به سوی فانوس دریایی
نویسنده:
ویرجینیا وولف
مترجم:
صالح حسینی
امتیاز دهید
✔️ به سوی فانوس دریایی (به انگلیسی: To the Lighthouse) داستان خانواده رمزی و دیدار آنها از جزیره اسکای (آسمان) در اسکاتلند بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ است.
داستان از سه بخش تشکیل شده است؛
بخش اول که بیشترین حجم کتاب را هم در بر میگیرد، پنجره نام دارد. پنجره معانی مختلفی میتواند داشته باشد. شاید پنجرهای برای ما برای شناخت قهرمانان داستان، شاید پنجرهای برای قهرمانان داستان تا از آن به فانوس دریایی برسند و شاید خود داستان که با راویهای مختلفی و به عبارتی دیگر از پنجرههای مختلفی روایت میشود ، در این بخش ، نویسنده داستان، یک روز خانواده رمزی را همراه با مهمانان آنان، از زبان خودشان روایت میکند. این روایت راویان مختلفی دارد و این یکی از برجستهترین نکات رمان است که از زبان راویهای مختلف روایت میشود. زندگی تک تک شخصیتهای داستان با تفصیلی باورنکردنی از زبان خودشان بیان میشود. زندگی و بیان همهٔ آنها در خانم رمزی به اشتراک میرسد که حلقهٔ پیوند تمامی قهرمانان داستان است.
قسمت دوم کتاب: زمان میگذرد، روایتی سریع از سرنوشت قهرمانان داستان طی ده سال آینده است و اینکه خانم رمزی میمیرد، خانوادهٔ رمزی از هم میپاشد و دیگر اتفاقات کوچک و بزرگی که میافتد.
بخش سوم و پایانی داستان تحت عنوان فانوس دریایی، برمی گردد به اینکه در غیاب خانم رمزی قهرمانان داستان دوباره به خانهٔ قدیمی برمی گردند، آقای رمزی و پسرهایش به فانوس دریایی میروند، لی لی بریسکو نقاشیاش را در حالتی که به شهود رسیده است کامل میکند و کارمایکل به شهرت زیادی در شعر دست مییابد. همهٔ آنها راه خویش را پیدا میکنند و به شناخت میرسند در واقع خانم رمزی که واسطهٔ شناخت آنها از زندگی بود به آرزویش میرسد
بیشتر
داستان از سه بخش تشکیل شده است؛
بخش اول که بیشترین حجم کتاب را هم در بر میگیرد، پنجره نام دارد. پنجره معانی مختلفی میتواند داشته باشد. شاید پنجرهای برای ما برای شناخت قهرمانان داستان، شاید پنجرهای برای قهرمانان داستان تا از آن به فانوس دریایی برسند و شاید خود داستان که با راویهای مختلفی و به عبارتی دیگر از پنجرههای مختلفی روایت میشود ، در این بخش ، نویسنده داستان، یک روز خانواده رمزی را همراه با مهمانان آنان، از زبان خودشان روایت میکند. این روایت راویان مختلفی دارد و این یکی از برجستهترین نکات رمان است که از زبان راویهای مختلف روایت میشود. زندگی تک تک شخصیتهای داستان با تفصیلی باورنکردنی از زبان خودشان بیان میشود. زندگی و بیان همهٔ آنها در خانم رمزی به اشتراک میرسد که حلقهٔ پیوند تمامی قهرمانان داستان است.
قسمت دوم کتاب: زمان میگذرد، روایتی سریع از سرنوشت قهرمانان داستان طی ده سال آینده است و اینکه خانم رمزی میمیرد، خانوادهٔ رمزی از هم میپاشد و دیگر اتفاقات کوچک و بزرگی که میافتد.
بخش سوم و پایانی داستان تحت عنوان فانوس دریایی، برمی گردد به اینکه در غیاب خانم رمزی قهرمانان داستان دوباره به خانهٔ قدیمی برمی گردند، آقای رمزی و پسرهایش به فانوس دریایی میروند، لی لی بریسکو نقاشیاش را در حالتی که به شهود رسیده است کامل میکند و کارمایکل به شهرت زیادی در شعر دست مییابد. همهٔ آنها راه خویش را پیدا میکنند و به شناخت میرسند در واقع خانم رمزی که واسطهٔ شناخت آنها از زندگی بود به آرزویش میرسد
دیدگاههای کتاب الکترونیکی به سوی فانوس دریایی
ولی خب در هر صورت کتابهای این نویسنده صبر می خواد!!!!:D
توصیه می کنم اگه در آغاز خوانندگی هستید این کتاب را بگذارید بماند تا که روش مطالعه دستتون بیاد بعد بخونید و یا اینکه قبل از شروع به مطالعه این کتاب مطالعاتی در زمینه جریان سیال ذهن داشته باشید در غیر اینصورت دائماً رشته کلام از دستتان خواهد رفت ...
بسیار عالی
دالاوی برخوردار شد. مکان و خانه ی تابستانی که در رمان از آن صحبت می شود خانه ای بوده که خانواده ی ویرجینیا تعطیلات تابستانی را در آن جا (تالاند) می
گذراندند. این خانه جایگاه خاصی در ذهن ویرجینیا داشت، به گونه ای که در رمان «به سوی فانوس دریایی» کاملا به تصویر درآمد
رمان با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن نوشته شده است. رمان «فانوس دریایی» تاریخچه ی زندگی خود نویسنده است؛ و یرجینیا وولف خود، این موضوع را در نامه ها و خاطراتش یادآور شده است.
رمان در واقع مرثیه ای برای پدرش، سوگ نامه ای برای برادرش توبی، خواهر نیمه جانش استلا و برای دوران کودکی اش است. «جان هاولی رابرتز» معتقد است که به سوی فانوس دریایی بحثی در باره ی روابط انسانی و روابط رسمی است و به این نکته می پردازد که ارزش های ماندگار در زندگی نیست بلکه در هنر است. در واقع کل رمان در باره ی روابط بین والدین نویسنده است.
از منظر فن و شکل داستانی، این اثر قرار دادهای ژانر داستان نویسی را رعایت نکرده و به طور طبیعی و ذاتی اولین خوانندگانش را متحیر و مشوش می کند. اسلوب نگارش این اثر از قلمرو نقاشی الهام گرفته شده و خود را به عنوان یک تابلو سه قسمتی معرفی می کند:
اولین پنجره، غوطه ور در نور گرم غروبی از روزهای ماه سپتامبر، چند سال قبل از جنگ جهانی 1914 است. دومین پنجره، نور تندش را از خورشید در یک صبح تابستانی درست بعد از جنگ می گیرد. سه بازنمایی متباین از یکدیگر به این صورت نشان داده می شود: خانه ای برای تعطیلات روی جزیره ای در پهنای اسکاتلند، ابتدا مسکونی، سپس متروکه و در پایان نیز دوباره مسکونی.
در این اثر، تمرکز وولف بر دو شخصیت زن یعنی لی لی بریسکو و خانم رمزی است. خانم رمزی محور اصلی داستان است که با نمادی چون فانوس دریایی، مظهر رسیدن به شناخت معرفی می گردد و لی لی بریسکو از دید نویسنده زنی است که این توانایی را دارد تا در لحظه ای از کشف و شهود به این شناخت برسد. موضوع رمان، مثل دیگر رمان های جریان سیال ذهن، شناخت است. وسیله ی شناخت فانوس دریایی است که در وجود خانم رمزی تجلی یافته است. وی سبب می شود که اشخاص داستان یکدیگر را بشناسند و با خود و دیگران به یگانگی برسند.
پس از مرگ خانم رمزی کسانی که هنوز به شناخت نرسیده اند با رفتن به فانوس دریایی به این مهم نائل می شوند. لی لی بریسکو هم در همان لحظه است که به اشراق می رسد و نقاشی اش را تمام می کند. خانم رمزی نه تنها با فانوس دریایی احساس این همانی می کند بلکه به تعبیری خود، فانوس دریایی می شود. وی به اطراف خود نور می پراکند و ذهن و دل آدم ها را روشن می سازد. در حضورش دوگانگی ها و تضاد ها از بین می رود و تاریکی محو می شود. اشخاص داستان از «من بودن» بیرون می آیند و « ما » می شوند. هنگامی که خانم رمزی می میرد، خانه رو به ویرانی می گذارد و تاریکی همه جا را می گیرد.. پس از آن هنگامی که اشخاص داستان، دوباره به سوی فانوس دریایی می روند، با نور خانم رمزی هدایت می شوند و لی لی بریسکو هم با هدایت نور وی به شهود می رسد.
ولی حالا خودمونیم،این بیچاره ها چه بزن بکوبی میکنند،وقتی کمی روشنایی بهشون میرسه و میفهمند که کجای دنیا قرار دارندو چی هستند و کارشون چیه و ....!! چی..؟ کی..؟ آهان... سلول های بدبخت و بیچارۀ تاریک مغز رو عرض میکنم که توی تاریکی نشستن و هیچی نمی بینند...
-------------------------------------------------------
نمونه ای از جریان سیال ذهن!
و ممنون کتابناک عزیز،..که هستی و ما بی کتاب نمی مانیم.
و ممنونم از خودم که این کتاب رو دان کردم،..به هر حال کار دیگه ای هم بلد نیستم..!
کتاب بد و خوب هم وجود نداره که پیشنهاد بدهم اینو بخونین و اون یکی رو نه. هر کتابی از هر نویسنده ای، از هرجای دنیا، حالا چه اینوری باشه یا اون یکی وری!!، بدستمون رسید رو باید بخو نیم، و امیدوار باشیم که ذره ای از ذهنمون روشن و آگاهتر بشه و تجربه ای به تجربیاتمون اضافه.... (یکی جلوی منو بگیره تا افلاطون نما، نشدم و تمام صفحه رو تا پایین سیاه نکردم)..! .......... ...........
...نبود..؟ کسی نــی؟ اوکی...بزن بریم..
ولی حالا خودمونیم،این بیچاره ها چه بزن بکوبی میکنند،وقتی کمی روشنایی بهشون میرسه و میفهمند که کجای دنیا قرار دارندو چی هستند و کارشون چیه و ....!! چی..؟ کی..؟ آهان... سلول های بدبخت و بیچارۀ تاریک مغز رو عرض میکنم که توی تاریکی نشستن و هیچی نمی بینند...،ما هم همیشه انتظار داریم که موقع مشکلات یه کاری بکنند،راه حلی برامون پیدا و یا گره ای بازکنند..،ولی دریغ که اونها توی تاریکی و ظلمت،بدون نور و بی خبر از همه جا و بی تجربه و ...و ! از یک عدد یــو یـو هم انتظار بیشتری میتوان داشت تا اونا.....
ولی امان از وقتی که نوری بیافروزیم، یا بتابانیم،... چه قل قلی خواهند کرد و چه جوششی میکنند و از سر و کول همدیگه بالا میرن، و حرکات ناموزوون و بپـر بپر و ....، و همینطور هر چه نور بیشتر،گره ها رو باز تـر، مشکلات بزرگ رو ،راحت تر، و .......، ...مــی...!
اِ اِ اِ....هی،...! با تو اَم، بابا بسه دیگه،بیچاره هارو کور کردین! پروژکتور رو که یه دفعه روشن نمیکنند تو چشمای اینا........اَه !؟
چیغدر! گفتم اینهمه کتاب نخونید،سلولها تون اون بالا میترکن از شدت حجم اطلاعاتی که یه شبه به خوردشون میدین،یا کور میشن
از شدت روشنایی که یـــــ..! .. اصلآ به من چه..؟
اون بالا گفتم،..! گفتم یا نگفتم، که یکی جلومو بگیره تا افــلاط...نما ..!؟ نشدم.. فکر کردین شوخی میکنم باهاتون...؟
شبهایی که قرص ماه به 1/4 حدمجاز میرسه من کمی تغیرات درونم حس میکنم و بعد یه دفعه، دیگه هیچی یادم نمیاد تا صبح که بیدار میشم و میبینم کلی از این چیزها نوشته ام تو این ســ....ا....ی....و ...اون ی..ک.؟....ی.... س... و !
داستان از سه بخش تشکیل شده است، بخش اول که بیشترین حجم کتاب را هم در بر میگیرد، پنجره نام دارد. پنجره معانی مختلفی میتواند داشته باشد. شاید پنجرهای برای ما برای شناخت قهرمانان داستان، شاید پنجرهای برای قهرمانان داستان تا از آن به فانوس دریایی برسند و شاید خود داستان که با راویهای مختلفی و به عبارتی دیگر از پنجرههای مختلفی روایت میشود
در این بخش، نویسنده داستان، یک روز خانواده رمزی را همراه با مهمانان آنان، از زبان خودشان روایت میکند. این روایت راویان مختلفی دارد و این یکی از برجستهترین نکات رمان است که از زبان راویهای مختلف روایت میشود. زندگی تک تک شخصیتهای داستان با تفصیلی باورنکردنی از زبان خودشان بیان میشود. زندگی و بیان همهٔ آنها در خانم رمزی به اشتراک میرسد که حلقهٔ پیوند تمامی قهرمانان داستان است. قسمت دوم کتاب: زمان میگذرد، روایتی سریع از سرنوشت قهرمانان داستان طی ده سال آینده است و اینکه خانم رمزی میمیرد، خانوادهٔ رمزی از هم میپاشد و دیگر اتفاقات کوچک و بزرگی که میافتد.
بخش سوم و پایانی داستان تحت عنوان فانوس دریایی، برمی گردد به اینکه در غیاب خانم رمزی قهرمانان داستان دوباره به خانهٔ قدیمی برمی گردند، آقای رمزی و پسرهایش به فانوس دریایی میروند، لی لی بریسکو نقاشیاش را در حالتی که به شهود رسیده است کامل میکند و کارمایکل به شهرت زیادی در شعر دست مییابد. همهٔ آنها راه خویش را پیدا میکنند و به شناخت میرسند در واقع خانم رمزی که واسطهٔ شناخت آنها از زندگی بود به آرزویش میرسد
به سوی فانوس دریایی رمان بسیار دشواری ست و همراه با خانم دالاوی و موجهای ویرجینیاوولف جز شاهکارهای ادبیات جهان به شمار میرود
رمانِ خوبیه بخونید