در هزارتو
نویسنده:
آلن رب گری یه
مترجم:
مجید اسلامی
امتیاز دهید
✔️ بعد از شکست در جنگ، در حالی که بیرون برف میبارد و احتمالا دشمن هر لحظه وارد شهر میشود، سربازی در خیابانهای مخروبه سرگردان شده و بستهای مرموز را با خود حمل میکند. او باید بسته را به دست صاحبش برساند؛ اما همه خیابانها و حتی خانهها شبیه به هم هستند و او نمیتواند نام خیابان مورد نظرش را به یاد بیاورد. با فرا رسیدن شب همه چیز سختتر میشود. در هر حال، سرباز باید بسته را به دست صاحبش برساند یا حداقل از شرش خلاص شود...
آلن روبـگرییه در ایران نام آشناییست، بیشتر برای علاقهمندانِ سینما بهدلیلِ فیلمنامهی سال گذشته در مارینباد. در هزارتو رمان غریبیست. روبـگرییه چنان توجه خوانندهاش را به جزئیاتِ (بهظاهر) بیربط و پرشمار جلب میکند، و شاید پس از خواندنِ رمان، دیگر هیچکس نتواند به شیوهی معمول در زندگیِ هرروزه به جزئیاتِ اطرافش بیتوجه بماند: به نحوهی قرارگرفتنِ یک لیوان روی میز، نقشِ تَرَکی روی سقف، و نوسانِ سایهای روی دیوار از تابخوردنِ چراغی در باد.
در این رمان زمان متوقف است. نگاه او چشم مخاطب را با لنز دوربینی همراه می کند که دقیق و با آرامش به اجزای اشیاء و انسانها و خیابانها اشاره دارد. او گاه یک تصویر را چند بار تکرار می کند بدون استفاده کاربردی از این تکرار. در این رمان نه در انتظار فرود باید باشیم نه در انتظار فراز و نه حتی معرفی یک کاراکتر. درست مثل شخصیت کودک که هرگز نمی توان پی برد که چرا اینگونه فکر می کند!؟ تنها باید خود را به نگاه نویسنده سپرد تا فقط ببیند و بگذرد...
بیشتر
آلن روبـگرییه در ایران نام آشناییست، بیشتر برای علاقهمندانِ سینما بهدلیلِ فیلمنامهی سال گذشته در مارینباد. در هزارتو رمان غریبیست. روبـگرییه چنان توجه خوانندهاش را به جزئیاتِ (بهظاهر) بیربط و پرشمار جلب میکند، و شاید پس از خواندنِ رمان، دیگر هیچکس نتواند به شیوهی معمول در زندگیِ هرروزه به جزئیاتِ اطرافش بیتوجه بماند: به نحوهی قرارگرفتنِ یک لیوان روی میز، نقشِ تَرَکی روی سقف، و نوسانِ سایهای روی دیوار از تابخوردنِ چراغی در باد.
در این رمان زمان متوقف است. نگاه او چشم مخاطب را با لنز دوربینی همراه می کند که دقیق و با آرامش به اجزای اشیاء و انسانها و خیابانها اشاره دارد. او گاه یک تصویر را چند بار تکرار می کند بدون استفاده کاربردی از این تکرار. در این رمان نه در انتظار فرود باید باشیم نه در انتظار فراز و نه حتی معرفی یک کاراکتر. درست مثل شخصیت کودک که هرگز نمی توان پی برد که چرا اینگونه فکر می کند!؟ تنها باید خود را به نگاه نویسنده سپرد تا فقط ببیند و بگذرد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در هزارتو
"گری "یه از نظر فکری به فلاسفه المانی به ویژه هایدگر و سبک داستان پردازی کافکا گرایش داشت و دیدگاه او با تفاوت قائل شدن میان واقعیت و رئالیسم، به این معنا که درک رئالیستی واقعیت نمیتواند تمامی آنرا بیان کند، بسیار نزدیک به جریان فلسفی پست مدرنیسم میشد-
که در همان زمان در فرانسه پا گرفته بود. رولان بارت از برجستهترین شارحان پست مدرنیسم به ویژه در حوزه هنر و ادبیات همواره به طرز اغراق آمیزی داستانهای آلن رب گری یه را تحسین میکرد.
رب گری یه به شدت از توصیفات رئالیستی مبتنی بر راوی دانای کل، آن چنان که در آثار بالزاک به چشم میآید پرهیز میکرد -
و با توصیف عینی جزئیات و خودداری از به کارگیری صفت به گوستاو فلوبر نزدیک میشد.
روش او در بهره گیری از تلفیق رویا و واقعیت و در هم ریختن خط طولی زمان، داستانهای مارسل پروست را به یاد میآورد.
آلن رب گریه از پیشگامان رمان نو فرانسه محسوب میشود و در طی سال گذشته و امسال اغلب آثارش توسط مترجمان به فارسی ترجمه شده است.
«در هزار تو» یکی از مهمترین رمانهای این نویسنده در مکتب رمان نو به حساب میآید. در این رمان مثل بقیه آثار مشابه، به ظاهر ذهنیت وجود ندارد و همه چیز عینی است. آدمها فاقد هویتفردی، خاطره، گذشته، و حتی نام هستند.