زمانی که یک اثر هنری بودم
نویسنده:
اریک امانوئل اشمیت
امتیاز دهید
✔️ شخصیت اول داستان، برادران بسیار زیبا و مشهوری دارد اما خودش نه چهره چندان زیبایی ندارد و نه در سایر کارها موفقیتی کسب می نماید. تازیو تصمیم به خودکشی می گیرد اما هنگامی که بر بالای تپه ای ایستاده زئوس، هنرمند معروف او را از این کار باز می دارد و...
درونمایه ی این اثر حول محور انسان گرایی می چرخد. توجه او به فردیت، آگاهی، آزادی، حق انتخاب برای انسان همگی دستمایه ای می شود برای اعتراض علیه هویت از دست رفته ی انسانی در عصر مدرنیته. در این داستان، جوانی که از زندگی پوچ خود ناامید و مصمم به خودکشی است آگاهانه به دست هنرمندی نابغه به یک شیئ - یک اثر هنری - تبدیل می شود. اثری که همچون کالاهای دیگر، مهر خرید و فروش می خورد، تحسین می شود، مورد استقبال و ستایش مردم در سراسر جهان قرار می گیرد اما رفته رفته هویت انسانی خویش، آزادی، حق انتخاب و داشتن آگاهی و فکر را از دست می دهد. درنهایت او به واسطه ی عشق و امید برای انسان شدن و بازگشت به خویشتن خویش مبارزه می کند.
بیشتر
درونمایه ی این اثر حول محور انسان گرایی می چرخد. توجه او به فردیت، آگاهی، آزادی، حق انتخاب برای انسان همگی دستمایه ای می شود برای اعتراض علیه هویت از دست رفته ی انسانی در عصر مدرنیته. در این داستان، جوانی که از زندگی پوچ خود ناامید و مصمم به خودکشی است آگاهانه به دست هنرمندی نابغه به یک شیئ - یک اثر هنری - تبدیل می شود. اثری که همچون کالاهای دیگر، مهر خرید و فروش می خورد، تحسین می شود، مورد استقبال و ستایش مردم در سراسر جهان قرار می گیرد اما رفته رفته هویت انسانی خویش، آزادی، حق انتخاب و داشتن آگاهی و فکر را از دست می دهد. درنهایت او به واسطه ی عشق و امید برای انسان شدن و بازگشت به خویشتن خویش مبارزه می کند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زمانی که یک اثر هنری بودم
اما اثر ارزشمند و تاثیر گذاری بود
دیالوگهایی ک تو دادگاه ردوبدل میشد خیلی زیبا بود:"_برخی انسانها خود را در قالب بعضی قرارداها به دست تجربیاتی میسپارند ک آنها را ازحالت معمولیشان خارج میکند.
_ هیچ قراردادی نمیتواند انسانیت یک انسان را از او بگیرد."
"از امشب به بعد دیگر نویسنده این کتاب نیستم. خوانندگانش از این پس نویسندگانش خواهند بود. ولتر می گوید که بهترین کتابها کتابهایی هستند که نیمی از آن ها با تخیل خواننده نوشته شوند. من با نظرش موافقم ولی در ته قلبم همیشه می خواهم بگویم: هر چقدر که خواننده استعداد داشته باشد ..."
که من دنبالش میگشتم، خوب اگر یه نفر خیلی هم سرکیف باشه با شنیدن این جمله
دلش میخاد خودکشی کنه، برو بینیم بابا... بعد این همه یه نفر پیدات کرده که ازت استفاده ابزاری کنه؟
ولی شخصیت پردازی و مضمون داستان برام بیسابقه بود. نه همچین سبکی تا حالا دیده بودم و
نه همچین موضوعی. یه جورایی هم suspension هیچکاک رو داشت و هم
روانشناسی داستایوفسکی. مخصوصا اونجا که طرفو جراحی کردن
با توجه به شخصیت خاص و بک گروندی که از زئوس میدونی اصلا نمیتونی حدس بزنی که حالا
ازش یه هیولا ساخته یا یه اسطوره زیبایی. به اینجاش که رسیدم پنج کلمه در میون میخوندم تا
ببینم طرف چه شکلی شده:D هیچوقت فکر نمیکردم داستانی اینقدر کوتاه تا این حد عمیق و
پر کشش باشه. سبک نویسنده به نظر من سورئالیستی میامد.اگر کسی میدونه
سبک این نویسنده چیه لطفا به من بگه. در کل میتونم بگم واقعا کتاب کم نظیری بود