قلعه حیوانات
نویسنده:
جرج اورول
مترجم:
محمد فیروزبخت
امتیاز دهید
✔️ قلعه حیوانات، با نام اصلی "مزرعه حیوانات" رمان کوتاهی تمثیلی درباره گروهی از حیوانات است که انسانها را از مزرعهای که در آن زندگی میکنند بیرون میکنند و خود اداره مزرعه را به دست میگیرند، ولی پس از مدتی این حکومت به حکومتی خودکامه با شرایط مشابه قبل تبدیل میشود. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته شد و در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد، ولی در اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی محبوب شد. معروفترین جمله این کتاب «همه حیوانات باهم مساویند، اما برخی مساوی ترند» است که در زبان انگلیسی به صورت یک ضرب المثل و جمله کنایه آمیز وارد شدهاست.
در این کتاب هر گروه از حیوانات نقش گروهی از اجتماع را بازی میکنند که دست به انقلابی برای بهبود زندگی خود میزنند اما حاکمانی که اختیار میکنند همانهایی میشوند که زندگی آنها را به فنا میکشند. قوانین اورول در قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ مثل همه برابرند اما برخی برابرترند آنقدر زیرکانه است که در همه دیکتاتوری ها مصداق دارد. قوانینی آنقدر زیرکانه و همه شمول که با قوانین فیزیک برابری دارد.
در این کتاب هر گروه از حیوانات نقش گروهی از اجتماع را بازی میکنند که دست به انقلابی برای بهبود زندگی خود میزنند اما حاکمانی که اختیار میکنند همانهایی میشوند که زندگی آنها را به فنا میکشند. قوانین اورول در قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ مثل همه برابرند اما برخی برابرترند آنقدر زیرکانه است که در همه دیکتاتوری ها مصداق دارد. قوانینی آنقدر زیرکانه و همه شمول که با قوانین فیزیک برابری دارد.
آپلود شده توسط:
Reza
1386/05/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قلعه حیوانات
مدتی برای موعظه کردن به دهی رفته بودم روزی بالای منبر وصف حضرت عیسی را مینمودم که به طبقه چهارم اسمان صعود کرد چون از منبر پایین امدم زنی جلوی مرا گرفت پرسید حضرت عیسی در اسمان چهارم از کجا می خورد ومی نوشید
گفتم عحب یک نفر از من نپرسیده که تو دوماه است در این ولایت غریب تنها از کجا می خوری ومی نوشی ولی فورا فکر حضرت عیسی افتاده اند که در اسمان چه می خورد...
ماندگاریش در حافظه هم بیشتره شاید
یا الله...
عذر میخوام، کسی بنجامین رو ندیده!! اومدم در مورد تیتر روزنامه عصر باهاش صحبت کنم، نوشته باید بریم توو سایت نمی دونم چی چی دات کام عدم انصراف بدیم، خواستم ببینم چیزی که حافظه من درست میگه یا... باید برم توو مزرعه شاید با باکسر دارند گشت می زنند، عجب... این آسیاب بادی رو چرا به چینیها ندادند؛ بابا میدادید زود براتون سمبلش می کردند می رفت...
برو زبان بسته... هین...
کاش میشد انسانهای خوک سرشت را از جامعه حذف کرد؛ اوموقت خیلی بهتر میشد سختی ها را پشت سر گذاشت و با امیدواری بسوی آینده حرکت کرد.
بازم مرسی;-)