عقربها ، آهوها ، عقابها
نویسنده:
بهرام حیدری
امتیاز دهید
✔شروع کتاب:
بیرون آشپزخانه بطرف در آهنی بزرگ و سبز رنگ قدم بر می داریم. مرادی می گوید:" اینجا غیر از اتاقه، به کسی کار نداشته باشین، هرجور آدمی هست..." . می دانم دارد به من می گوید.
زندانبان می رسد و در را باز می کند. پشت سر مرادی، پایین پله های زیر در، به فضای نامحرم حیاط پا می گذاریم که آفتاب در آن پهن است. می کوشم جلوی لبخندی را که آمده است و رد نمی شود بگیرم و چشمم به ایرج می افتد و میبینم لبهای درشت او هم با لبخند سر و کار پیدا کرده...
بیشتر
بیرون آشپزخانه بطرف در آهنی بزرگ و سبز رنگ قدم بر می داریم. مرادی می گوید:" اینجا غیر از اتاقه، به کسی کار نداشته باشین، هرجور آدمی هست..." . می دانم دارد به من می گوید.
زندانبان می رسد و در را باز می کند. پشت سر مرادی، پایین پله های زیر در، به فضای نامحرم حیاط پا می گذاریم که آفتاب در آن پهن است. می کوشم جلوی لبخندی را که آمده است و رد نمی شود بگیرم و چشمم به ایرج می افتد و میبینم لبهای درشت او هم با لبخند سر و کار پیدا کرده...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1391/05/12
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عقربها ، آهوها ، عقابها