رسته‌ها
زنده ها
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 19 رای
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 19 رای
✔️ در ابتدای کتاب آمده است: پسری می گفت : شرط می بندم فاشیست ها پیروز نشوند شاید اسلحه نداشته باشیم ولی شهامت که داریم.

بخشی از کتاب:
اونلی چشمانش را باز کرد . مادرش داشت روغن داغکنها را به هم می زد و آهسته زیر لب حرفهایی می زد .اونلی آرام دراز کشیده و از گوشه چشمانش به او نگاه می کرد . مادر با سرو صدا جلو و عقب میرفت . صورتش کشیده و موهایش جو گندمی بود .

همان لباس سیاه همیشگی اش را به تن داشت و اسپادریل پوشیده بود . از سنش پیرتر می نمود . مرد جوان اندیشید :« علتش کار است . » مادر به طرف او برگشت .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
258
آپلود شده توسط:
Pir pesar
Pir pesar
1389/11/27

کتاب‌های مرتبط

دیوانگی مثبت
دیوانگی مثبت
0 امتیاز
از 0 رای
مامبای سیاه
مامبای سیاه
4.4 امتیاز
از 8 رای
بهشت گمشده
بهشت گمشده
0 امتیاز
از 0 رای
برادر، زندگی زیباست
برادر، زندگی زیباست
4.4 امتیاز
از 30 رای
بعد از عروسی چه گذشت
بعد از عروسی چه گذشت
4.2 امتیاز
از 77 رای
دلشکسته
دلشکسته
4.3 امتیاز
از 8 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی زنده ها

تعداد دیدگاه‌ها:
3
:-)
با تشکر
پسری میگفت شرط میبندم فاشیست ها پیروز نشوند، شاید اسلحه نداشته باشیم،اما شهامت که داریم .
کتاب جالبی هستش.
سلام
كتاب جالبي است اما سه بار بخوانيد !
زنده ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک