رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ
نویسنده:
نادر پیمانی
درباره:
رضا شاه
امتیاز دهید
کتاب رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ یکی از مشهورترین آثار پژوهشی در پیرامون زندگی رضاشاه پهلوی میباشد. این کتاب بنابر گفتههای نویسنده آن، اثری تحقیقی بر پایه اسناد تاریخی است.
مولف این کتاب در ابتدا به بررسی دوران کودکی و شرح زندگی و خانوادگی رضاشاه پرداخته و سپس رفتهرفته به اوضاع ایران پیش از کودتای ۱۲۹۹ رسیده و نهایتا با شرح کودتا و بهزودی خلع قاجارها از سلطنت و شرح استقرار پادشاهی پهلوی، انسجام ایران، آغاز جنگ دوم جهانی و نهایتا تبعید رضاخان به ژوهانسبورگ کتاب را به پایان میرساند.
در کل، این کتاب به بررسی تاریخ زندگی رضاشاه بنیانگزار سلسله پهلوی، اصل و نسب وی، عملکرد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی او، خدمات و میراث وی پرداخته است.
بیشتر
مولف این کتاب در ابتدا به بررسی دوران کودکی و شرح زندگی و خانوادگی رضاشاه پرداخته و سپس رفتهرفته به اوضاع ایران پیش از کودتای ۱۲۹۹ رسیده و نهایتا با شرح کودتا و بهزودی خلع قاجارها از سلطنت و شرح استقرار پادشاهی پهلوی، انسجام ایران، آغاز جنگ دوم جهانی و نهایتا تبعید رضاخان به ژوهانسبورگ کتاب را به پایان میرساند.
در کل، این کتاب به بررسی تاریخ زندگی رضاشاه بنیانگزار سلسله پهلوی، اصل و نسب وی، عملکرد سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی او، خدمات و میراث وی پرداخته است.
آپلود شده توسط:
ramin12345
1391/12/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی رضاشاه پهلوی از آلاشت تا ژوهانسبورگ
رضاخان اگرچه به کمک انگلیس قدرت را در دست گرفته بود اما پس از رسیدن به سلطنت به این نتیجه رسید که باید کشور را از چنگال تسلط کامل انگلیس برهاند. در سال ۱۹۲۸ بانک ملی ایران را تاسیس کرد و دو سال بعد، حق انتشار اسکناس را که در انحصار بانک شاهنشاهی، یعنی بانک انگلیسی بود، از آن گرفت و به بانک ملی واگذار کرد. اما مسئله کمپانی نفت انگلیس و ایران (APOC ) برایش معضلی شده بود. حتا یک سهم از سهام این کمپانی از آن دولت ایران نبود، و این امر سبب ناراحتی رضاخان بود.
در ژوئن سال ۱۹۲۸ ( تابستان ۱۳۰۷ ) رضاخان وزیر قدرتمند خود عبدالحسین تیمورتاش را برای مذاکره در این باره به لندن فرستاد. در آن زمان ریاست کمپانی با سر جان کدمن بود. تیمورتاش به کدمن گفت: اگر کمپانی سهم منصفانه تری از عایدات خود بپردازد، در عوض دولت ایران نیز هرگونه کمک لازم را برای توسعه و پیشرفت عملیات آینده آن انجام خواهد داد.
هدف تیمورتاش دو چیز بود، نخست آن که دولت ایران بلاعوض صاحب ۲۵ درصد از سهام عادی ( غیر ممتاز ) کمپانی شود، و دوم آن که به عنوان حق الامتیاز از هرتن نفت تولیدی ۵/۲ شلینگ دریافت کند که اگر پذیرفته می شد، ایران سالانه می توانست درآمدی بالغ بر یک میلیون لیره کسب کند.
کدمن برخلاف اسلاف خود نسبت به دعاوی ایران نظر مساعدی داشت. او بر این باور بود که سهیم ساختن ایران در کمپانی و سرمایه های آن به عنوان یک شریک، آیندهً امتیاز نفت را تضمین خواهد کرد.
رضا شاه بدون سواد وارد قزاق خانه شد و طی ماموریتی که در خراسان داشت خواندن و نوشتن را یادگرفت و به یقین فردی بدون سواد خواندن و نوشتن نمی توانست در قزاقخانه به درجه افسری و میرپنجی نایل یابد.
هرچه به او دیکته میشد از طرف اربابش اجرا میکرد
اتفاقا بریتانیا به هیچ روی مایل به حزف قضاوت کنسولی و ایجاد نیروی دریایی در خلیج فارس و ریشه کنی یاغیگری ایلات و گسترش ملی گرایی در میان ایرانیان نبود.
پیش از رضا شاه نفت ایران یکسره به انگلیس تعلق داشت و هنگامیکه رضا شاه به قدرت رسید او با هزار زحمت آنها را مجبور کرد تا درصدی از سود نفت را به حکومت ایران بدهند و با همان در آمد اندک او هزاران برنامه زیر ساختی را اجرا کرد ،[/quote]
مفاد قراداد دارسی را یا شما نخوانده اید یا ندیده اید چه میدانم یا خودتان را به آن راه میزنید!
اگر از حق دلالی رضاشاه که در خاطرات تقی زاده هم آمده بگذریم نطق مصدق خود پاسخ شماست :
اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود در سال 1961 م دولت نه تنها به صدی شانزده عایدات حق داشت بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود.
فرض کنیم که عایدات دولت در مدت 32 سال که تمدید شده هیچ وقت از 750هزار لیره که کمپانی برای او حداقل معین نموده بیش تر نشود و باز فرض کنیم که شرایط امتیازنامه جدید با شرایط امتیازنامه دارسی از حیث منافع دولت مساوی باشد یعنی 750هزار لیره حداقلی که در امتیازنامه جدید معین شده با صدی شانزده عایدات امتیازنامه دارسی برابری کند بنابر این صدی 84 از عایدات که در 1961 حق دولت می شده و بر طبق قرارداد جدید کمپانی آن را تا 32 سال دیگر می برد 126 میلیون لیره انگلیسی از قرار 128 ریال 16128000000 ریال می شود و تاریخ عالم نشان نمی دهد که یکی از افراد مملکت به وطن خود در یک معامله شانزده بلیون و یکصد و بیست وهشت میلیون ریال ضرر زده باشد و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!!!
شاه سلطان حسین صفوی و پیشینیان او مدرسه دینی می ساختند اما امیر کبیر و رضا شاه موسسات اموزشی را بنیان نهادند که به آموزش علوم و فنون تجربی و دانش نوین جهان می پرداختند و سعی در باز نمودن دیدگاه دانش آموختگان داشتند.
مقایسه این دو دیدگاه خطا می باشد.
شما با این شیوه استدلال سعی در نقد تاریخ ایران دارید؟[/quote]
بنده طعنه زدم. طبق گفتار خودتان باز هم این امیرکبیر است که پیشرو است نه رضاشاه.
بعد هم عرض کردم بخشی از این به اصطلاح مدرن سازی ها بر میگشت به نگرش های قرون اخیر و اتفاقاتی که تحت تاثیر انقلابات فرانسه و بعدها روس و گرایش های باستان گرایانه برخی رجال روشنفکر و برخی هم به همان سیاست لزوم دولت مقتدر در ایران که دولت بریتانیا خواهان آن بود وگرنه خیلی مضحک است که یک نفر بیسواد چنین تخیلاتی در ذهن داشته باشد چون اصولا هیچ درکی از مدرنیته نمیتواند در ذهن یکنفر عامی وجود داشته باشد کسی که خودش دو کلاس سواد ندارد چه می داند دانشگاه چیست او چه میفهمید فرق تقویم قمری و شمسی چیست آخر ! هرچه به او دیکته میشد از طرف اربابش اجرا میکرد
پیش از رضا شاه نفت ایران یکسره به انگلیس تعلق داشت و هنگامیکه رضا شاه به قدرت رسید او با هزار زحمت آنها را مجبور کرد تا درصدی از سود نفت را به حکومت ایران بدهند و با همان در آمد اندک او هزاران برنامه زیر ساختی را اجرا کرد ،
بله پول نفت هم تاکتیک بود که به جیب رضاشاه ریخته شود کلا غارت مملکت تاکتیک ایشان بوده!
ولی عجب غارتگری بوده که با وجود به جیب زدن پول نفت تنها با مالیات تا بدین اندازه کارهایی ریشه ای انجام داد.
اگر رضا شاه زمینها را بنام خود مصادره میکرد این تنها تاکتیکی برای مبارزه با فئودالیسم و پیشگیری از فساد جامعه بود ، زیرا اگر زمینها را به نام دولت و ملت مصادره میکرد ، کارکنان دولتی که شامل مردمی بود که به فساد و دزدی و خو گرفته بودند (و همچنان خو گرفته اند)، انها (کارکنان دولتی) دارایی های ملی را برای خود و خانواده شان بکار میگرفتند درحالیکه اگر آن زمینها بنام رضا خان میبود دست دزدها و فاسدان و فئودالها کوتاه میشد ، امروزه هم بطور سمبولیک در انگلیس همه زمینهای انگلیس به ملکه تعلق دارد تا همه از اجرای قانون آگاه باشند.
ببینید این مردم اند که باید به فرگشت رفتاری و ذهنی برسند ، و مردم ایران هنوز در پروسه این فرگشت رفتاری اند که مشروطه و رضاشاه این پروسه را تند تر کردند و ، وگرنه هر سیستمی هم که سر کار بیاید همان وضع دوباره تکرار خواهد شد.[/quote]
بله پول نفت هم تاکتیک بود که به جیب رضاشاه ریخته شود کلا غارت مملکت تاکتیک ایشان بوده!
در تمامی کشور هایی کمه به عنوان دمکرات از انها یاد می شود نخست سنگ بناهای امنیت و پایداری جامعه استوار شده و آنگاه دموکراسی اجرایی می گردد.
در بریتانیای اوایل قرن نوزدهم بزه شکاردزدی اعدام بود و در سال 1818 مردی به دلیل قطع یک پایه درخت گیلاس به مرگ محکوم شد و در عمل مردم عادی مجاز به شرکت در برگزیدن نمایندگان مجلس عوام نبودند.
در طول قرن نوزدهم گام به گام ممنوعیت کار کودکان و محدود نمودن ساعات کاری و بهبود شرایط سکونت گاه کارگران و دیگر موارد مد نظر قرار گرفت تا امروز بدین پایه رسیده است.
دموکراسی به معنای هرج و مرج نمی باشد.
کشور های دموکرات از قضا پیشینه ای دراز در اجرای قوانین داشته اند.
اگر رضا شاه زمینها را بنام خود مصادره میکرد این تنها تاکتیکی برای مبارزه با فئودالیسم و پیشگیری از فساد جامعه بود ، زیرا اگر زمینها را به نام دولت و ملت مصادره میکرد ، کارکنان دولتی که شامل مردمی بود که به فساد و دزدی و خو گرفته بودند (و همچنان خو گرفته اند)، انها (کارکنان دولتی) دارایی های ملی را برای خود و خانواده شان بکار میگرفتند درحالیکه اگر آن زمینها بنام رضا خان میبود دست دزدها و فاسدان و فئودالها کوتاه میشد ، امروزه هم بطور سمبولیک در انگلیس همه زمینهای انگلیس به ملکه تعلق دارد تا همه از اجرای قانون آگاه باشند.
ببینید این مردم اند که باید به فرگشت رفتاری و ذهنی برسند ، و مردم ایران هنوز در پروسه این فرگشت رفتاری اند که مشروطه و رضاشاه این پروسه را تند تر کردند و ، وگرنه هر سیستمی هم که سر کار بیاید همان وضع دوباره تکرار خواهد شد.