غم و شادی
نویسنده:
دانیل استیل
مترجم:
شهناز مهدوی
امتیاز دهید
✔️ در آغاز کتاب می خوانیم:
روز گرم و آرامی بود و آسمانی آبی و درخشان. دیانا گود و پدرش از اتومبیل بزرگ لیموزین تشریفاتی پیاده شدند. خطوط چهره دیانا از ورای تور سفید نرمتر از معمول می نمود. راننده کمک کرد تا از اتومبیل پیاده شود و دنباله سنگین لباس ساتن را که با خش خش ملایمی روی زمین کشیده میشد، در اطراف او گسترد. در حالیکه جلوی کلیسا ایستاده بودند، دیانا به پدرش لبخندی زد و چشمانش را بست. می کوشید همه جزئیات این لحظه را به خاطر بسپرد. هیچگاه در زندگی اش اینچنین احساس خوشحالی نکرده بود. همه چیز در حد کمال بود.
پدرش به آرامی گفت:"خیلی زیبا شده ای". در برابر آنان کلیسای اسقفی قدیسان پاسادنا سر به آسمان می سایید. مادرش به اتفاق خواهران دیانا و همسران و فرزندانشان با اتومبیلی دیگر زودتر از او و پدرش رسیده بودند...
بیشتر
روز گرم و آرامی بود و آسمانی آبی و درخشان. دیانا گود و پدرش از اتومبیل بزرگ لیموزین تشریفاتی پیاده شدند. خطوط چهره دیانا از ورای تور سفید نرمتر از معمول می نمود. راننده کمک کرد تا از اتومبیل پیاده شود و دنباله سنگین لباس ساتن را که با خش خش ملایمی روی زمین کشیده میشد، در اطراف او گسترد. در حالیکه جلوی کلیسا ایستاده بودند، دیانا به پدرش لبخندی زد و چشمانش را بست. می کوشید همه جزئیات این لحظه را به خاطر بسپرد. هیچگاه در زندگی اش اینچنین احساس خوشحالی نکرده بود. همه چیز در حد کمال بود.
پدرش به آرامی گفت:"خیلی زیبا شده ای". در برابر آنان کلیسای اسقفی قدیسان پاسادنا سر به آسمان می سایید. مادرش به اتفاق خواهران دیانا و همسران و فرزندانشان با اتومبیلی دیگر زودتر از او و پدرش رسیده بودند...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی غم و شادی
وقتی تو این دنیا چیزی به مفهوم مطلق وجود نداره ، چه کسی می تونه تعریف درستی از غم و شادی پایدار بده. چرا رنج می بریم ؟ رنج هایی که
گاهی مس وجود ما رو در کوره ای به نام زندگی صیقل می دن تا به طلای ناب وجود برسیم . ذاتی که از اغاز رنجی نمی شناخت ، اما به قدر وسع
وجودیش و اندازه ای محبتی که در دل داشت براش مقدر شده بود... تا تکلیفش رو در ازای انسان زیستن ، به امتحانی گاه طولانی پس بده ...
[/quote]
زین سبب آدم به تعجیل از بهشت آمد برون
در تو زندانی ترین رفتار شاعر میشود
در طَبْعِ جهان اگر وفایی بودی،.....................نوبت به تو خود نیامدی از دگران.
وقتی تو این دنیا چیزی به مفهوم مطلق وجود نداره ، چه کسی می تونه تعریف درستی از غم و شادی پایدار بده. چرا رنج می بریم ؟ رنج هایی که
گاهی مس وجود ما رو در کوره ای به نام زندگی صیقل می دن تا به طلای ناب وجود برسیم . ذاتی که از اغاز رنجی نمی شناخت ، اما به قدر وسع
وجودیش و اندازه ای محبتی که در دل داشت براش مقدر شده بود... تا تکلیفش رو در ازای انسان زیستن ، به امتحانی گاه طولانی پس بده ...
وقتی پای دل میان باشد به هر چه نگری رخ دوست بینی.
شما هم که عاشق خیام
خیام گونه میخوانی
خیام گونه میبینی:-)
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
راستش دوست عزیز هیچ دلیلی پیدا نکردم ولی چون خیام رو دوست دارم این شعر رو نوشتم :)
نتوان دل شاد را به غم فرسودن....................وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن..............می باید و معشوق و به کام آسودن
یاااااااااااااااااا
برخیز و مخور غمِ جهانِ گُذران،...............خوش باش و دمی به شادمانی گذران
در طَبْعِ جهان اگر وفایی بودی،.....................نوبت به تو خود نیامدی از دگران.