بر دانایان مخفی نیست که گاهی فشار زندگی (یا شاید جنس اصل) چنان لرزه ای به جسم و روح وارد می کند که آدم حس می کند نمی تواند جلوی فوران احساساتش را بگیرد. این احساسات معمولاً در یکی از هنرها خود را نشان می دهد. سینما، نقاشی، موسیقی و مخصوصاً هنر فقیران و درویشان: شعر! در این گونه مواقع شخص احساس می کند الهه ی شعر در روح او هم حلول کرده و او هم می تواند اشعاری دل انگیز حداقل در حد اشعار حافظ و سعدی و شاملو و اخوان و ای بسا هنرمندانه تر، بسراید!
اینجور وقت هاست که آدم حتی اگر بخواهد هم نمی تواند ساکت بماند، یکی از این شاعران که با خواندن اشعار بلغا و فصحای قدیم و بیشتر جدید یک شبه دیگ استعدادش به جوش آمده و سر ریز هم کرده ملّا دکل علی قفا تمبکی است (متخلّص به خرچران). چند شعر از این نابغه ی دهر و افتخار آفاق را برای نمودن درجه ی نبوغ و هنرش درج می کنیم تا خرده گیران دیگر نگویند قحط الرجال است، پس دوستان بشتابید تا از زبده ی افکار شاعرترین شاعران عصر حاضر بی بهره نمانید: در باب عشق گوید:
گفتم نروم دگر به کویش
هی گند زنم به آبرویش
هی سنگ زنم بر سر و رویش
هی فحش دهم به زن عمویش اما چه کنم چشاش قشنگه
آن تن نه بشر که چون گوریل است
پا هست ولی چو پای فیل است
ابروش مثال پاچه ی بز
بینیش مثال دسته بیل است
اما چه کنم چشاش قشنگه
ز اخلاق مگو چون سگ هار است
آه از سخنش که زهر مار است
بس فحش و دروغ و یاوه گوید
نادانی وی را نه شمار است اما چه کنم چشاش قشنگه
می دانم اکنون از تأثیر این ابیات سحرگون، اشک در چشم همگان حلقه زده و صدای مرحبا مرحبای خوانندگان شعر و احسنت احسنت شناسندگان فضل، گوش فلک را کر کرده است؛ به محض اینکه کمی از سکر حاصل از این ابیات ناب بی بدیل کاسته شود شعر جدیدی از ملا دکل علی قفا تمبکی منتشر خواهیم کرد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ره سپردن خیال
اینجور وقت هاست که آدم حتی اگر بخواهد هم نمی تواند ساکت بماند، یکی از این شاعران که با خواندن اشعار بلغا و فصحای قدیم و بیشتر جدید یک شبه دیگ استعدادش به جوش آمده و سر ریز هم کرده ملّا دکل علی قفا تمبکی است (متخلّص به خرچران). چند شعر از این نابغه ی دهر و افتخار آفاق را برای نمودن درجه ی نبوغ و هنرش درج می کنیم تا خرده گیران دیگر نگویند قحط الرجال است، پس دوستان بشتابید تا از زبده ی افکار شاعرترین شاعران عصر حاضر بی بهره نمانید:
در باب عشق گوید:
گفتم نروم دگر به کویش
هی گند زنم به آبرویش
هی سنگ زنم بر سر و رویش
هی فحش دهم به زن عمویش
اما چه کنم چشاش قشنگه
آن تن نه بشر که چون گوریل است
پا هست ولی چو پای فیل است
ابروش مثال پاچه ی بز
بینیش مثال دسته بیل است
اما چه کنم چشاش قشنگه
ز اخلاق مگو چون سگ هار است
آه از سخنش که زهر مار است
بس فحش و دروغ و یاوه گوید
نادانی وی را نه شمار است
اما چه کنم چشاش قشنگه
می دانم اکنون از تأثیر این ابیات سحرگون، اشک در چشم همگان حلقه زده و صدای مرحبا مرحبای خوانندگان شعر و احسنت احسنت شناسندگان فضل، گوش فلک را کر کرده است؛ به محض اینکه کمی از سکر حاصل از این ابیات ناب بی بدیل کاسته شود شعر جدیدی از ملا دکل علی قفا تمبکی منتشر خواهیم کرد...