غزلیات هوشنگ ابتهاج
نویسنده:
هوشنگ ابتهاج
امتیاز دهید
این کتاب شامل شعرهای هوشنگ ابتهاج است که در قالب غزل سروده شده اند.
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی
مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
بیشتر
چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی
مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
آپلود شده توسط:
Reza
1386/07/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی غزلیات هوشنگ ابتهاج
:.:.:.:.:.
بسترم
صدف خالی یک تنهاییست
و تو چون مروارید
گردنآویزِ کسانِ دگری
:.:.:.:.:.
:.:.:.:.
« آزادگی » آموز که مردان ، شرفِ مرد
در جلوۀ حُسن و هنر و جاه ندیدند
:.:.:.:.:.
آن که حق است گمانش به گمانِ تو که نیست
گفت بیرون ز جهان است جهانِ تو که نیست
هر که پنداشتی از خویش به جای تو نشاند
چه توان داد نشانی ز نشانِ تو که نیست
تا چنین هرچه مرا بود و توان نیز فزود
همه از آنِ تو شد، چیست از آنِ تو که نیست
از تنِ زنده روان تو روان است، که گفت؟
بی تنِ زنده روان است روانِ تو که نیست
گفت عالم همه در بندگی شیطان اند
گفتم ای زاهدِ خودبین به زیانِ تو که نیست
ره به معنی نبرد آن که به صورت نگرد
سایه گفتند که صوفی ست به جانِ تو که نیست.
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوته نبود
آن قَـدَر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم ...
:.:.:.:...
در میان اشک ها پرسیدمش :
خوشترین لبخند چیست ؟
گفت :
لبخندی که عشقِ سربلند
وقتِ مردن ، بر لبِ مردان نشاند
گرچه در خلوتِ رازِ دل ما کس نرسید
همهجا زمزمۀ عشقِ نهان من و توست
پ.ن : مدتها بود که کامنتی در کتابناک نگذاشته بودم ولی تاختن به ابتهاج گرامی را از جانب شمایی که زمانی اطهار دوستی به این بنده عاصی و مقصر می کردید تاب نیاوردم . کمتر به اعصاب بندگان و خلایق حق تعالی سوهان بکشید در این عصر و زمانه کوفتی لطفا !
ضمنا دونکته فراموشم شد :
۱- در دهه سی اصولا شما هر کس را می دیدید برای پز روشن فکری هم که شده روزنامه ارگان حزب توده در جیبش بود.
۲- سوسیالیسم یک فلسفه فکری و نگرش است و کمونیسم یک برداشت رادیکال از آن در شیوه حکومت داری ،وقتی خود ابتهاج در خاطراتش له سوسیالیسم و علیه کمونیسم صحبت می کند و همچون خلیل ملکی عزیز صادقانه خطا و صواب خودرا توضیح می دهد من خیلی احساس شرمندگی می کنم که مجبورم پرچم بزنم و گل شما را آفساید اعلام کنم .:D
**** از نظر این قلندر یک لا قبا بحث تمام است.اوصیکم بتقوی الله ونظم امرکم والمطالعه بالانصاف ;-)