رسته‌ها
از خاموشی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 162 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 162 رای
این دفتر شامل 32 شعر میباشد

در ۳۰ شهریور ماه سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد. پدر و مادر او هر دو از ادبیات و شعر سررشته داشتند و پدربزرگ مادری او میرزا جوادخان مؤتمن‌الممالک از شاعران روزگار ناصری بود.
مشیری دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در مشهد و تهران به پایان رساند و سپس وارد دانشگاه شد و در رشته زبان ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت، اما آن را ناتمام رها کرد و به سبب دلبستگی بسیاری که به حرفه روزنامه‌نگاری داشت از همان جوانی وارد فعالیت مطبوعاتی در زمینه خبرنگاری و نویسندگی شد و بیش از سی سال در این حوزه کار کرد.
مشیری سالها عضویت هیات تحریریه مجلات سخن، روشنفکر، سپید و سیاه و چند نشریه دیگر را داشت. از سال ۱۳۲۴ در وزارت پست و تلگراف و تلفن و سپس شرکت مخابرات ایران مشغول به کار بود و در سال ۱۳۵۷ بازنشسته شد.
او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نام‌های بابک و بهار از او به یادگار مانده‌است.
مشیری سال‌ها از بیماری رنج می‌برد و در بامداد روز جمعه ۳ آبان ماه ۱۳۷۹ خورشیدی در سن ۷۴ سالگی درگذشت.
[ویرایش]دفترهای شعر

۱۳۳۴ تشنه طوفان
۱۳۳۵ گناه دریا
۱۳۳۷ نایافته
۱۳۴۰ ابر
۱۳۴۵ ابر و کوچه
۱۳۴۷ بهار را باور کن
۱۳۴۷ پرواز با خورشید
۱۳۵۶ از خاموشی
۱۳۴۹ برگزیده شعرها
۱۳۶۴ گزینه اشعار
۱۳۶۵ مروارید مهر
۱۳۶۷ آه باران
۱۳۶۹ سه دفتر
۱۳۷۱ از دیار آشتی
۱۳۷۲ با پنج سخن‌سرا
۱۳۷۴ لحظه‌ها و احساس
۱۳۷۸ آواز آن پرنده غمگین
۱۳۷۹ تا صبح تابناک اهورایی
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
MP3, PDF
تعداد صفحات:
54
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1386/07/20

کتاب‌های مرتبط

نویدنامه
نویدنامه
5 امتیاز
از 1 رای
کرگدنیسم
کرگدنیسم
4 امتیاز
از 9 رای
آواز قناری تنها
آواز قناری تنها
4 امتیاز
از 32 رای
در آفتاب دویدن
در آفتاب دویدن
4.3 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی از خاموشی

تعداد دیدگاه‌ها:
22
بیا ز سنگ بپرسیم
درون آینه ها درپی چه می گردی ؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ می ماند ؟
درون آینه ها در پی چه می گردی ؟
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید
آدمیت مرد
گرچه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ
آدمیت برنگشت
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است...
صحبت از پژمردن یک ابر نیست.
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست.
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگزنرست.
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست،
درکویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور،
صحبت از مرگ محبت ،مرگ عشق،
گفتگو از مرگ انسانیت است...
چی میتونم بگم از این شاعر بزرگ؟؟!
عالی بود ما باید به داشتن چنین شعرائی افتخار کنیم;-)
هم شعرها زیبا بود و هم آوای این دوست گرام.8-)8-)
عاشق شعرهاي فريدون هستم-با تشكر از زحمات شما :x:x:x8-)
من نمي دانم وهمين درد مراسخت مي آزارد
كه چرا انسان ،اين دانا،اين پيغمبر
در تكاپوهايش چيزي از معجزه آنسوتر
ره نبرده است به اعجاز محبت،چه دليلي دارد؟
چه دليلي دارد كه هنوز
مهرباني رانشناخته است؟
ونمي داند در يك لبخند
چه شگفتي هايي پنهان است
من برآنم كه درين دنيا
خوب بودن به خدا سهلترين كار است
ونمي دانم كه چرا انسان تا اين حد با خوبي بيگانه است
وهمين سخت مرا مي آزارد
اين هم كتاب زيبايي است .وبا تشكر از رضا كه نسخه تايپي اونو دراينجا قرار داده .هر چند زياد بااين گفته آقاي مشيري كه مي گه
خوب بودن بخدا سهل ترين كار است موافق نيستم.اما اين اشعار واقعا اشعاري جاودانه اند8-)
از خاموشی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک