قصه های بهرنگ: مجموعه داستان
نویسنده:
صمد بهرنگی
امتیاز دهید
در این کتاب:
ماهی سیاه کوچولو - اولدوز و کلاغها - اولدوز و عروسک سخنگو - کچل کفتر باز - پسرک لبو فروش -سر گذشت دانه ی برف - افسانه محبت - ، پیرزن و جوجه طلاییاش - دو گربه روی دیوار - سر گذشت دومرول دیوانه سر- یک هلو هزار هلو - ۲۴ ساعت در خواب و بیداری - کوراوغلو و کچل حمزه - مچموعه داستانهای تلخون
بیشتر
ماهی سیاه کوچولو - اولدوز و کلاغها - اولدوز و عروسک سخنگو - کچل کفتر باز - پسرک لبو فروش -سر گذشت دانه ی برف - افسانه محبت - ، پیرزن و جوجه طلاییاش - دو گربه روی دیوار - سر گذشت دومرول دیوانه سر- یک هلو هزار هلو - ۲۴ ساعت در خواب و بیداری - کوراوغلو و کچل حمزه - مچموعه داستانهای تلخون
آپلود شده توسط:
f_nour
1388/06/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قصه های بهرنگ: مجموعه داستان
مخصوصا این کتاب و کتاب دیگرش به نام افسانه های آذربایجان!:x
صمد پدر کودکی کودکانی بوده است پیش از این، چونان آذر یزدی که کودکی کودکان بی شماری را پدر بود.
ولی کتاب پاره شد هر چی گشتم پیداش
نکردم تا این که این جا دیدم مرا بردید به
دوران بچگی دمتان گرم:x:D
نغمه در نغمه ی خون غلغله زد، تندر شد
شد زمین رنگ دگر، رنگ زمان دیگر شد
چشم هر اختر پوینده که در خون می گشت
برق خشمی زد و بر گرده ی شب خنجر شد
شب خودکامه که در بزم گزندش، گل خون
زیر رگبار جنون، جوش زد و پرپر شد
بوسه بر زخم پدر زد لب خونین پسر
آتش سینه ی گل، داغ دل مادر شد
روی شبگیر گران ماشه ی خورشید چکید
کوهی از آتش و خون موج زد و سنگر شد
آنکه چون غنچه ورق در ورق خون می بست
شعله زد در شفق خون، شرف خاور شد
آن دلاور که قفس با گل خون می آراست
لب آتشزنه آمد، سخن اش آذر شد
آتش سینه ی سوزان نوآراستگان
تاول تجربه آورد، تب باور شد
وه که آن دلبر دلباخته، آن فتنه ی سرخ
رهروان را ره شبگیر زد و رهبر شد
عاقبت آتش هنگامه به میدان افکند
آنهمه خرمن خونشعله که خاکستر شد
شاخه ی عشق که در باغ زمستان می سوخت
آتش قهقهه در گل زد و بارآور شد