رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

بیگانه ای در کنار کوچک خان

بیگانه ای در کنار کوچک خان
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 38 رای
نویسنده:
مترجم:
رضا میرچی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 38 رای
نویسنده این کتاب، «یان کولارژ» از مردم سرزمین «چک» و مهندس قابلی بود که در سال های پایان حکومت روسیه تزاری و در جریان انقلاب اکتبر، در روسیه کار می کرد. او بعدها و در زمان نهضت جنگل به گیلان آمد، به «میرزا کوچک خان» و یارانش پیوست و با لقب «مهندس»، مقام حساس اسلحه دارباشی را در میان جنگلی ها احراز کرد. روایت او از نهضت جنگل و زندگی و احوال «کوچک خان»، روایتی دست اول و مستند است که بعضی نکات مهم آن با مطالبی که مورخان دیگر همچون «محمد رادمنش»، «ابراهیم فخرایی» و «اسماعیل رایین» درباره نهضت جنگل نوشته اند، متفاوت است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/12/22

کتاب‌های مرتبط

تاریخ نهضت ایران
تاریخ نهضت ایران
4.4 امتیاز
از 43 رای
ایضاحات در خصوص آزادی
ایضاحات در خصوص آزادی
4.5 امتیاز
از 29 رای
ستارخان، سردار ملی
ستارخان، سردار ملی
4.7 امتیاز
از 32 رای
بصیرت نامه
بصیرت نامه
4.6 امتیاز
از 29 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بیگانه ای در کنار کوچک خان

تعداد دیدگاه‌ها:
28
دنبال این کتاب بودم. یه بار خونده بودم اما اسمش یادم نمیومد. ممنون.;-(
[quote='arminjoon']خواستیم زیر نظرات بی ارزش مدفون نشود[/quote]
راست گفتی....
دلگیرم از ارزشهای بی ارزش..
[quote='Molla nasredin']شبی از شبهای تنهایی، در تارنمای فخیمه ی کتابناک، سر جیب مراقبت فرو برده بودمی و سخت درگیر کامنت بازی دوستان بودمی با حضرت میرزا ملکم خان فقید؛ سعید خان نفیسی بی اذن دخول، به پروفایل خراب ما اندر شدی؛ خراب تر از خود یافتمش. گفتمش بازگو تا تو را چه رسیده که اینک رنگ بر رخسارت نمی بینیم(آخه فهیم هم بود) گفت بر من ببخشای که با علم اندک، خویشتن را سرآمد دهر بدیدمی و بحثها را به سویی بردمی که دلخواه من بودی؛ چون موافق نبودی با من کسی از بزرگمردان و شیرزنان تارنما؛ پروفایلهایی دیگر بساختمی و با خویش بحث و جدل کردمی و هی! موافق زدمی نظر خویشتن را! اکنون آمدستم تا توبه کنم و از گناه بازگردم!!!
گفتمش: جوووون سوراخ 2آ رو گم کردیا! باس بری مسجد! پیش ملاهای مدل بالا
گفت: دانستم که تو نیز ریشخندم کنی و توبه و انابه ام را به سخره همی گیری.
گفتمش: بی خیال بابا، الان توبه می کنی فردا باز یه پروفایل دیگه میسازی میای مردمو اوسگل می کنی اینجا؛ چه کاریه الکی؟
گفت: حاشا و کلا که دیگر بار به صورتی دیگر بازآیم و خلق را برنجانمی!
دیدیم(فهمیم هم می دید!) راست می گوید گویی، دستی بر سرش کشیدمی و گفتمی: برو که پاکه پاکی آمو؛ برو حالشو ببر فقط یادت باشه چی گفتیا!
استاد رفت و میرزا نیز؛ اما... ما (خودم به تنهایی) هنوز بر حرف خویش اصرار داریم که آدمی گاه ساعتی از شبانه روز را خر تشریف دارد و شکرهایی می خورد! استاد هم آن زمان یک شکری خورد و راز دل بر ملا عیان کرد و ملا هم الان یک شکری خورد بر کتابناکیان این راز وانمود.
خدا هردویمان را شیرن کام کند از این شکر خوردن.[/quote]
شبی از شبهای تنهایی، در تارنمای فخیمه ی کتابناک، سر جیب مراقبت فرو برده بودمی و سخت درگیر کامنت بازی دوستان بودمی با حضرت میرزا ملکم خان فقید؛ سعید خان نفیسی بی اذن دخول، به پروفایل خراب ما اندر شدی؛ خراب تر از خود یافتمش. گفتمش بازگو تا تو را چه رسیده که اینک رنگ بر رخسارت نمی بینیم(آخه فهیم هم بود) گفت بر من ببخشای که با علم اندک، خویشتن را سرآمد دهر بدیدمی و بحثها را به سویی بردمی که دلخواه من بودی؛ چون موافق نبودی با من کسی از بزرگمردان و شیرزنان تارنما؛ پروفایلهایی دیگر بساختمی و با خویش بحث و جدل کردمی و هی! موافق زدمی نظر خویشتن را! اکنون آمدستم تا توبه کنم و از گناه بازگردم!!!
گفتمش: جوووون سوراخ 2آ رو گم کردیا! باس بری مسجد! پیش ملاهای مدل بالا
گفت: دانستم که تو نیز ریشخندم کنی و توبه و انابه ام را به سخره همی گیری.
گفتمش: بی خیال بابا، الان توبه می کنی فردا باز یه پروفایل دیگه میسازی میای مردمو اوسگل می کنی اینجا؛ چه کاریه الکی؟
گفت: حاشا و کلا که دیگر بار به صورتی دیگر بازآیم و خلق را برنجانمی!
دیدیم(فهمیم هم می دید!) راست می گوید گویی، دستی بر سرش کشیدمی و گفتمی: برو که پاکه پاکی آمو؛ برو حالشو ببر فقط یادت باشه چی گفتیا!
استاد رفت و میرزا نیز؛ اما... ما (خودم به تنهایی) هنوز بر حرف خویش اصرار داریم که آدمی گاه ساعتی از شبانه روز را خر تشریف دارد و شکرهایی می خورد! استاد هم آن زمان یک شکری خورد و راز دل بر ملا عیان کرد و ملا هم الان یک شکری خورد بر کتابناکیان این راز وانمود.
خدا هردویمان را شیرن کام کند از این شکر خوردن.
[quote='غروب بتان']هپلی خان رو انقدر گنده اش کردن !!!!!!!!!![/quote]
با یه غلظتی میگی هپلی که انگار طرف کل عمرش رو تو یه کلان شهر زندگی کرده.
از کسی که تموم عمرش تو جنگل و اینور اونور بوده که نباید انتظار موی فشن داشته باشی.
قهرمان ها و اسطوره ها رو از توده ها بگیریم بهتره یا هر روز به دروغ براشون قهرمان بسازیم؟ زیر خاک این مملکت پر شده از اسطوره و امامزاده و میهن پرست ولی روی خاک ...
برای این ادما وطن فروشای امروز قهرمانای فردان. کاش زمان برگرده عقب تا اون ضربه ای که به اصلمون خوردو جبران کنیم. متاسفانه ماها از بیخ عرب شدیم.
نه من منظورم با این شخص نبودن.
جای یکی دیگر از بچه های فرهیخته ی سایت به نام خر تو خر خالیه.
رد فلاور نگفتم شما نمیتونی ........
این سه بار.

من چیزی نگفتم ک مستر غروب!شلوغش نکنید!
این 3 نفر که 2 تایش را ملا نام برد و یکی را من، لازم و ملزوم یکدیگرند ربطی به خرتوخر عزیز نداشت.
خدا بیامرزد. البته جای یه نفر دیگه هم خالیه.....

بله مستر اشکانی!او را هم خدا بیامرزد.روحش شاد و یادش گرامی
بیگانه ای در کنار کوچک خان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک