لذات فلسفه
نویسنده:
ویل دورانت
مترجم:
عباس زریاب خویی
امتیاز دهید
این کتاب محصول دیگری از تلاشهای ویل دورانت، پژوهشگر تاریخ تمدن است که در مباحث روشنگر متعددی در زمینههای گوناگون، از قبیل شناخت، حقیقت، ماده، ذهن، ماتریالیسم، ایدئالیسم، حیات، مسائل مربوط به اخلاق، عشق، زناشویی، زیباییشماسی، فلسفه تاریخ، سرنوشت تمدن، فلسفه سیاسی، دموکراسی، حکومت، فرهنگ، جادو، دین و غیره بررسی شده است.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی لذات فلسفه
این موضوع را بارها و بارها به دوستان گفته ام که اگر خلا تاریکی در من نباشد انگیزه ای برای درکآن و کسب شعور لازم ٱن را نخواهم داشت که به روشنایی بپردازم چرا ما روشنفکران خودرا از همه ابله تر میپنداریم
شاید نادانسته ها در فضای روشنایی بیشتر باشد اگر روشنایی در دستانت باشد ضعف را بیشتر احساس خواهی کرد
ما فرار میکنیم ؛ گاهی از چیزی که به آن اعتقاد داریم ٬ رو به خدایمان میکنیم و میگوییم
خداوندا نکند دروغ باشد
خداوندا نکند راست گوید
اما نه دوست دارم دروغ باشد
نه دوست دارم راست گوید
پس خداوندا من چشمانم را میبندم که اگر دروغ بود که نیست و اگر راست گوید که نگوید من هم چنان بر مشی خود خواهم ماند
بله این نگرش دوستان در اینجا بود
که به روشنی بیان کردند :
راه من از راه شما جداست و به این دلیل با شما بحث نخواهم کرد که بیهوده خواهد بود
البته من هم به گزینه های مطروحه اعتنایی نکردم.
و همچنین این برداشتهای شما از کامنت بنده ،تماما نادرست است.
شما همچنان اسیر "قضاوت های عجولانه" هستید.
تمام این حرف ها به هم مربوطند اما متاسفانه شما ریطشان را تشخیص نمیدهید.
به امید روشنایی و آگاهی روزافزون برای من و شما و همه.
خوشحالم که "فکر" میکنید.
فعلا خدانگهدار.
نسبیت کجا و اصالت در این علوم کجا ؟
وقتی انگیزه ی تمسخر به انگیز تفکر حاکمیت داشته باشد این میشود
که من آزاد نیاندیشم
اسارات ؟ از اسارت چه میدانی ؟
مدینه ی فاضله ؟ مدینه فاضله ی خودت را مبشناسی ؟
استدلالهایت به منمیگوید نه
وقتی هنوز نمیتوانی تشخیص بدهی من از علوم نوین چه میگویم و تو ...
علوم نوین به سمتی پیش میرود که زنجیره ی فلسفه و علم خارج از فلسفه کهکاملا در ارتباط با فلسفه است محکمتر میشود
به دلیل خیالپردازی اتوپیست ها و ایدئالیسم ها شیب فلسفه خیالپردازان مطلق گرا بسیار زیاد بود اما امروز شیب علوم غیر فلسفی مه تنها در منطق مرتبط باهم هستند بسیار بیشتر است پس فلسفه و تمام علوم مسیری درخشانتر خواهند داشت
این تست خوبی بود
دوستان جواب تنها در آن دو گزینه نیست
جواب دیگر این تست شهامت پذیرش تاریکی و جسارت ورود به روشنایی است
اینهمه حرفهای بی ربط چرا ؟؟
بطالت و روشنای گذشته برای همه روشن میشود بطالت و روشنای اکنون برای عده ی کمی و بطالت وروشنای آینده برای عده ی کمتری
یادت باشد این فلسفه نیست که از عرفان ناشی میشود این عرفان است که از فلسفه ناشی میشود
اگر عرفان نباشد فلسفه همچنان هست و خواهد بود
اگر فلسفه نباشد یعنی هیییییچ ٬ عرفان که جای خود دارد
آری روشن بود و من جوابش را دادم اما نه با علم نوین.
در زمان های گذشته هم افرادی بوده اند که فکر میکردند علومشان مدرنترین و بهترین علوم تاریخ است، اما اکنون دانشمندانی دیگر آمده اند و بطالت علوم گدشته را آشکار کرده اند، و همچنان این جریان ادامه دارد. وحتی گاهی دانشمندان و حکیمان بزرگ در نهایت علمشان، به بی ارزش و پوچ بودن آن اعتراف میکردند...
به قول سعدی:
جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است
سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او
علمی که ره حق ننماید جهالت است
این همه قداست قائل شدن برای علوم نوین چرا؟؟؟
حقیقت این است که "عقل پاسخگوی همه چیز نیست و جایی میرسد که اندیشه هیچ و پوچ میشود، اینجا پایان فلسفه و آغاز عرفان است"
از شما که "آزاد اندیشید" بعیده که هنوز در اسارت "اصالت علوم بغی" باشید.
شاید من اسمتان را اشتباه خوانده ام.اسمتان چیست ؟
"آزاد می اندیشم" یا "آزاد مَیاندیشم" ؟؟؟؟
ای بسا علم و ذکاوات و فطن
گشته رهرو را چو غول و راهزن
بیشتر اصحاب جنت ابلهند
تا ز شر فیلسوفی میرهند
در غیر اینصورت دوست ندارم در این سطح و همرا با جهل آگاهانه به گفتگو بپردازم جهلی که به اختیار خودمان برای فرار از حقیقت روی میدهد
تاسف من از کامنت آخر هردوی شما بود احساس کردم تمام کامنتهایم را در سطل زباله انداخته ام
هرچند اهمیتی ندارد دیدگاهی با نوشتار ثبت شود با این کامنتها پاک شود لایق همان سطل زباله خواهد بود
این سوال کاملا روشن بودو تنها یک جواب برای آن با توجه به علم نوین وجود دارد
amenmarr
متاسفانه شما متوجه منظور من نشدید قرار نیست سنگ پرتاب شود بلکه من آن سنگ را به شما نزدیک میکنم اصلا شگا فر۱ کنید من نقش آن سنگ را دارم و به سمت شما حرکت خواهم کرد هیچ وقت نمی ایستم و از مسیرم منحرف نمیشوم و خطا نمیکنم و دقیقا به سمت شما می آیم
و من به شما میگویم قادرم اینکار را طوری انجام دهم که حتی ر تا ابد به سمت شما در حرکت باشم به هیچ وجه به شما نخواهم رسید
حالا شنا به کدام یقین دارید ؟
۱-من اشتباه میکنم
۲-قادرم این کار را انجام دهم (امکان انجام این کار وجود دارد)
سنگ، 4ـ تناسب قدرت و شتابِ پرتاب با وسیله و یا شخص پرتاب کننده به لحاظ جرم و سنگینی ی سـنگ، 5 ـ درسـتی ی فاصله ی تعیین شده ی محل اصابت سنگ با وسیله و یا شخص پرتاب کننده،
6 ـ درستی ی مقدار نیـروی وارده به سـنگ توسّط پرتاب کننده، 7 ـ برآورد و محاسبه و لحاظ کردنِ سـاختار فیزیکی و ظاهری ی سنگ و مشخّص بودن گرانیگاه یا مرکز ثقل سـنگ به منظور حفظ تعادل و
حرکت مستقیم. با رعایت تمام اصول یادشده بازهم چنانچه سنگ توسّط دستگاه یا به اصلاح فلاخن پرتاب شود ممکن است با پرتاب سـنگ توسّـطِ شخص، هرچند که دارای مهارت و تجـربه باشد، فرق
بکند، زیرافلاخن ممکن است ابزار دقیقی باشد و همه ی مواردِ لازم در آن رعایت و محاسـبه شده باشد و اگر دستگاه در لحظه ی پرتاب درست عمل کند ممکن است به هدف بخورد، ولی چنانچه عمل
پرتاب توسّطِ انسان صورت بگیرد، چون تصمیم و اراده ی آن فرد در تمرکزِ فرد، دخالت دارد ممکن است سنگ به هدفِ تعیین شده اصابت نکند، شـما می خواهید به بده بگوئید که همه چیز نسبی است،
امّا نسبیت در همه چیز آنطور که شما تبیین کرده اید درست نیست و واقعیت ندارد، ما نمی توانیم به همه ی امکاناتِ موجود در جهانِ هستی نسبی بودن اطـلاق کنیم، امـور عامّه و خاصّه در فلسـفه و
عقلانیت متفاوتند، ما نمی توانیم بگوئیم؛ وجود موجودات زنده و یا غیر زنده نسبی است، وجود کائنات اعمّ از سـیّارات و زمین و مافیهـات آنها نسبی است، اشـتباهِ حواس ظاهری را نمی توان به حساب
نسبی بودن آنها گذاشت،( البته شاید شما بتوانید بگویید، چون خیلی چیزها گفته و میگوئید و با اینکه به نسبی بودن اعتقاد دارید ولی صحّتِ حرفهایتان را نسبی نمی دانید و به آنها یقین دارید، جالب
است که یقین را هم باطل می دانید و به قول خودتان از آن نفرت دارید)، علیٰ ایحال اعتقادتان را برای خودتان نگهدارید، بحث و جدل بی فایده است و تأثیـر گذار نیست، بنده در جایگاهی هم نیسـتم که
بخواهم و بتـوانم به پرسشهای شما بروفق مراد و دلخواهتـان پاسخ دهم، اینطور که در سایر دیدگاههایتـان مشـخّص است دنباله رو و طرفدارِ دیالکتیک کمونیست ها و ایدئولوژی مارکس و لنین، و افکـار
آنارشیست های ی قرن نوزدهم هستید و راهتان از بنده جدا است، برای شما آرزوی عاقبتی خیر و مصلحتی که زندگانی شما را تباه نساز می نمایم.
من جهانی را قبول دارم که سراسر معجزه است و فقط محال در آن محال است.
هر اتفاقی ممکن است در آن رخ دهد.
جهانی که هر چیزی دائما در حال خلق دمادم است و کسی قلبم را منبسط و منقبض میکند و دمادم نفس میکشد و غنچه را باز میکند و... . همه ی اینها از نگاه بنده معجزه است .
من حتی از اینکه "هستم" در حیرتم؛ این که روزی نبودم و ناگهان با اتفاقی عجیب به وجود آمده ام برایم خارق العاده است...
وقتی جهانی به این بزرگی در جسمی کوچکتر از یک تخم مرغ (چشم انسان) جای گیرد، مسئله جنابعالی هم میتواند شدنی باشد.
از این به بعد اگر خواستید با من وارد بحث بشید خواهش میکنم چند نکته رو رعایت کنید
اول اینکه کامتتهای من رو درست بخونید و اونطور که درخورشان است تامل کنید و به جنبه های مختلف ٱن بیاندیشید تا منظور من را متوجه شوید
دوم اینکه اگر احساس ناتوانی در گفتگویی برای شما پیش به اندازه ای که جسارت ورود به گفتگو دارید شجاعت پذیرش ناتوانیتان را هم داشته باشید
سوم اینکه اینجا شما هنوز نتونستید حتی برداشت صحیح نسبت به دیدگاههای من داشته باشید چه برسد به اظهار نظری اینچنینی
چهارم هم اینکه از شما به عنوان یکی از زیرک ترین کاربران انتظار برخورد و نگرشی قوی تر داشتم