاس منظمه؟! یه کلاس منظم باید بیشترین میزان قبولی در امتحانات رو داشته باشه و سطح یادگیری دانشجوها رو بالا ببره. مثلاً آقای X که زیاد دل به درس نمیده رو باید ردیف جلو نشوند تا حداقل به خاطر اینکه جلوی نگاه مستقیم استاد هست دست از بازیگوشی برداره و یا مثلاً خانم Y (با این فرض که کلاس مختلطه!) چون همیشه دنبال درس و مشقشه فرقی نمی کنه اول کلاس باشه یا آخر کلاس. پس بهتره یه جایی بشینه که هم بتونه تخته رو ببینه و هم اینکه صدای استاد رو بشنوه! سرتون درد نیارم، باید نظم موجود در جهان به یک هدف متعالی و مشخص منتهی بشه!
[/quote]
سلام دوست گرامی
از این نوشته ی شما چنین بر می آید که نظم را به نوعی هدفمندی می دانید.اما باز مشکلی حل نمی شود.شما می توانید تعریفی که از نظم در کلاس کردید را به منظومه ی خورشیدی تعمیم بدهید؟مثلا بگویید منظوه ی خورشیدی برای این منظم است که بیشترین قبولی را در امتحانات دارند؟!
درباره ی اینکه جهان هدفی ندارد اتفاقا در کامنت بعدی که فرستادم توضیح داده ام.اساسا هدفدارد بودن جهان معنی ندارد.
[quote='nobleman']
اما اینکه گفتید به وجود خدا ایمان ندارید دلیلش چیه؟ شخصاً تا زمانی که مطمئن نشدم خدا هست یا نیست ترجیح میدم ندانمگرا باشم تا خداناباور. [/quote]
دلیلش خیلی ساده است.ایمان ندارم چون وجود ندارد.در مورد ندانم گرایی باید بگویم که ندام گرا در زندگی عملی با یک آتئیستِ مطلق تفاوتی ندارند.من نمی توانم ثابت کنم خدا نیست همانگونه که نمی توانم ثابت کنم سیمرغ وجود ندارد.شما می خواهید نسبت به وجود سیمرغ آگنوستیک باشید ایرادی ندارد.
ابن سینا با کمال خودشیفتگی تصور می کرد که توانسته است برهانی بیاورد که به معنای واقعی کلمه «صدیقین» است و اشیاء و مخلوقات را واسطه برای اثبات خدا قرار نداده است.
خلاصه ی این «برهان» چنین است که می گوید اشیاء یا واجب الوجودند یا ممکن الوجود و شق سومی نداریم.(اصول فلسفه و روش رئالیسم,ص 120) توضیح اینکه واجب الوجود به شی گفته می شود که ذاتش مستلزم وجود است.در نتیجه علت چنین شی خود آن شی است.ممکن الوجود هم به عکس یعنی ذاتش مستلزم وجود نیست بنابراین برای وجود یافتن و برای «هست» شدن نیاز به علتی دارد که نیستی آن را به هستی ترجیح دهد.اگر واجب الوجود را یافتیم خدا ثابت شد.اگر نه با کمک امتناع دور و تسلسل به واجب الوجود می رسیم.
در حقیقت اگر هر کس دیگری به جز ابن سینا چهل بار کتاب مابعدالطبیعه ی ارسطو را بخواند اینگونه به یاوه گویی می افتد.در نقد این «برهان» من علیت را فرض می گیرم و تشکیکی در آن نمی کنم.تقسیم اشیاء به واجب الوجود و ممکن الوجود بی معنی است.این سخن یعنی در دیار نیستی اشیایی هستند که کاندید وجودند و مرجحی یا آن ها را هست می کند و یا اینکه می گذارد نیست باقی بمانند!ما تنها چیزی که می توانیم درباره ی اشیاء بگوییم این است که فلان شی هست یا بهمان شی که در ذهن من است, نیست.همین...اگر بگوییم نجار مرجح میزی است که در ذهنش است این می شود همان علیت و علاوه بر آن آنچنانکه ابن سینا می گوید این برهان بی نیاز از توجه به جهان نیست.بنابراین این برهان همان علیت است منتها با واژگاه گمراه کننده.
در مورد تقریر علامه طباطبایی
در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم می خوانیم: «بیان دوم:مشاهده ی ابتدایی به ثبوت می رساند و هم با کنجکاوی علمی به دست می آید که اجزاء جهان با همدیگر ارتباط وجودی دارند و این ارتباط و به هم بستگی نه تنها در میان یک دسته ی ویژه ای از اجزاء جهان می باشد بلکه تا هرجا باریک شده و پیش رفته و به بررسی بپردازیم رشته ی ارتباط نامبرده را تابیده تر و محکم تر می یابیم حتی آنانکه برای اثبات غایت و غرض در وجود به دامن قانون تبعیت محیط چسبیده اند از اثبات ارتباط اجزاء جهان گریزی ندیده اند.البته این ارتباط ارتباط وهمی و پنداری نیست بلکه ارتباطی است واقعی و مستقل از ذهن ما و در اثر آن جهان با اجزاء خود یک واحد خارجی است. ... »(صص 129, 130 و 131) [ادادمه ی برهان را از خود کتاب بخوانید. منظور من همین بخش از برهان است]
نکته ای که در رابطه با این برهان ها وجود دارد این است که هرچه برهان «پیشرفته تر» می شود تعداد مغالطات آن هم به همان نسبت بیشتر می شود! یعنی اگر این فلاسفه به همان دو برهانی که اشاره کردم اکتفا می کردند خیلی بهتر بود.
این برهان مرحوم علامه طباطبایی همان ایرادی را که در مورد برهان نظم گفتم دارد."اجزاء جهان به هم ارتباط دارند" و حتی فراتر از آن اینکه بگوییم جهان یک کل واحد است معنا ندارد.بر چه اساسی می گویند جهان یک کل واحد است؟ آیا کل جهان را مشاهده کردند که چنین حکمی می دهند؟ یا استدلال عقلی دارند که جهان یک کل واحد است؟صرف عبارت «مشاهده ی ابتدایی به ثبوت می رساند» برای بخش اصلی یک برهان خیلی جالب نیست.
در حواشی کتاب شهید مطهری این مطلب را بیشتر می شکافی می کنند و می گویند "نوعی هماهنگی و هدف" در اجزاء جهان وجود دارد(همان, ص 133_حواشی). اولا این در واقع می شود همان برهان نظم که بیپایی آن را نشان دادیم.
هدفدار بودن جهان معنی ندارد.باید ابتدا هدف را تعریف کنیم و من پیش از این جای دیگر گفته بودم که هدف چیزی جز مقصد نیست.کل جهان نمی تواند مقصد داشته باشد.بنابراین کل جهان نمی تواند هدف داشته باشد. دوم اینکه هماهنگی در جهان وجود ندارد.لفظ «هماهنگی» وقتی معنا پیدا می کند که ب یک هدف راجع شود و این هماهنگی در جهت نیل به آن هدف باشد.
اولا همان مقدمه ی این برهان ایراد دارد.یعنی چه جهان منظم است؟ نظم یک امر بیرونی نیست بلکه راجع است به نیازهای انسان.به عنوان مثال ما می گوییم کلاسِ درس منظم کلاسی است که هر دانشجویی بر سر صندلی خود نشسته باشد, کسی بدون اجازه ی استاد صحبت نکند و یک سری عبارت مانند این. حال اگر از ما بپرسند چرا منظومه ی خورشیدی را منظم می دانید و ما بگوییم چون هر کسی سر جای خود نشسته است و کسی بدون اجازه ی استاد صحبت نمی کند به ما خواهند خندید.
بنابراین ما یک تعریف مشخصی از واژه ی "نظم" که بتواند شامل همه چیز شود نداریم.بلکه برای هر شرایط ویژه ای آن هم به صورت قراردادی نظم را تعریف می کنیم.حال من می پرسم "جهان منظم است" یعنی چه؟ اگر چگونه بود می گفتید جهان "نامنظم" است؟
اگر بگویند بله منظومه ی خورشیدی منظم است یا مغز انسان منظم است شاید بتوان پذیرفت.پس حداکثر بتوانند بگویند منظومه ی خورشیدی خدایی دارد یا انسان خدایی دارد اما این که "جهان خدایی دارد" نه درست است و نه نادرست بلکه "بی معنی" است.[/quote]
دوست عزیزم، منم زیاد دوست نداشتم وارد بحث شیرینی که شروع کردید بشم. به نظر من، بحث درباره ی وجود خدا یه کار بی فایده ست. بیشتر دوست دارم درباره ی اصول و قوانین انسانی و اجتماعی تبادل نظر کنم. اما خواستم به چند نکته اشاره کنم:
اول اینکه شاید تعریف تون از نظم درست نباشه. توی همون کلاسی که بهش اشاره کردید در چه صورتی میشه گفت که کلاس منظمه؟! یه کلاس منظم باید بیشترین میزان قبولی در امتحانات رو داشته باشه و سطح یادگیری دانشجوها رو بالا ببره. مثلاً آقای X که زیاد دل به درس نمیده رو باید ردیف جلو نشوند تا حداقل به خاطر اینکه جلوی نگاه مستقیم استاد هست دست از بازیگوشی برداره و یا مثلاً خانم Y (با این فرض که کلاس مختلطه!) چون همیشه دنبال درس و مشقشه فرقی نمی کنه اول کلاس باشه یا آخر کلاس. پس بهتره یه جایی بشینه که هم بتونه تخته رو ببینه و هم اینکه صدای استاد رو بشنوه! سرتون درد نیارم، باید نظم موجود در جهان به یک هدف متعالی و مشخص منتهی بشه!
اما اینکه گفتید به وجود خدا ایمان ندارید دلیلش چیه؟ شخصاً تا زمانی که مطمئن نشدم خدا هست یا نیست ترجیح میدم ندانمگرا باشم تا خداناباور. خیلی ها این جور مواقع جواب میدن:
توی سوریه بمب روی سر مردم ریخته میشه و هیچ کس نیست به داد مردم برسه! توی فلان شهر زلزله اومد و خیلی ها زیر آوار موندند پس خدا کجاست ببینه بنده هاش زیر خروار خروار خاک موندن! بچه های کوچیک زیادی توی بیمارستان ها دارن با سرطان دست و پنجه نرم می کنن، پس خدا کجاست که این طفل معصوم ها رو نجات بده!
من به این آیه اشاره می کنم:
... إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ... ﴿الرعد-آیه ۱۱﴾
فولادوند: ... در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند ...
مکارم: ... خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنها خود را تغییر دهند ...
همه دیگه می دونید یکی از فرضیه های جنجال بر انگیز ریسمان هستش (به غلط همه می گند نظریه ریسمان)که تمام انچه ما از چگونگی جهان می دونستیم را به چالش کشیده.البته این فرضیه می تونه مردود باشه.و این به دلیل اشتباهات محاسباتی و یا ذاتی ماهستش.ایا با رد دلایل این فرضیه جهان هستی وجود نداره؟و یا ماهیتش عوض میشه؟و یا می تونیم قبول کنیم ریسمان ها هستند یا نیستند و یا ما در محاسبه تنها یک تانسور اشتباه کردیم؟
در صورتی که یکی از برهان های وجود خدا رد بشه آیا می تونیم قبول کنیم خداوند نیست؟یا برهان مشکل داره و یا ابتدایی بوده ؟وجود هیچ فنومنی وابسته به استدلال های ما در مورد وجود اون نیستش.وجود خداوند وابسته به برهان های وجود اون نیست.باور کنید علم ما هنوز دوران خرد سالی که هیچ ، دوران جنینی خودش را هم نمی گذرونه که بخواهیم در این مورد نظر قطعی بدیم.ممکنه بگیم فلان برهان غلطه اما نمی تونیم ازش نتیجه گیری کنیم.چه حتی نمی تونیم موجودی چهار بعدی را در تصور بیاریم چه برسه به وجود بالاتر.
اما در کمال احترام ، از برخی دوستان هم تقاضا دارم با خوندن یه مقاله زود جو گیر نشند و حکم قطعی ندند.(منظورم هر دو طرف هستش) مسلما هر سطحی از علم ، ابتدایی ترین پلکان برای سطوح بالاترش هستش. یادتون میاد در ترم اول ، بعضی ها جو گیر میشدند و کتاب هالیدی را جوری دستشون می گرفتند همه ببینند.ترم 3 یا 4 می فهمیدند عجب کتاب پیش پا افتاده ایی هستش و خجالت می کشیدند اونو تو کتابخونشون بذارند.دوستان ماهیت علم اینجوریه.مهمترین نکته اینه که ما در هر موردی نگرش علمی داشته باشیم نه اینکه تعصب در ابزار علمی.(!)
برهان های اثبات وجود خدا درواقع امر دو عدد بیشتر نیستند و خیلی هم ساده اند:
1.برهان نخست:جهان منظم است.نظم خود به خود به وجود نمی آید.بنابراین باید کسی این نظم را به جهان بخشیده باشد.ما آن کس را خدا می نامیم.
2.برهان دوم:هر معلولی علتی دارد.جهان علتی دارد.ما آن را خدا می نامیم.
به جز این دو برهان و با همین تقریری که در بالا می بینید بقیه سخنان بیهوده است.در واقع من فکر نمی کنم تا به حال در دنیا حتی یک نفر با خواندن یک برهان از آن دسته برهان های با واژگان پرطمطراق مثل وجوب و امکان و... به خدا ایمان آورده باشد. پس این همه لفاظی و هدر دادن کاغذ و وقت برای چیست؟
بیایید چند نمونه از این برهان ها را با هم بررسی کنیم و بسیار مایلم نظر دوستان خداباور و خداناباور را بشنوم.در کامنت بعدی انشاالله! چند نمونه را بررسی می کنم.
در مورد برهان نظم :
اولا همان مقدمه ی این برهان ایراد دارد.یعنی چه جهان منظم است؟ نظم یک امر بیرونی نیست بلکه راجع است به نیازهای انسان.به عنوان مثال ما می گوییم کلاسِ درس منظم کلاسی است که هر دانشجویی بر سر صندلی خود نشسته باشد, کسی بدون اجازه ی استاد صحبت نکند و یک سری عبارت مانند این. حال اگر از ما بپرسند چرا منظومه ی خورشیدی را منظم می دانید و ما بگوییم چون هر کسی سر جای خود نشسته است و کسی بدون اجازه ی استاد صحبت نمی کند به ما خواهند خندید.
بنابراین ما یک تعریف مشخصی از واژه ی "نظم" که بتواند شامل همه چیز شود نداریم.بلکه برای هر شرایط ویژه ای آن هم به صورت قراردادی نظم را تعریف می کنیم.حال من می پرسم "جهان منظم است" یعنی چه؟ اگر چگونه بود می گفتید جهان "نامنظم" است؟
اگر بگویند بله منظومه ی خورشیدی منظم است یا مغز انسان منظم است شاید بتوان پذیرفت.پس حداکثر بتوانند بگویند منظومه ی خورشیدی خدایی دارد یا انسان خدایی دارد اما این که "جهان خدایی دارد" نه درست است و نه نادرست بلکه "بی معنی" است.
واقعیت این است که توضیح پیچیدگی مثلا مغز انسان تا پیش از داروین غیرممکن بود.اما مساله اینجاست که مطرح نمودن "خدا" به عنوان راه حل صرفا یک فرضیه است نه بیشتر.اما باید این را هم بیفزاییم که تئوری فرگشت امروز دیگر محدود به زیست شناسی نمی شود و از حدود آن فراتر رفته است.در این مورد مراجعه به آثار ریچارد داوکینز می تواند بسیار مفید باشد چون دست کم در حوزه ی مطالعاتی خودش می تواند فرد صاحب نظری باشد.