راه سعادت
نویسنده:
ابوالحسن شعرانی
امتیاز دهید
این کتاب با عنوان راه سعادت،از کتب بسیار عالی در باب اثبات نبوت خاتم انبیا،محمد مصطفی(ص) است،که به قلم علامه ذوالفنون،میرزا ابوالحسن شعرانی نگارش یافته است.ایشان که بحق در علم و عمل از سرآمدان روزگار خود بود،با توجه به تحقیقات فراوانش و استفاده از عقل و نقل در این کتاب،سعی کرده است به شبهات وارده پاسخ گوید و از حقانیت دین مبین اسلام دفاع کند.
شرح حال علاّمه شعرانى
علاّمه بزرگ شیخ ابوالحسن شعرانى ، از شخصیّت هاى برجسته و دانشمندان کم نظیر اسلامى قرن چهاردهم هجرى است . او بازمانده خاندانى از خاندان هاى علم و دانش و تقوا و معنویت بود. و اینک یادى از نیکان پاک او:
1- ملا فتح اللّه کاشانى ، سلسله نسب میرزا ابوالحسن شعرانى ، به دانشمندى بزرگ و قرآن شناسى فرزانه یعنى علاّمه ((ملا فتح اللّه کاشانى ))(متوفاى 988 هجرى ) مفسّر معروف عصر صفویه مى رسد. تفسیر((منهج الصادقین )) وى به زبان فارسى شهره آفاق است .
2- ابوالحسن مجتهد تهرانى ، جدّ اعلاى میرزا ابوالحسن شعرانى ، شیخ ابوالحسن مجتهد تهرانى (1200 - 1272 هجرى ) است . در تهران و سپس اصفهان به تحصیل پرداخت آنگاه عازم عراق شده و در حوزهاى علمیه آن دیار نزد بزرگانى چون سیّد على طباطبایى (صاحب ریاض المسائل ) ادامه تحصیل داد و با اجازه اجتهاد به تهران مراجعت کرد.
3- آخوند غلامحسین ، پدر میرزا ابوالحسن شعرانى ، آخوند غلامحسین ، یکى از علماى متقى و فاضل تهران بود.آخوند در سال 1313 ق در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
4- حاج شیخ محمّد تهرانى ، حاج شیخ محمّد تهرانى ، پدر میرزا ابوالحسن شعرانى عاملى متقى بود. و در سال 1346 ق از دنیا رفت .تولّد و دوران کودکى
پس از مدّت ها انتظار با بیم و امید، تولّد نوزاد را در یکى از روزهاى سال 1320 ق به شیخ محمّد خبر دادند. نخستین پرسش وى از کسى که خبر آورد این بود:
- فرزندم سالم است ؟ حال مادرش چطور است ؟
- بلى ، نوزاد سالم است و حال مادرش خوب .
- خدا شکر! خدایا توفیق ده تا تربیت صحیح او را بر عهده گیرم .
پدر با خوشحالى در گوش فرزندش اذان و اقامه خواند. بستگان ، آداب و رسوم ایّام تولّد را یکى پس از دیگرى برگزار کردند. ((ابوالحسن )) نان زیبایى بود که پدر بر این نهال تازه رسته نهاد.
کودک اندک اندک طراوت و شادابى خاصى یافت و بالنده شد. این امر براى پدر و مادرش لذّت دائمى داشت . رشد و نمو را بنگرید! کدام ماشین شگفت آور سراغ دارید که مانند رشد و نمو انسان در گستره حیات چنان اهمیّتى داشته باشد. هیچ ماشینِ ساخته دست بشر توانایى رقابت با آن را ندارد.
ابوالحسن کودکى بود که با اندام متناسب و انگشتان ظریفش مى خواست همه چیز را به دست آورد. غذایى که خداوند در پستان مادرش نهاده بود، براى رشد او کفایت کرد تا گونه هایش را گلگون سازد و دیدگانش را نشاط بخشد.
او چون دیگر کودکان ، از روزى که با اضطراب سر پا ایستاد، با کنجکاوى بسیار و همّتى بلند بر آن بود به همه چیز دست یازد. او به همه صداها گوش مى داد و دقّت مى کرد؛ بسان هر کودک دیگرى با صداقتى تمام در مسیر زندگانى گام بر مى داشت ؛ راست مى گفت و تنها به حق مى اندیشید و به همین علّت دوست داشتنى بود. زمان چون رودى پر تلاطم در حرکت بود. دیرى نپایید که کودک بزرگ شد و افراد و اشیاء را شناخت و با پدر و مادر و بستگان نزدیک آشنا شد.
سخن گفتن و رفت و آمد او خوشایند همه بود. ابوالحسن مثل دیگر کودکان ، روزهاى نونهالى را با گریه و خنده و شادى و بازى پشت سر نهاد.
ابوالحسن بعد از مدّتى توانست آموزش رسمى و منظّم را شروع کند و پدرش او را به خواندن و نوشتن تشویق کرد. او مى دانست فرزند عزیزش را در چه راهى راهنمایى کند که گمراه نشود. خودش ، بهار دل ها یعنى قرآن را خوانده بود. از تلاوت آیه هاى دلنواز و سوره هاى روح افزا آن لذّت مى برد.
آن گلستان رحمت و معرفت به جانش آرامش مى داد. او به ابوالحسن مى گفت : پسر جان بهتر است آموزش را از قرآن شروع کنى که بهار دل هاست ...
بیشتر
شرح حال علاّمه شعرانى
علاّمه بزرگ شیخ ابوالحسن شعرانى ، از شخصیّت هاى برجسته و دانشمندان کم نظیر اسلامى قرن چهاردهم هجرى است . او بازمانده خاندانى از خاندان هاى علم و دانش و تقوا و معنویت بود. و اینک یادى از نیکان پاک او:
1- ملا فتح اللّه کاشانى ، سلسله نسب میرزا ابوالحسن شعرانى ، به دانشمندى بزرگ و قرآن شناسى فرزانه یعنى علاّمه ((ملا فتح اللّه کاشانى ))(متوفاى 988 هجرى ) مفسّر معروف عصر صفویه مى رسد. تفسیر((منهج الصادقین )) وى به زبان فارسى شهره آفاق است .
2- ابوالحسن مجتهد تهرانى ، جدّ اعلاى میرزا ابوالحسن شعرانى ، شیخ ابوالحسن مجتهد تهرانى (1200 - 1272 هجرى ) است . در تهران و سپس اصفهان به تحصیل پرداخت آنگاه عازم عراق شده و در حوزهاى علمیه آن دیار نزد بزرگانى چون سیّد على طباطبایى (صاحب ریاض المسائل ) ادامه تحصیل داد و با اجازه اجتهاد به تهران مراجعت کرد.
3- آخوند غلامحسین ، پدر میرزا ابوالحسن شعرانى ، آخوند غلامحسین ، یکى از علماى متقى و فاضل تهران بود.آخوند در سال 1313 ق در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
4- حاج شیخ محمّد تهرانى ، حاج شیخ محمّد تهرانى ، پدر میرزا ابوالحسن شعرانى عاملى متقى بود. و در سال 1346 ق از دنیا رفت .تولّد و دوران کودکى
پس از مدّت ها انتظار با بیم و امید، تولّد نوزاد را در یکى از روزهاى سال 1320 ق به شیخ محمّد خبر دادند. نخستین پرسش وى از کسى که خبر آورد این بود:
- فرزندم سالم است ؟ حال مادرش چطور است ؟
- بلى ، نوزاد سالم است و حال مادرش خوب .
- خدا شکر! خدایا توفیق ده تا تربیت صحیح او را بر عهده گیرم .
پدر با خوشحالى در گوش فرزندش اذان و اقامه خواند. بستگان ، آداب و رسوم ایّام تولّد را یکى پس از دیگرى برگزار کردند. ((ابوالحسن )) نان زیبایى بود که پدر بر این نهال تازه رسته نهاد.
کودک اندک اندک طراوت و شادابى خاصى یافت و بالنده شد. این امر براى پدر و مادرش لذّت دائمى داشت . رشد و نمو را بنگرید! کدام ماشین شگفت آور سراغ دارید که مانند رشد و نمو انسان در گستره حیات چنان اهمیّتى داشته باشد. هیچ ماشینِ ساخته دست بشر توانایى رقابت با آن را ندارد.
ابوالحسن کودکى بود که با اندام متناسب و انگشتان ظریفش مى خواست همه چیز را به دست آورد. غذایى که خداوند در پستان مادرش نهاده بود، براى رشد او کفایت کرد تا گونه هایش را گلگون سازد و دیدگانش را نشاط بخشد.
او چون دیگر کودکان ، از روزى که با اضطراب سر پا ایستاد، با کنجکاوى بسیار و همّتى بلند بر آن بود به همه چیز دست یازد. او به همه صداها گوش مى داد و دقّت مى کرد؛ بسان هر کودک دیگرى با صداقتى تمام در مسیر زندگانى گام بر مى داشت ؛ راست مى گفت و تنها به حق مى اندیشید و به همین علّت دوست داشتنى بود. زمان چون رودى پر تلاطم در حرکت بود. دیرى نپایید که کودک بزرگ شد و افراد و اشیاء را شناخت و با پدر و مادر و بستگان نزدیک آشنا شد.
سخن گفتن و رفت و آمد او خوشایند همه بود. ابوالحسن مثل دیگر کودکان ، روزهاى نونهالى را با گریه و خنده و شادى و بازى پشت سر نهاد.
ابوالحسن بعد از مدّتى توانست آموزش رسمى و منظّم را شروع کند و پدرش او را به خواندن و نوشتن تشویق کرد. او مى دانست فرزند عزیزش را در چه راهى راهنمایى کند که گمراه نشود. خودش ، بهار دل ها یعنى قرآن را خوانده بود. از تلاوت آیه هاى دلنواز و سوره هاى روح افزا آن لذّت مى برد.
آن گلستان رحمت و معرفت به جانش آرامش مى داد. او به ابوالحسن مى گفت : پسر جان بهتر است آموزش را از قرآن شروع کنى که بهار دل هاست ...
آپلود شده توسط:
poorfar
1392/04/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راه سعادت