تبارشناسی اخلاق
نویسنده:
فردریش نیچه
مترجم:
داریوش آشوری
امتیاز دهید
نیچه :
اخلاق آن گونه که تا کنون فهمیده شده است ،
آن گونه که سرانجام شوپنهاور آن را به عنوان «انکار خواست زندگی» فرمول بندی کرد،خود غریزه ی فساد است . . .
حُکم محکومان است.
..............................................................
تبارشناسی اخلاق از سه مقاله تشکیل می شود، که نیچه، در آنک انسان می گوید،بیانگر «سه بررسی مقدماتی تعیین کننده ی یک روانشناس برای ارزیابی دوباره همه ارزش ها» است.
پژوهش نخست به ردیابی زایش مسیحیت از دل «روحیه بیزاری»می پردازد؛
پژوهش دوم نوعی «روانشناسی وجدان» به دست می دهد، که در آن منظور از «وجدان» نه ندای خدا در انسان بل غریزه ی بیرحمی است که پس از سرکوب شدن درونی شده است؛
پژوهش سوم و آخر به معنی آرمان های زاهدانه می پردازد، و به ویژه این نکته را بررسی می کند که چگونه آرمان «کشیش» قدرت بزرگ خود را بر بشریت به دست می آورد.
هدف تبارشناسی اخلاق این است که، با عریان کردن خواست قدرتی که در پس طرح ارزش های اخلاقی نهفته است، و با ردیابی خاستگاه و تبار ارزش ها، زیر پای ادعاهای جهان گرایانه و انسان باورانه ها ی ارزش های اخلاقی را خالی کند.
تبارشناسی، کار انتقادی مهمی است، زیرا نشان می دهد که تمام ارزش ها و آرمان ها فراورده های تغییر و تحول تاریخی هستند.
هر مفهومی، هر شوری و هر احساسی تاریخ دارد.
بدین سان، هیچ چیزی ثابت و تغییر ناپذیر نیست؛ هر آنچه که وجود دارد، از جمله نهادهای قانونی، رسوم اجتماعی، و مفاهیم اخلاقی، تحول پیدا کرده و فراورده ی شکل خاصی از خواست قدرت است.
نیچه با تحلیل «خاستگاه ها» می خواهد نشان دهد که در آغاز پیدایش چیزها، ستیزه، مبارزه و جدال وجود داشته است. اهداف نیچه در بازسازی گذشته، اهداف عملی هستند.
او می خواهد با پیشداوری های عصر کنونی که تفسیری را بر گذشته تحمیل می کنند تا برای ارزش های دمکراتیک و نوع دوستانه ی خود پشتوانه به دست آورند، مقابله کند.
در «تبارشناسی اخلاق»،
نیچه در مقاله ی اول توجه خود را بر مفهوم «خود» متمرکز می کند، برداشت های اشرافی و مسیحی از کنش انسانی را در مقابل هم قرار می دهد، و لحظه یی را که مفهوم «خود» چون چیزی جدا از طبیعت و تاریخ به تصور در می آید، شناسایی می کند.
در مقاله ی دوم، هدف او نشان دادن جد اشرافی مفاهیم قانون و عدالت است تا دیدگاه «واکنشگرانه»یی را که خاستگاه این مفاهیم را نیازهای جمعی افراد ضعیف و بی امنیت می داند، به مبارزه فرا خواند. نیچه با نشان دادن این نکته که اخلاق تاریخ دارد، و انواع متفاوتی از اخلاق وجود دارند،
می خواهد ما را متقاعد کند که هیچ اخلاق واحد و جهانشمولی که برای همه نوع انسان ها اعتبار داشته باشد، وجود ندارد.
امروز اخلاق گله یی- حیوانی بر ما حاکم است که از پذیرش این نکته سرباز می زند که خود تنها یک چشم انداز خاص و جزیی درباره جهان است. سروری این نوع اخلاق است که او می خواهد به مبارزه فرا خواند.
بنابراین، نیچه تاریخ را در خدمت منافع عملی به کار می گیرد: تاویل همچون تغییر شکل.
اما اهمیت کتاب به اهداف اشرافی اعلام شده در آن منحصر نمی شود.
این اثر کوششی اصیل و بر انگیزاننده برای نشان دادن این نکته است که مفاهیم اخلاقی و حقوقی تاریخ دارند.
نیچه به ما می گوید تقریبا هر چیزی که وجود دارد در معرض تاویل است؛ زندگی خود چیزی نیست جز ستیزه و جدال ارزش ها و مبارزه برای تاویل اندیشه ها و آرمان ها. «تبارشناسی»، ستیزه را در «هنر تاویل» نشان می دهد.
تبار شناسی اخلاق از جمله آخرین نوشنه های نیچه است که دو سالی پیش ازفرو پاشیدن ذهن آتشفشان اش نوشته است.این کتاب یک جدل نامه است و پس از فراسوی نیک وبد نوشته شده است.واژه ی تبار شناسی در عنوان این کتاب نشان می دهد که نیچه با ماهیت اخلاق برخوردی تاریخی دارد و می خواهد نشان بدهد که اخلاق مسیحی اروپایی نه تنها سرآغاز اخلاق نیست که پایان پدید آمدن نظام های اخلاقی و عالی ترین نظام آن نیز نیست،بلکه یکی ازنظام های اخلاقی ست در میان نظام های اخلاقی بسیار که در شرایط ویژه ی تاریخی پدیدار شده وبر فراز ودر کنارآن
نظام های اخلاقی دیگر بوده است و تواند بود. این کتاب اگر چه بنا برروش نگرش خود بسیار بر تاریخ تکیه دارد،ولی یک اثر بسیار نیرومند فلسفی ست که در آن به نتیجه گیری هایی که نیچه از تحلیل نمونه های تاریخی می کند می باید توجه اساسی کرد.(از دیباچه مترجم)
بیشتر
اخلاق آن گونه که تا کنون فهمیده شده است ،
آن گونه که سرانجام شوپنهاور آن را به عنوان «انکار خواست زندگی» فرمول بندی کرد،خود غریزه ی فساد است . . .
حُکم محکومان است.
..............................................................
تبارشناسی اخلاق از سه مقاله تشکیل می شود، که نیچه، در آنک انسان می گوید،بیانگر «سه بررسی مقدماتی تعیین کننده ی یک روانشناس برای ارزیابی دوباره همه ارزش ها» است.
پژوهش نخست به ردیابی زایش مسیحیت از دل «روحیه بیزاری»می پردازد؛
پژوهش دوم نوعی «روانشناسی وجدان» به دست می دهد، که در آن منظور از «وجدان» نه ندای خدا در انسان بل غریزه ی بیرحمی است که پس از سرکوب شدن درونی شده است؛
پژوهش سوم و آخر به معنی آرمان های زاهدانه می پردازد، و به ویژه این نکته را بررسی می کند که چگونه آرمان «کشیش» قدرت بزرگ خود را بر بشریت به دست می آورد.
هدف تبارشناسی اخلاق این است که، با عریان کردن خواست قدرتی که در پس طرح ارزش های اخلاقی نهفته است، و با ردیابی خاستگاه و تبار ارزش ها، زیر پای ادعاهای جهان گرایانه و انسان باورانه ها ی ارزش های اخلاقی را خالی کند.
تبارشناسی، کار انتقادی مهمی است، زیرا نشان می دهد که تمام ارزش ها و آرمان ها فراورده های تغییر و تحول تاریخی هستند.
هر مفهومی، هر شوری و هر احساسی تاریخ دارد.
بدین سان، هیچ چیزی ثابت و تغییر ناپذیر نیست؛ هر آنچه که وجود دارد، از جمله نهادهای قانونی، رسوم اجتماعی، و مفاهیم اخلاقی، تحول پیدا کرده و فراورده ی شکل خاصی از خواست قدرت است.
نیچه با تحلیل «خاستگاه ها» می خواهد نشان دهد که در آغاز پیدایش چیزها، ستیزه، مبارزه و جدال وجود داشته است. اهداف نیچه در بازسازی گذشته، اهداف عملی هستند.
او می خواهد با پیشداوری های عصر کنونی که تفسیری را بر گذشته تحمیل می کنند تا برای ارزش های دمکراتیک و نوع دوستانه ی خود پشتوانه به دست آورند، مقابله کند.
در «تبارشناسی اخلاق»،
نیچه در مقاله ی اول توجه خود را بر مفهوم «خود» متمرکز می کند، برداشت های اشرافی و مسیحی از کنش انسانی را در مقابل هم قرار می دهد، و لحظه یی را که مفهوم «خود» چون چیزی جدا از طبیعت و تاریخ به تصور در می آید، شناسایی می کند.
در مقاله ی دوم، هدف او نشان دادن جد اشرافی مفاهیم قانون و عدالت است تا دیدگاه «واکنشگرانه»یی را که خاستگاه این مفاهیم را نیازهای جمعی افراد ضعیف و بی امنیت می داند، به مبارزه فرا خواند. نیچه با نشان دادن این نکته که اخلاق تاریخ دارد، و انواع متفاوتی از اخلاق وجود دارند،
می خواهد ما را متقاعد کند که هیچ اخلاق واحد و جهانشمولی که برای همه نوع انسان ها اعتبار داشته باشد، وجود ندارد.
امروز اخلاق گله یی- حیوانی بر ما حاکم است که از پذیرش این نکته سرباز می زند که خود تنها یک چشم انداز خاص و جزیی درباره جهان است. سروری این نوع اخلاق است که او می خواهد به مبارزه فرا خواند.
بنابراین، نیچه تاریخ را در خدمت منافع عملی به کار می گیرد: تاویل همچون تغییر شکل.
اما اهمیت کتاب به اهداف اشرافی اعلام شده در آن منحصر نمی شود.
این اثر کوششی اصیل و بر انگیزاننده برای نشان دادن این نکته است که مفاهیم اخلاقی و حقوقی تاریخ دارند.
نیچه به ما می گوید تقریبا هر چیزی که وجود دارد در معرض تاویل است؛ زندگی خود چیزی نیست جز ستیزه و جدال ارزش ها و مبارزه برای تاویل اندیشه ها و آرمان ها. «تبارشناسی»، ستیزه را در «هنر تاویل» نشان می دهد.
تبار شناسی اخلاق از جمله آخرین نوشنه های نیچه است که دو سالی پیش ازفرو پاشیدن ذهن آتشفشان اش نوشته است.این کتاب یک جدل نامه است و پس از فراسوی نیک وبد نوشته شده است.واژه ی تبار شناسی در عنوان این کتاب نشان می دهد که نیچه با ماهیت اخلاق برخوردی تاریخی دارد و می خواهد نشان بدهد که اخلاق مسیحی اروپایی نه تنها سرآغاز اخلاق نیست که پایان پدید آمدن نظام های اخلاقی و عالی ترین نظام آن نیز نیست،بلکه یکی ازنظام های اخلاقی ست در میان نظام های اخلاقی بسیار که در شرایط ویژه ی تاریخی پدیدار شده وبر فراز ودر کنارآن
نظام های اخلاقی دیگر بوده است و تواند بود. این کتاب اگر چه بنا برروش نگرش خود بسیار بر تاریخ تکیه دارد،ولی یک اثر بسیار نیرومند فلسفی ست که در آن به نتیجه گیری هایی که نیچه از تحلیل نمونه های تاریخی می کند می باید توجه اساسی کرد.(از دیباچه مترجم)
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تبارشناسی اخلاق
هر فیلسوفی(مطلق می گویم) حرفهایش تشکیل شده است از حرفهای درست و چرندیات!
چه افلاطون،چه ارسطو،چه دکارت،چه کانت،چه نیچه و چه ویتگنشتاین عزیز شما...
هنر ما آدمیان که خردورزی می کنیم،اینست:
که گفتار اینان را بخوانیم،و آنچه را درست است را برگیریم و آنچه بی معنی است را برای خودشان باقی بگذاریم.
هیچ فیلسوفی تا بحال ادعا نکرده من به حقیقت به صورت کامل دست یافتم،
همگی در طول زندگی خویش با پرورش عقل،سعی کرده اند گره ای از مشکلات بشری حل کنند...
نیچه هم از این قاعده مستثنا نیست،
نیچه را باید در زمانش بسنجی،و شرایط دینی و اجتماعی او را بخاطر آوری تا بتوانی درست نقدش کنی . . .
بنظرم انتقاداتت یکطرفه است،یعنی تو گویی این نیچه هیچ حرف به درد بخوری نزده است!
ولی خب جسارتت را در نقدِ این بت های اندیشه می ستایم رفیق:x
درد مردم ما این است که هر کسی درد خود را دارد و برای دردهای مشترک احساس مسئولیتی ندارند =====>> نتیجه اخلاقی ما با هم باشیم به هیچ دردی نمیخوریم .
سلام دوستان
من یکی دردم ، درد حق نشر است
به نظر من این اندیشه مسیح که " دشمنت را دوست بدار" از اندیشه های پرطمطراق نیچه بسیار شریف تر است فقط انسان های بزرگ هستند که توانایی ان را دارند که بر دشمنانشان ببخشند و این اندیشه از اندیشه های نیچه شجاعت بیشتری می خواهند! [/quote]
8-)8-)8-)
بعضی درد ها گاهی اصلا مشخص نمی کنند ! تمام مخالفت هایی که در ایران با مذهب و خدا صورت می گیرد نه به صورت یک پرسش اصیل در مورد خدا بلکه در ابتدا واکنشی است در مقابل ظلم ها !!!!
اما من می خواهم از دوستداران نیچه بپرسم آن است که به چه دلیلی باید نیچه را قبول کرد و نباید حرف های قرآن را قبول کرد یا تورات را !!! نیچه کجا استدلال می کند هیچ جا او اصلا عقل را قبول ندارد اصلا فلسفه را خاطره نویسی می داند ! اگر کسی نیچه را فیلسوف بداند باید داستایوسکی هم فیلسوف بداندو هزاران نفر دیگر تقریبا هرکس که بتواند زیبا و رمزی بنویسد !!!
بگو درد من درد دموکراسی است چرا تعمیم میدی به همه؟
تا جایی که من میدونم دموکراسی محبوبیت چندانی در ایران نداره
نیچه خدا را مرده اعلام کرد تا ابرمرد متولد شود . ابرمرد انسانی است که خداست با همان جباریت با همان خشونت با همان بی منطقی محض......من و شما هم باید نابود شویم تا ابر مرد ظهور کند چون به نظر نیچه انسان های معمولی ارزش زیادی ندارند بلکه انکه مهم است ابر مرد است نظر نیچه در مورد انقلاب کبیر فرانسه این است( انقلابی که اولین بار آزادی را به شکل مدرنش مطرح کرد)"انقلاب ناپلئون را ممکن ساخت این است توجیه انقلاب.اگر چنین پاداشی نتیجه سقوط و در هم ریختن تمدن کنونی باشد باید آن را آرزو کنیم ناپلئون ناسیونالیسم را ممکن ساخت این است عذر ناسیونالیسم" راسل در تاریخ فلسفه غرب می نویسد"نیچه سقراط را به دلیل این که اصل و نسبش پست بود نمی تواند ببخشد"
نیچه دشمن دموکراسی است و نیچه دشمن اخلاق است . نیچه دشمن هر آنچه که مردمی است . این اندیشه ها نیچه را با نظرات مصباح که مقایسه کنید در می یابید که حرف ها یشان چقدر شبیه به هم است . تنها تفاوت ابر مرد با ولی فقیه جامعه اسلامی این است که دومی زیرکانه خدا را هم در دستش نگه می دارد. اما می خواهم بگویم که دشمنی با چیزی بد نباید باعث شود ناآگاهانه خود را به چیزی بدتری بسپاریم بلاشک اندیشه نیچه جذاب است ولی باید بدانیم اینکه نیچه گفته خدا مرده است یا نه دردی را از کسی دوا نمی کند !!! درد ما درد دموکراسی است نه اشراف گرایی نیچه ای !!!! نکته دیگر آنکه اومانیسم (اصالت انسان) بعد از رنسانس آغاز گشت و جز ذات مدرنیته گشت و این ربطی به اعلامیه مرگ خدا ندارد که نیچه با آن مرد دیوانه فانوس بدست چاپش کرد .
نیچه خود اخلاقیات جدید پایه گذاری می کند و در کتابهایش یک ریز مشغول فحش دادن به این فیلسوف و ان متفکر است !!!! گویی همه چیز پست است و نیچه والا تبار !!! اندیشه هایش در مورد زنان از اندیشه های اعراب بدتر است.
به نظر من این اندیشه مسیح که " دشمنت را دوست بدار" از اندیشه های پرطمطراق نیچه بسیار شریف تر است فقط انسان های بزرگ هستند که توانایی ان را دارند که بر دشمنانشان ببخشند و این اندیشه از اندیشه های نیچه شجاعت بیشتری می خواهند!
وقتی نیچه گفت خدا مرده اتفاقا اومد چهارچوب اخلاق و انسانیت و توجه به ارزش انسان رو مشخص کرد کسانی که به این نتیجه میرسند که خدا مرده است بر این باورند که خدا قبلا وجود داشته ولی الان با توجه به بودن این همه درد،سختی،بیماری و مصیبت خدا وجود نخواهد داشت و همین که این افراد تونستن حس کنن و این مشکلات رو درک کنن و بپذیرند نشان از بزرگی این سخن و این تفکر داره
نیچه اهل بافتن نبود دوست من....
انسان ارزش مند ترین تکامل است و زندگی اون ارزش مندترین چیز است و هیچ بهانه ای برای گرفتن این زندگی قابل قبول نیست نه خدا نه بهشت و نه شرع و به قول یکی
اون هایی که ارزش زندگی رو نمیدونن لایق زنده موندن نیستن...
پس کسانی که فکر میکنن انسان و زندگی اون بی ارزشه همون بهتر که زود تر به بهشتشون وارد بشن
که باز به قول یکی
بهشت همان ناکجا اباد است...
در دنیای خاله خاله بازی بچه ها ، اخلاق - محبت - زیبایی - عشق - کمک به همدیگر و هر آنچه در دنیای بیرون معنا دارد آنجا هم معنا دارد اما آیا دنیای خاله خاله بازی همۀ دنیاست ؟
دنیای یک آتئیست در همین حد کوچک است .
خوش باشند .