یادداشتهایی برای یاسی
نویسنده:
محسن قهاری
امتیاز دهید
پویا و یاسی دو هم بازی اند که در کودکیهای خود به یکدیگر علاقه ای خاص دارند. این دو در یک رویداد خارج از تصور از یکدیگر جدا می افتند. سالها بعد پویا همه چیز را باز گو میکند.
قالب داستان " رمان-شعر " میباشد با وزنی که بیشتر آن سمت رمان است.
لازم به توضیح است که این رمان تا مرز نشر کاغذی نیز پیش رفت که به دلایلی وسیع و نا گفته از انتشار آن منصرف شدم.
بیشتر
قالب داستان " رمان-شعر " میباشد با وزنی که بیشتر آن سمت رمان است.
لازم به توضیح است که این رمان تا مرز نشر کاغذی نیز پیش رفت که به دلایلی وسیع و نا گفته از انتشار آن منصرف شدم.
آپلود شده توسط:
mohsen ghahari
1392/02/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی یادداشتهایی برای یاسی
و چه حس غریبیست " " گاهی که انسان درمانده میشود از اینکه چطور بگوید " " . قلم که میرود بر جاده ی سپید سرشک دیده است ممزوج با خون دل و آمیخته به عرق شرم و در انتها نارضایتی ای که هنوز باقیست ته دل همچون درده ی شراب دوشین بر ه گیلاس که : نشد ، حق مطلب ادا نشد و قلم است که باز میدود ، شاید رسیدنی ...
البته کامل که خواندم باز هم خواهم نوشت محسن جان . سپاس که بر " لبه تاریکی " خیال و واقع همسفرمان کردی با دل و دیده ات :-)
را طی می کنند تا خود را از روی گونه ات به لبها برسانند .
دستانت را از دستهایم بیرون می آوری به سمت خانه
می روی در را نمی بندی و بعد از چند ثانیه با سیبی در
دست باز می گردی … دستم را می گیری و به سمت درخت توت پیر حرکت می کنیم . زیر درخت
می نشینیم . هر دو گریه می کنیم. بی صدا … خاموش …
سیب را سمت من می گیری دستت را می گیرم و با
دندانهایم تکه ای از سیب را می کنم و می خورم . تکه ای
دیگر را تو می کنی و می خوری … گریه می کنیم و سیب
می خوریم …
من و تو خیس از گریه زیر باران ماند ه ایم ....
هنوز باران نباریده . اما بوی باران می آید … خود را برای
دیدار تو آماده کرده ام.
می دانم اگر تو را ببینم ، یاس باران زده ای هستی با دو بافه
موی سیاه خیس ! با صورتی که دو نی نی سیاه در آن
می درخشد با دوگونه خیس … با قطرات نمی که برگردن
آویز سیاه تو نشسته …
یاس عزیز من ! چیزی به دیدار تو نمانده ! تمام وجودم را
برای لحظة دیدار آماده کرده ام باور نمی کنی؟! باور
کنی … تمام وجودم را برای لحظة دیدار آماده کرده ام.
یاسک پر از شعر من، منتظرم باران ببارد ....
*;-)
ارادتم را بپذیرید و امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشید...:x
راستش من جزو اولین کسانی بود که کتابتونو خواندم و بنظرم حقیقتا مملو از انرژی مثبت و افکاری زیبا بود.
اشاره به افکاری که امروزه کمتر مورد توجه قرار میگیرد و عشقی که دیگر جایی در قلبها ندارد با زبانی صمیمی و ملموس از مهمترین ویژگی های نوشته ی شماست.
راستش من با نظر جناب کامبیز شیخی درباره ی شخصیت شما موافقم ، مخصوصا بعد از خواندن کتابتون ...
اینکه شما روی نظر ایشون likeزدید اصلا دلیلی بر خودستایی یا چیز دیگری نیست بلکه فکر میکنم واقعیات را خوب دیده اید!!!!!!!!:;-);-):D:D
موفق وپیروز باشید.....8-):D
شاد باشید و پایدار.