در بندر آبی چشمانت
نویسنده:
نزار قبانی
مترجم:
احمد پوری
امتیاز دهید
دکتر شفیعیکدکنی در کتاب شاعران عرب آورده است: چه بخواهیم و چه نخواهیم،
چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه، قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است.
نزار متولد دمشق است و سالها در بیروت زیست . در جلسات شعرخوانی او دهها هزار نفر گرد میآمدند و چنانکه خودش میگوید، میتوانست انواع آدمها را دور خودش جمع کند چون با آنها عاشقانه و دمکراتیک رفتار میکرد.موضوع آثار نزار قبانی عشق و زن است و انتخاب این دو موضوع در شرق،آن هم در یک کشور عربی، یعنی خودکشی .
رنج زن را در جامعه عرب دیده و کاملا صادقانه از آن متاثر شده است. در یک کلام او شعار نمیدهد و به همین خاطر جامعه فرهیختگان شعارزده او را نفی میکنند. تا آنجا که وقتی بعد از جنگ شش روزه اعراب، و اسرائیل و شکست خفتبار اعراب نزار در شعری تلخ به نام "حزیرانیه" یا یادداشتهایی بر شکستنامه، مرثیهای بر غرور عرب، آن هم مرثیهای خشماگین، میسراید همان گروههایی که بر ادبیات تغزلیاش خرده میگرفتند، سر برمیآورند که نزار حق ندارد شعر وطنی بگوید چه او روحش را به شیطان و غزل و زن فروخته است.
و نزار چه زیبا پاسخ میگوید: آنها نمیفهمند کسی که سر بر سینه معشوقش میگذارد و میگرید میتواند سر برخاک سرزمینش نیز بگذارد و بگرید
"در بندر آبی چشمانت" منتخبی از آثار نزار است وترجمه احمد پوری سادگی و صمیمیت شعر نزار را کاملا بیان میکند. در واقع نزار با این کتاب در ایران شناخته شد و محبوبیت یافت
نزار شاعری است که به خرق عادت در شعر معتقد است. او میگوید: شعر انتظار چیزی است که انتظار نمیرود.
نزار از شعر به عنوان رقص با کلمات یاد میکند:
او معتقد است: "بزرگترین گناهی که انسان مرتکب میشود این است که عاشق نشود"
بیشتر
چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه، قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است.
نزار متولد دمشق است و سالها در بیروت زیست . در جلسات شعرخوانی او دهها هزار نفر گرد میآمدند و چنانکه خودش میگوید، میتوانست انواع آدمها را دور خودش جمع کند چون با آنها عاشقانه و دمکراتیک رفتار میکرد.موضوع آثار نزار قبانی عشق و زن است و انتخاب این دو موضوع در شرق،آن هم در یک کشور عربی، یعنی خودکشی .
رنج زن را در جامعه عرب دیده و کاملا صادقانه از آن متاثر شده است. در یک کلام او شعار نمیدهد و به همین خاطر جامعه فرهیختگان شعارزده او را نفی میکنند. تا آنجا که وقتی بعد از جنگ شش روزه اعراب، و اسرائیل و شکست خفتبار اعراب نزار در شعری تلخ به نام "حزیرانیه" یا یادداشتهایی بر شکستنامه، مرثیهای بر غرور عرب، آن هم مرثیهای خشماگین، میسراید همان گروههایی که بر ادبیات تغزلیاش خرده میگرفتند، سر برمیآورند که نزار حق ندارد شعر وطنی بگوید چه او روحش را به شیطان و غزل و زن فروخته است.
و نزار چه زیبا پاسخ میگوید: آنها نمیفهمند کسی که سر بر سینه معشوقش میگذارد و میگرید میتواند سر برخاک سرزمینش نیز بگذارد و بگرید
"در بندر آبی چشمانت" منتخبی از آثار نزار است وترجمه احمد پوری سادگی و صمیمیت شعر نزار را کاملا بیان میکند. در واقع نزار با این کتاب در ایران شناخته شد و محبوبیت یافت
نزار شاعری است که به خرق عادت در شعر معتقد است. او میگوید: شعر انتظار چیزی است که انتظار نمیرود.
نزار از شعر به عنوان رقص با کلمات یاد میکند:
او معتقد است: "بزرگترین گناهی که انسان مرتکب میشود این است که عاشق نشود"
دیدگاههای کتاب الکترونیکی در بندر آبی چشمانت
بی واهمه ؛
محو شو در خماخم خطوط دستانم
دوستم بدار
به هفته ای
روزی
یا ساعتی
که مرا به ابدیت باور نیست
دوستم بدار , دوستم بدار
بیا و چون قطره ی باران بر عطشم فروبار
چون شمعی میان لبانم بگداز و با ذراتم درآمیز
دوستم بدار , دوستم بدار
چه پاک و چه گنه پیشه دوستم بدار
دوستم بدار و به پوششی از گل بپوشانم
ای جنگلزار مهربانی
منم آن مرد بی سرنوشت
و توئی سرنوشتم
دوستم بدار و مپرس چگونه ؛
از شرم وا نمان
و از هراس فرو مگذارم
دریا و بندرگاهم باش
موطن و تبعیدگاهم
نسیم و تندبادم
نرمش و درشتی ام
دوستم بدار , دوستم بدار
در هوای من بسوز چونان که من در هوای تو
دوستم بدار
به دور از تمامی سرزمین های بیداد و رنج
دوستم بدار
دوستم بدار
و نمیخواهم
تو را
به آب و باد
به جزر و مد دریا
به ساعتهای خورشیدگرفتگی
ربط دهم
اهمیتی نمیدهم
که ستارهشناسان
درباره اتفاقی که رخ میدهد
چه میگویند
در خطوط فنجان قهوه
چشمهای تو
تنها پیشگویی عالم هستند.
××
نزار قبانی
برای نیکداشت این عشق، ای معشوق من
و نیکداشت خودمان
بگذار کمی فاصله بگیریم
چون می خواهم عشقم را بپرورانی
چون می خواهم کمی هم از من متنفر باشی
تو را قسم به آنچه داریم
از خاطره هایی که برای هر دویمان با ارزش بود
قسم به عشقی آسمانی
که هنوز بر لبهایمان نقش بسته است
و بر دستهایمان کنده ......
قسم به نامه هایی که برای من نوشته ای
و صورت چون گلت که در درون من کاشته شده
و مهری که بر گیسوانم و بر سر انگشتانم از تو به یادگار مانده
قسم به هر آنچه در یاد داریم
و اشکها و لبخندهای زیبایمان
و عشقی که از سخن فراتر
و از لبهایمان بزرگتر شده
قسم به زیباترین داستان عاشقانه زندگیمان
برو!
عاشقانه
بگذار از هم جدا شویم
چون پرندگانی که در هر فصل، از دشتها و تپهها کوچ میکنند
و چون خورشید ای معشوق من
که به هنگام غروب، تلاش میکند که زیباتر باشد
در زندگیم چون شک و رنج باقی بمان
یکبار اسطوره و
یکبار سراب باش
و پرسشی بر لبانم باش
که در پی پاسخ سرگردان است
از بهر عشقی آسمانی
که در دل و بر مژگان ما آرمیده است
و از بهر آنکه همواره زیبا بمانم
و از بهر آنکه همواره به من نزدیکتر باشی
برو!
بگذار چون دو عاشق از هم جدا گردیم
بگذار به رغم آنچه از عشق و مهر برای هم داریم از هم جدا گردیم
می خواهم از میان حلقههای اشک
به من بنگری
و از میان آتش و دود
به من بنگری
پس بگذار بسوزیم تا بخندیم
چون نعمت گریه را سالهاست
که فراموش کرده ایم
جدا شویم
تا عشق ما به روز مرگی
و شوق ما به خاکستر نشینی
دچار نشود
و غنچهها در گلدان نپژمرد
دل خوش دار ای کوچک من
که عشق تو چشم و دلم را آکنده است
و همچنان تحت تأثیر عشق بزرگ توأم
و همچنان در رویای اینم که از آن من باشی
ای تکسوار و ای شاهزاده من
اما ... من
از مهر خود بیمناکم
از احساس خود نیز
که روزی از دلبستگی هایمان آزرده شویم
از وصال و از در آغوش هم بودنمان بیمناکم
پس بنام عشقی آسمانی
که چون بهار در وجودمان به گل نشست
و چون خورشید در چشمانمان درخشید
و بنام زیباترین داستان عاشقانه روزگارمان
برو!
تا عشق ما پایدار بماند
و تا زندگانیش دراز باشد
برو!
شعر دریایی
در بندرِ آبی چشمانت
بارانِ رنگهای آهنگین می وزد
خورشید وبادبان های خیره کننده
سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند
در بندرِ آبی چشمانت
پنجره ای گشوده به دریا،
و پرنده هایی در دوردست
به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده.
در بندرِ آبی چشمانت
برف در تابستان می آید.
کشتی هایی با بارِ فیروزه
که دریا را در خود غرقه می سازند
بی آنکه خود غرق شوند.
در بندرِ آبی چشمانت
بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی
عطرِ دریا رابه درون می کشم
وخسته باز می گردم چون پرنده ای.
در بندرِ آبی چشمانت
سنگها آوازِ شبانه می خوانند.
در کتابِ بستهء چشمانت
چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟
ای کاش ، ای کاش دریانوردی بودم
ای کاش قایقی داشتم
تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت
بادبان برافرازم.
بله قبلا خر اندر خر کبیر تا کاندیتاتوری مقام پیامبری کتابناک پیش آمدند اما نمی دانم چه شد که کناره گرفتند. ایشان بزرگ اندر بزرگ اند برای اهل کتاب.
فقط خدا کند از ما دلگیر نشوند که مقامشان را تا بزرگ در بزرگ پائین آورده ایم.
بله ملا جان شما درست می فرمایید.. غلط املایی واشتباه تایپی از بنده بود، باید همون حداقل ((بزرگ اندر بزرگ )) ایشان را خطاب کنیم نه (بزرگ در بزرگ)..
همه دوستان کتابناکی و کاربران محترم ، عزیز و بزرگ منش هستند[/quote]
معذرت معذرت ، بابا ماتسلیم هستیم ، باور بفرمایید قصدِ جسارت به بزرگی چون آقای پیامبرِِ کتابناک را نداشتم بگذارید به حسابِ حواسِ پرت و ذهن مشغولی ، از همین تریبونِ آزاد و با صدایی رسا از حضور طرفدارانِ این عزیز که خودم هم جزوشون هستم صمیمانه عذر خواهی می کنم و مطمئنم که قصورِ اینجانب را می بخشید ( مخصوصن جنابِ ملا خان مهربان و فهیم و آقای tankamanee عزیز و دانا)8-)
بله قبلا خر اندر خر کبیر تا کاندیتاتوری مقام پیامبری کتابناک پیش آمدند اما نمی دانم چه شد که کناره گرفتند. ایشان بزرگ اندر بزرگ اند برای اهل کتاب.
فقط خدا کند از ما دلگیر نشوند که مقامشان را تا بزرگ در بزرگ پائین آورده ایم.[/quote]
بله ملا جان شما درست می فرمایید.. غلط املایی واشتباه تایپی از بنده بود، باید همون حداقل ((بزرگ اندر بزرگ )) ایشان را خطاب کنیم نه (بزرگ در بزرگ)..:x:x 8-)8-)
همه دوستان کتابناکی و کاربران محترم ، عزیز و بزرگ منش هستند:-):-):x
بله قبلا خر اندر خر کبیر تا کاندیتاتوری مقام پیامبری کتابناک پیش آمدند اما نمی دانم چه شد که کناره گرفتند. ایشان بزرگ اندر بزرگ اند برای اهل کتاب.
فقط خدا کند از ما دلگیر نشوند که مقامشان را تا بزرگ در بزرگ پائین آورده ایم.
مرسی از اینکه این کتاب زیبا رو گذاشتی [/quote]
بهتره به دوست عزیزمون بگیم بزرگ در بزرگ عزیز..... البته این یه پیشنهاد فقط ،که قبلا هم بحثش بودش اخرش هم فکر کنم که به نتیجه نرسیدند دوستان و عزیزان کتابناکی و کاربران محترم....
مرسی از اینکه این کتاب زیبا رو گذاشتی :-)