شب عروسی بابام: مجموعه داستانهایی بهطنز
نویسنده:
عباس پهلوان
امتیاز دهید
«. . . ـ جونم واستون بگه، بابام با ایندفعه، دو شبه که تو زندگیش «صبح پادشاهی» رو میبینه! مقصودم اینه که رسما تو حجله عروسی میره. اما دفعه سومشه که زن میگیره. یعنی معصومه، زن سوم بابامه! خدا سایهاش رو از سر ما کم نکنه، خیال نمیکنم حالا حالاها بابام خودشو از تک و تا بندازه. . .»
عباس پهلوان:
عباس پهلوان از شناخته شده ترین روزنامه نگاران ایران قبل از انقلاب است و چهارده سال سربیر مجله فردوسی بود که به نشریه روشنفکران ایران شهرت داشت.
عباس پهلوان در ۴ فروردین ۱۳۱۶ متولد شد.کار روزنامه نگاری را از سن ۱۸ سالگی و با روزنامه های "شاهد" و "اتحاد ملل" آغاز کرد و در روزنامه های دیگر مثل "آژنگ" ، "آتش" ، "بامشاد" ، "اراده سیاه" و "مهر ایران" قلم زد.وی با اسم مستعار "ع.پیکان" و "آشیخ عباس نقال" قلم می زد.عباس پهلوان از موسسان سندیکای روزنامه نگاران ایران است.وی در مجلات فردوسی و مد روز (زن روز) قلم زده است و مدتی نیز در خبرگزاری پارس (ایرنای امروز) به نوشتن مشغول بود.پس از انقلاب عباس پهلوان مدتی زندانی شد و مجبور به ترک وطن شد و به اروپا رفت و وقتی اروپا را ناامن دید به آمریکا مهاجرت کرد.
عباس پهلوان به میهن دوستی و صراحت لهجه شهرت دارد ، بسیار روان و بی تکلف می نویسد و بدون ملاحظه حقایق را بیان میدارد.وی پس از مهاجرت به لوس آنجلس سردبیر روزنامه فارسی زبان عصر امروز است که مخالف دخالت دین در سیاست و طرفدار مردمسالاری و دموکراسی است.
وی همچنین در تلویزیون کانال یک برنامه ای به نام "تیتر اول" را در روزهای چهارشنبه یا پنجشنبه (یک بامداد) به وقت ایران اجرا می کند و مدتی است انتشار مجله فردوسی را در غربت از سر گرفته است.
شب عروسی بابام:
نثر و طرح داستانهای عباس پهلوان، رنگ و شتابی ژورنالیستی یا روزنامهنگارانه دارد. انگار که سردستی نوشته شده باشند و قرار بوده که در آخرین ساعت به چاپخانه برسد! زبان او نشات گرفته از زبان مردم کوچه و بازار و گفتوگوی آدمهای قصههای او غنی از اصطلاحات روزمره، ضربالمثلها و تکیهکلامهای رایج همان مردم است.
در داستان کوتاه «شب عروسی بابام» جدا از این زبان محاوره، عادات و سنتهای مرسوم در نزد مردم این قشر از جامعه را هم میبینیم. از سفرۀ حضرت صغرا، و حمام رفتن دستجمعی داماد و دوستانش، تا جشن عروسیهایی که با رقص تختهحوضی همراه است و رسم پشت در حجله ایستادن زنها و از ایندست که ما همه را از چشم پسربچهای ده ـ دوازده ساله شاهد هستیم و از زبان او میشنویم.
داستان کوتاه «شب عروسی بابام»، با همۀ هیجان و شوخ و شنگی ماجراهای آن، در ضمن غمنامۀ زن ایرانی نیز هست، مادر «جمال» [راوی قصه] یکی از نمونههای آن است. زنی که «لام تا کام» چیزی نمیگوید و چنان گم و کمرنگ، که جز در یک جمله و به اشارهای گذرا، حتی در خود داستان هم دیده نمیشود. «. . . یاد روزی افتادم که تو بازار ارسیدوزا، مادرم منو گم کرده بود و داشتم از غصه میمردم. . .».
روی دیگر این سکۀ نارواج، «معصومه» زنبابای تازه و جوان است که دل در گروی «تقی»، آن جوان غزلخوان دارد و هنوز یاد آواز کوچهباغی خواندنهای او را بهخاطر دارد. «. . . از وقتی که بابام به کمیسری عارض شد، بیچاره دیگه آواز کوچهباغی هم نمیتونه بخوونه
بیشتر
عباس پهلوان:
عباس پهلوان از شناخته شده ترین روزنامه نگاران ایران قبل از انقلاب است و چهارده سال سربیر مجله فردوسی بود که به نشریه روشنفکران ایران شهرت داشت.
عباس پهلوان در ۴ فروردین ۱۳۱۶ متولد شد.کار روزنامه نگاری را از سن ۱۸ سالگی و با روزنامه های "شاهد" و "اتحاد ملل" آغاز کرد و در روزنامه های دیگر مثل "آژنگ" ، "آتش" ، "بامشاد" ، "اراده سیاه" و "مهر ایران" قلم زد.وی با اسم مستعار "ع.پیکان" و "آشیخ عباس نقال" قلم می زد.عباس پهلوان از موسسان سندیکای روزنامه نگاران ایران است.وی در مجلات فردوسی و مد روز (زن روز) قلم زده است و مدتی نیز در خبرگزاری پارس (ایرنای امروز) به نوشتن مشغول بود.پس از انقلاب عباس پهلوان مدتی زندانی شد و مجبور به ترک وطن شد و به اروپا رفت و وقتی اروپا را ناامن دید به آمریکا مهاجرت کرد.
عباس پهلوان به میهن دوستی و صراحت لهجه شهرت دارد ، بسیار روان و بی تکلف می نویسد و بدون ملاحظه حقایق را بیان میدارد.وی پس از مهاجرت به لوس آنجلس سردبیر روزنامه فارسی زبان عصر امروز است که مخالف دخالت دین در سیاست و طرفدار مردمسالاری و دموکراسی است.
وی همچنین در تلویزیون کانال یک برنامه ای به نام "تیتر اول" را در روزهای چهارشنبه یا پنجشنبه (یک بامداد) به وقت ایران اجرا می کند و مدتی است انتشار مجله فردوسی را در غربت از سر گرفته است.
شب عروسی بابام:
نثر و طرح داستانهای عباس پهلوان، رنگ و شتابی ژورنالیستی یا روزنامهنگارانه دارد. انگار که سردستی نوشته شده باشند و قرار بوده که در آخرین ساعت به چاپخانه برسد! زبان او نشات گرفته از زبان مردم کوچه و بازار و گفتوگوی آدمهای قصههای او غنی از اصطلاحات روزمره، ضربالمثلها و تکیهکلامهای رایج همان مردم است.
در داستان کوتاه «شب عروسی بابام» جدا از این زبان محاوره، عادات و سنتهای مرسوم در نزد مردم این قشر از جامعه را هم میبینیم. از سفرۀ حضرت صغرا، و حمام رفتن دستجمعی داماد و دوستانش، تا جشن عروسیهایی که با رقص تختهحوضی همراه است و رسم پشت در حجله ایستادن زنها و از ایندست که ما همه را از چشم پسربچهای ده ـ دوازده ساله شاهد هستیم و از زبان او میشنویم.
داستان کوتاه «شب عروسی بابام»، با همۀ هیجان و شوخ و شنگی ماجراهای آن، در ضمن غمنامۀ زن ایرانی نیز هست، مادر «جمال» [راوی قصه] یکی از نمونههای آن است. زنی که «لام تا کام» چیزی نمیگوید و چنان گم و کمرنگ، که جز در یک جمله و به اشارهای گذرا، حتی در خود داستان هم دیده نمیشود. «. . . یاد روزی افتادم که تو بازار ارسیدوزا، مادرم منو گم کرده بود و داشتم از غصه میمردم. . .».
روی دیگر این سکۀ نارواج، «معصومه» زنبابای تازه و جوان است که دل در گروی «تقی»، آن جوان غزلخوان دارد و هنوز یاد آواز کوچهباغی خواندنهای او را بهخاطر دارد. «. . . از وقتی که بابام به کمیسری عارض شد، بیچاره دیگه آواز کوچهباغی هم نمیتونه بخوونه
آپلود شده توسط:
mohammad abedi
1392/01/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شب عروسی بابام: مجموعه داستانهایی بهطنز