رسته‌ها
دفتر آرزوها / یا آرزوهای دفتری
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 17 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 17 رای
کتابی فانتزی است با پیرنگ خاطرات نویسی

در این کتاب در ارتباط با موضوعات مهم زندگی مقاله ای قرار گرفته و ایده هایی در خصوص راهنمایی خاطره نوشتن به فرد می دهد
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
230
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
m_zeyghamiyan
m_zeyghamiyan
1391/10/15

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دفتر آرزوها / یا آرزوهای دفتری

تعداد دیدگاه‌ها:
10
[quote='yokimura']کاش میشد دفتر آینده داشته باشم چون از خاطرات بی ارزش و تکراری خسته شدم.[/quote]
متأسفانه دوستان تصور می کنن نوشتن خاطرات کاملاً امر بیهودیه ! و اینکه حتماً زندگی شخص همچون فیلم های سینمایی سرتاسر پر از حادثه باشه تا ارزش نوشتن داشته باشه و به تعبیری خسته کننده نباشه؟! دفتر خاطرات بجز اینکه شامل اتفاقات و حوادث مهم میشه می تونه شامل تأثرات روحی ، اسرارمگو ، بسیار خصوصی و موارد بسیار خاص تری بشه که احتمالاً شخص حتی از گفتن یا نوشتنش اباء داره. این موارد بجز اینکه بعد از گذشت سالها شناخت کاملی از یک دوره ی خاص از زندگی فرد دست می ده؛ می تونه حاوی حس نوستالژیک بسیار قوی باشه. بنده شخصاً بجز دفتر خاطرات، چند کارتن دارم که به نحو خاصی بسته بندی کردم؛محتوای این کارتن ها بجز دست نوشته ها و بریده روزنامه و مجله ها شامل؛رونوشتِ نامه ها، اوراق امتحانی،کارنامه های تحصیلی، بلیط های سفری، فیش ارسال مرسوله های پستی، پاکت های خالی سیگار، گاهاً فندک های مستعمل و دفترچه های یادداشت روزانه(این بجز دفتر خاطراته،که معمولاً همیشه همراهمه)،حتی بریده کتاب،جلد فیلم و جلدِ کاست موسیقی و ...

مابچه های کارتون های سیاه و سفید بودیم
کارتونهایی که بچه یتیم ها قهرمانهایش بودند
ما پولهایمان را می ریختیم توی قلک های نارنجکی و می فرستادیم جبهه
دهه های فجر مدرسه هایمان را تزئین می کردیم
توی روزنامه دیواری هایمان امام را دوست داشتیم
آدمهای لباس سبز ریش بلند قهرمان هایمان بودند
آنروزها هیچکدامشان شکمهای قلمبه نداشتند
و عراقی های شکم قلمبه را که می کشتند توی سینما برایشان سوت می زدیم
شهید که می آوردند زار زار گریه می کردیم
اسرا که برگشتند شاد شاد خندیدیم
آنروزها عراقی ها همه یزیدی بودن امروز70%شیعه
زمان ما همه شیفته خدمت بودن
ما از آژیر قرمز می ترسیدیم
ما به شیشه خانه هایمان نوار چسب می زدیم از ترس شکستن دیوار صوتی
ما توی زیر زمین می خوابیدیم از ترس موشک های صدام
ما خیلی قانع بودیم به خدا
تقدیم به همه بچه های نسل خاکی

:-)
شعر یادته از مریم حیدر زاده
================
روزای خیلی طلایی یادته؟
روزای خیلی طلایی یادته؟ روز ترس از جدایی، یادته؟
روز تمرین اشاره یادته؟ شب چیدن ستاره یادته؟
شعرای کتاب درسی یادته؟ یادته گفتی می ترسی ،یادته؟
عکسمون تو قاب عکس و ، یادته؟ بله بدون مکث و یادته؟
دستمون تو دست هم بود یادته؟ غصه هامون کم کم بود، یادته؟
چشم نازت مال من بود یادته؟ دیدن من غدغن بود یادته؟
روزگار قهر و آشتی یادته؟ هیج کس و جز من نداشتی ، یادته؟
رویاهای آسمونی ،یادته؟ قول دادی پیشم بمونی، یادته؟
روزای بی غم و غصه یادته؟ ببینم اول قصه یادته؟
عصر ابراز علاقه یادته؟ خبر خوش کلاغه ،یادته
دست گرمت تو زمستون یادته؟ شونه من زیر بارون یادته؟
واسه خنده اجازه یادته؟ اونا که می گفتی رازه ؛ یادته؟
یادته فال های حافظ تو حیاط ؟ یادته قسم جون شاخه نبات؟
گل سرخا رو نچیدیم یادته؟ یه روزی هم و ندیدیم ؛ یادته؟
حرفامون سر صداقت یادته؟ تو ، تو مجازات خیانت ، یادته؟
پنهونی سر قرارا ، یادته؟ تأخیرات توی بهارا یادته؟
گوش ندادیم به نصیحت، یادته؟ گشتنت دنبال فرصت یادته؟
دستات و میخوام بگیرم یادته؟ راستی تو ، بی تو می میرم یادته؟
دونه دادن به کبوتر یادته؟ خاطرات توی دفتر یادته؟
فال با نیت رسیدن یادته؟ طعم قهوه رو چشیدن یادته؟
واسه فال قهوه رو خوردن یادته؟ روزی صد بار بی تو مردن ، یادته؟
یادته دعا، یادته دعای زیر طاقیا ؟ کنار بوته های عقاقیا ؟
زیر اون درخت گیلاس، یادته؟ با دوتا شاخه گل یاس؛ یادته؟
یادته گفتن راز ،به قاصدک ؟ یادته، چه قدر به هم گفتیم، کمک ؟
فکر بودن توی قایق یادته؟ تو به من گفتی شقایق، یادته؟
پیش هم بودیم نذاشتن، یادته؟ اونا ما رو دوست نداشتن ،یادته؟
نامه بدون امضاء یادته؟ اسم مستعار رویا ، یادته؟
طرح اون انگشتر من یادته؟ پاسخ مختصر من یادته؟
فال حافظ شب یلدا ، یادته؟ اسمم و گذاشتی شیدا یادته؟
چیزی خواستیم از خدامون یادته؟ مستجاب نشد دعامون، یادته؟
چشمون زدن حسودا یادته؟ چشامون شد مثل رودا ، یادته؟
گفتی ما باید جداشیم یادته؟
گفتی ما باید جداشیم یادته؟ گفتی باید بی وفاشیم ، یادته؟
یه دفه ازم بریدی ؛ یادته؟ خط رو اسم من کشیدی ؛یادته؟
گفتی عشق تو هوس بود یادته؟ گفتی خوب بود ولی، بس بود یادته؟
حلقه من دست تو دیدم؛ یادته؟
حلقه من دست تو دیدم یادته؟ کلی سرزنش شنیدم ؛ یادته؟
چشم من به چشمت افتاد یادته؟کاری که دست دلم داد ؛ یادته؟
حالا اومدم، همون جا وایسادم؛
حالا اومدم همون جا وایسادم که تقاضای تو رو جواب دادم
دراوردم از دسم انگشتر و، جا گذاشتمش همونجا ، دفتر و
اما قول دادم به قلبم و خدا، دیگه دل ندم به عشق آدما
حیف شعری که نوشتم یادته ؛ شعر من بدم باشه، زیادته، حیف شعری که نوشتم یادته
شعر من بده ولی، زیادته
اگه دوست دارید اطلاعاتی رو که دانشنامه جهانی آزاد ویکی پدیا در مورد خانم مریم حیدر زاده نوشته رو ببینید روی لینک زیر کلیک کنید.
مریم در ویکی پدیا
کاش میشد دفتر آینده داشته باشم چون از خاطرات بی ارزش و تکراری خسته شدم.
خیلی جالبه.
بیشتر چیزایی که توی زندگی دغدغه فکری آدماست آورده شده
اگه واقعا آدم چنین دفتری واسه خودش درست کنه عالیه!
در همین زمینه مناسبه اگه یک کتاب معرفی کنم ...
اسمش هست " یادتونه ؟! "
مخصوص دهه شصتیا ...
من یه وقایع التفاقیه دارم ولی خاطرات نه... توش پر کارت دعوت عروسی و عزا و کارنامه دوران تحصیلی و بعضی اتفاق های خاص و عکس ا اون چیزایی که داشتم و خلاصه پرونده قطوری شده... دفترخاطرات داشتم ولی سوزوندمش :-)
[quote='neda300'] اما من همیشه دفتر خاطرات شخصی داشتم...هنوزم دارم....تقریبا سه جلد هزار صفحه ای شده![/quote]
من هم خاطره نویسی رو از اون قدیم ندیما دوست داشتم، 8 تا دفتر دارم که مواقعی که حالم خیلی خرابه می خوام آتیششون بزنم اما همیشه با وا کردن یکی شون چیزی پیدا می کنم که ازشون بگذرم. به همه ی دوستان پیشنهاد می کنم خاطراتشون یا هر چیز دیگه ای که به نظرشون جالبه رو بنویسن، نگید من نمی تونم بنویسم، اصلا این درست نیست؛ فقط بنویسید، کم کم همه چیز برای نوشتن مداوم رو به راه میشه؛ به جان فهیم!
[quote='rain_rainy71']
بسیار جالب دیدم با نوعی تفاوت!
یادمه دبیرستانی که بودیم دفتر خاطراتی دوستان تهیه میکردن و دوره همه همکلاسیها نظراتشان را مینوشتند
یاد اون روزها بخیر ............
من هرگز دفتر خاطراتی خصوصی نداشتم و علاقه ای هم به این کار ندارم ! همیشه از ترسم که دست یکی بیفته
برای همین هم حافظه ام قوی مونده[/quote]
یادمه ما از دوره ابتدایی این کارو میکردیم...هنوز دستنوشته های همکلاسی های کلاس چهارم وپنجمم رو دارم وگاهی نگاهشون میکنم...
اما من همیشه دفتر خاطرات شخصی داشتم...هنوزم دارم....تقریبا سه جلد هزار صفحه ای شده!
:-)
بسیار جالب دیدم با نوعی تفاوت!
یادمه دبیرستانی که بودیم دفتر خاطراتی دوستان تهیه میکردن و دوره همه همکلاسیها نظراتشان را مینوشتند:x
یاد اون روزها بخیر ............
من هرگز دفتر خاطراتی خصوصی نداشتم و علاقه ای هم به این کار ندارم ! همیشه از ترسم که دست یکی بیفته (!)
برای همین هم حافظه ام قوی مونده:baaa:
دفتر آرزوها / یا آرزوهای دفتری
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک