رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

فراسوی نیک و بد

فراسوی نیک و بد
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 126 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.8
با 126 رای
فراسوی نیک و بد(به آلمانی: Jenseits von Gut und Böse) کتابی‌است نوشته فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی، که در واپسین سال‌های عمر وی در سال ۱۸۸۶ انتشار یافت. عنوان اصلی کتاب فراسوی نیک و بد-پیش درآمدی بر فلسفه آینده است که نویسنده مقصودش را از نگارش این کتاب نگاه به فلسفه آینده عنوان می‌کند.
نویسنده در واپسین سال‌های عمر خویش دوره‌ای سخت را گذرانده‌است و این کتاب حاصل زمستان یکی از سال‌های عمر اوست که به گفته خویش خیلی مهم بوده‌است.

دریکی از نامه‌های خویش به دوست خود می‌نویسد:

از این زمستان بهره‌ای فراوان بردم و اثری نگاشتم که دشواری‌های فراوانی دارد و حتی از انتشار آن گاهی می‌هراسم و لرزه بر اندامم می‌افتد. نام این کتاب چنین است: فراسوی نیک و بد پیش درمدی بر فلسفه آینده
ترجمه فارسی کتاب را از متن آلمانی آن برگردانده‌است.

عشق به انسان به خاطر خدا، والاترین و دوردست ترین احساسی است که در میان بشر تا کنون بدان دست یافته اند. اگر وجدان خود را تربیت کنیم در همان حال که ما را می گزد، می بوسد. در عشق حقیقی روح است که تن را در آغوش می گیرد. .چه در کتابش فراسوی نیک و بد اعلام می دارد که باید از دگم گرایی در اندیشه فلسفی دوری کرد. او حقیقت گرایی مطلق افلاطون را زیر سئوال می برد و جستجوی خیر و حقیقت مطلق را باطل می داند. وی می گوید که برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین¬ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند. نیچه می گوید که باید در تضادهای دوگانه شک کرد. نیز می گوید از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است. اگر چه نیچه مطرح می کند که چه بسا این ارزش گذاری ها اشتباه و ظاهربینانه است اما از نظر وی نادرستی یک حکم باعث نمی شود که آن حکم را رد کنیم. او احکام نادرست را برای زندگی بشری ضروری می انگارد و رد کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی می داند. از نظر او فلسفه فراسوی نیک و بد ضروری ست.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
ramin12345
ramin12345
1391/03/24

کتاب‌های مرتبط

از باطن امور
از باطن امور
0 امتیاز
از 0 رای
Ethics, Inventing Right and Wrong
Ethics, Inventing Right and Wrong
0 امتیاز
از 0 رای
Moral Responsibility, Authenticity, and Education
Moral Responsibility, Authenticity, and Education
4.2 امتیاز
از 6 رای
Meno
Meno
5 امتیاز
از 2 رای
درسگفتار مسأله شر
درسگفتار مسأله شر
4.6 امتیاز
از 30 رای
Philo of Alexandria: On Virtues
Philo of Alexandria: On Virtues
5 امتیاز
از 1 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فراسوی نیک و بد

تعداد دیدگاه‌ها:
26
[quote='pink floyd1']ترجمه درست این کتاب فراسوی خیر و شر(beyond good and evil) است که خود آشوری به این مطلب اشاره کرده و در اکثر ترجمه هایی که از فیلسوفان غربی ترجمه شده هرکجا که از این کتاب نام برده اند فراسوی خیر و شر ترجمه شده. البته فراسوی خیر و شر به معنای مکانی خارج از محدوده های اخلاقیات که خود معنایی متافیزیکی را دارد نیست بلکه جایی بین این دو قرار می گیرد.
خواندن دو کتاب در خصوص تفسیر آرای نیچه را به بهروز عزیز پیشنهاد میکنم:1. اثر کلاسیک و درخشان ژیل دلوز تحت عنوان نیچه و فلسفه، ترجمه عادل مشایخی 2. کوتاه ترین سایه نوشته آلنکا زوپانچیچ، ترجمه صالح نجفی و علی عباس بیگی[/quote]
مرسی برای اطلاعات. نوشته‌ی اول رو قبل‌ترها خونده بودم ولی دومی رو فعلا نه تا فرصتی مناسب پیش بیاد.
[quote='E R S']نقل قول از casanova1362:چقدر منطقی! چون اون خانم درخواست ازدواجش رو قبول نکرده عذر نیچه برای گفتن چرندیات در مورد خانمها موجه تلقی میشه؟ پس با همین منطق کارهای کسانی که اسیدپاشی میکنند و یا بعد ازشنیدن جواب منفی دختری رو به قتل میرسونند یا بهش آسیب میزنند هم قابل توجیه هستش؟
یک تذکر اینکه در مورد ادعای "زن ستیز" بودن نیچه بحث زیاده. خیلی جملات نیچه که ظاهری زن ستیزانه دارند، با خوانش عمیق تر معنایی متفاوت پیدا میکنند. مطالب زیادی در این مورد در اینترنت موجوده. نیچه سبکی aphoristic در آثارش داشت. نقطه قوت این سبک وادار کردن مخاطب به تفکر و ایرادش ناتوانی در بیان ساختارمند افکار است. این ویژگی در به وجود آمدن سوء تفاهم موثره.
اما نکته مهم تر، مطلبی است که Aristoteles گفت:
نقل قول:هر کسی فراخور ادب و شخصیت و فرهنگ اش واکنش نشان میدهد ...
در تکمیل این گفته‌، برای توضیح بیشتر، قسمتی از فصل آخر کتاب تسلی بخشی های فلسفه درباره نیچه رو نقل می کنم:
نقل قول:"زندگی ما مثل هارمونی جهان، مرکب از ناهماهنگی‌ها و الحان متفاوت، زیر و بم، آرام و گوش‌خراش، کوتاه و بلند است. اگر موسیقی‌دانی فقط برخی از آن‌ها را دوست داشته باشد، چه می‌تواند بسراید؟" (...) "اگر زمین حاصلخیزی بودیم، ذاتاً نمی‌گذاشتیم هیچ چیزی بی‌استفاده از بین برود و در هر رویدادی چیزی می‌دیدیم و از کود استقبال می‌کردیم." (...) رافائل، یکی از نقاشان محبوب نیچه، می‌دانست که (هنوز) هنرمند بزرگی نیست؛ زیرا آثار دو نفر، میکل‌آنجلو بوئوناروتی و لئوناردو داوینچی را دیده بود آن‌ها به او نشان داده بودند که نمی‌تواند چهره‌های متحرک را بکشد و (...) هیچ درکی از پرسپکتیو خطی ندارد. این حسادت ممکن بود فجیع و هولناک شود ولی رافائل آن را به کود تبدیل کرد. در سال 1504 در بیست و یک سالگی اوربینو را به قصد فلورانس ترک کرد تا کار دو استادش را مطالعه کند (...) تلاش‌های رافائل به زودی نتیجه داد می‌توانیم پرتره‌ای از یک زن جوان" را (که در اوربینو کشیده بود) با "پرتره یک زن" (که در فلورانس کشید) مقایسه کنیم (...) رافائل به طور خودجوش این استعدادها را کسب نکرده بود، او استاد شده بود، زیرا واکنشی هوشمندانه به احساس حقارت نشان داده بود (...) توانسته بود سختی‌های راه را تصعید کند، روحانی سازد و متعالی گرداند و بارور سازد
اگر این حسادت نبود شاید رافائل چنین نقاش بزرگی نمیشد. حسادت در ذات خود شر نیست. بلکه واکنش فرد به این حس، خیر یا شر بودن‌اش رو تعیین میکنه. بلافاصله بعد از شکست عشقی، نیچه مشغول نوشتن "چنین گفت زرتشت" و آثار دیگری شد. یعنی حس نفرت و سرخوردگی حاصل از این مورد و خیلی موارد دیگه در زندگی اش رو به "کود" برای رشد آثارش تبدیل کرد. البته فردی با روح و ذهن کوچک تر، ممکنه همین احساسات رو به نابودی خود یا دیگران تبدیل کنه. نیچه "اخلاق مسیحیت" رو محکوم می‌کرد چون این اخلاقیات با معرفی حالاتی مثل حسادت، شهوت، خودخواهی، غرور و ... به عنوان شر، روان انسان رو "مثله" میکند. در حالی که این مسائل حالات طبیعی روان است و نقش زمینه ای برای رشد انسان رو ایفا میکنند همان طور که گلی شکفته و زیبا ریشه در خاک و کود داره. در چنین گفت زرتشت نیچه این مطلب رو به این صورت بیان میکنه: "(درخت) هر چه بیش‌تر بخواهد به سوی بلندی و نور سرافرازد، ریشه هایش سخت تر میکوشند در زمین فرو روند، در فروسو، در تاریکی، در ژرفنا... در شر!". با این تفکر، نیچه اخلاقیات مسیحی (یا همان اخلاقیات بردگان) رو اشتباه و دارای نتایج فاجعه بار برای انسان میدانست و به دنبال "بازسنجی ارزش ها" بود (و نه بی اخلاقی)، که البته این پروژه اش ناتمام باقی ماند.[/quote]
این قسمتی که گفتین با خوانش عمیق معنای متفاوتی پیدا میکنه من رو یاد تفسیرای عجیب و غریب قرآن میندازه . به هر حال نیچه هم یک انسان بوده و قرار نیست همه سخنانش درست باشه .
گر دوستدار فیلم باشید چند سال پیش فیلمی با نام " هنگامی که نیچه گریه کرد " بر پایه همین حکایت ( و البته با حاشیه های نا حقیقی سینمایی ) ساخته شد که شاید برایتان دیدنی باشد[/quote]
این فیلم بر اساس رمان "وقتی نیچه گریست" اثر اروین یالوم ساخته شده است که خود یالوم در کتاب ذکر کرده که تمامی ماجراهای این کتاب ساخته ذهن وی بوده و حقیقی نیستند.
ترجمه درست این کتاب فراسوی خیر و شر(beyond good and evil) است که خود آشوری به این مطلب اشاره کرده و در اکثر ترجمه هایی که از فیلسوفان غربی ترجمه شده هرکجا که از این کتاب نام برده اند فراسوی خیر و شر ترجمه شده. البته فراسوی خیر و شر به معنای مکانی خارج از محدوده های اخلاقیات که خود معنایی متافیزیکی را دارد نیست بلکه جایی بین این دو قرار می گیرد.
خواندن دو کتاب در خصوص تفسیر آرای نیچه را به بهروز عزیز پیشنهاد میکنم:1. اثر کلاسیک و درخشان ژیل دلوز تحت عنوان نیچه و فلسفه، ترجمه عادل مشایخی 2. کوتاه ترین سایه نوشته آلنکا زوپانچیچ، ترجمه صالح نجفی و علی عباس بیگی
[quote='casanova1362']چقدر منطقی! چون اون خانم درخواست ازدواجش رو قبول نکرده عذر نیچه برای گفتن چرندیات در مورد خانمها موجه تلقی میشه؟ پس با همین منطق کارهای کسانی که اسیدپاشی میکنند و یا بعد ازشنیدن جواب منفی دختری رو به قتل میرسونند یا بهش آسیب میزنند هم قابل توجیه هستش؟[/quote]
یک تذکر اینکه در مورد ادعای "زن ستیز" بودن نیچه بحث زیاده. خیلی جملات نیچه که ظاهری زن ستیزانه دارند، با خوانش عمیق تر معنایی متفاوت پیدا میکنند. مطالب زیادی در این مورد در اینترنت موجوده. نیچه سبکی aphoristic در آثارش داشت. نقطه قوت این سبک وادار کردن مخاطب به تفکر و ایرادش ناتوانی در بیان ساختارمند افکار است. این ویژگی در به وجود آمدن سوء تفاهم موثره.
اما نکته مهم تر، مطلبی است که Aristoteles گفت:
هر کسی فراخور ادب و شخصیت و فرهنگ اش واکنش نشان میدهد ...

در تکمیل این گفته‌، برای توضیح بیشتر، قسمتی از فصل آخر کتاب تسلی بخشی های فلسفه درباره نیچه رو نقل می کنم:
"زندگی ما مثل هارمونی جهان، مرکب از ناهماهنگی‌ها و الحان متفاوت، زیر و بم، آرام و گوش‌خراش، کوتاه و بلند است. اگر موسیقی‌دانی فقط برخی از آن‌ها را دوست داشته باشد، چه می‌تواند بسراید؟" (...) "اگر زمین حاصلخیزی بودیم، ذاتاً نمی‌گذاشتیم هیچ چیزی بی‌استفاده از بین برود و در هر رویدادی چیزی می‌دیدیم و از کود استقبال می‌کردیم." (...) رافائل، یکی از نقاشان محبوب نیچه، می‌دانست که (هنوز) هنرمند بزرگی نیست؛ زیرا آثار دو نفر، میکل‌آنجلو بوئوناروتی و لئوناردو داوینچی را دیده بود آن‌ها به او نشان داده بودند که نمی‌تواند چهره‌های متحرک را بکشد و (...) هیچ درکی از پرسپکتیو خطی ندارد. این حسادت ممکن بود فجیع و هولناک شود ولی رافائل آن را به کود تبدیل کرد. در سال 1504 در بیست و یک سالگی اوربینو را به قصد فلورانس ترک کرد تا کار دو استادش را مطالعه کند (...) تلاش‌های رافائل به زودی نتیجه داد می‌توانیم پرتره‌ای از یک زن جوان" را (که در اوربینو کشیده بود) با "پرتره یک زن" (که در فلورانس کشید) مقایسه کنیم (...) رافائل به طور خودجوش این استعدادها را کسب نکرده بود، او استاد شده بود، زیرا واکنشی هوشمندانه به احساس حقارت نشان داده بود (...) توانسته بود سختی‌های راه را تصعید کند، روحانی سازد و متعالی گرداند و بارور سازد

اگر این حسادت نبود شاید رافائل چنین نقاش بزرگی نمیشد. حسادت در ذات خود شر نیست. بلکه واکنش فرد به این حس، خیر یا شر بودن‌اش رو تعیین میکنه. بلافاصله بعد از شکست عشقی، نیچه مشغول نوشتن "چنین گفت زرتشت" و آثار دیگری شد. یعنی حس نفرت و سرخوردگی حاصل از این مورد و خیلی موارد دیگه در زندگی اش رو به "کود" برای رشد آثارش تبدیل کرد. البته فردی با روح و ذهن کوچک تر، ممکنه همین احساسات رو به نابودی خود یا دیگران تبدیل کنه. نیچه "اخلاق مسیحیت" رو محکوم می‌کرد چون این اخلاقیات با معرفی حالاتی مثل حسادت، شهوت، خودخواهی، غرور و ... به عنوان شر، روان انسان رو "مثله" میکند. در حالی که این مسائل حالات طبیعی روان است و نقش زمینه ای برای رشد انسان رو ایفا میکنند همان طور که گلی شکفته و زیبا ریشه در خاک و کود داره. در چنین گفت زرتشت نیچه این مطلب رو به این صورت بیان میکنه: "(درخت) هر چه بیش‌تر بخواهد به سوی بلندی و نور سرافرازد، ریشه هایش سخت تر میکوشند در زمین فرو روند، در فروسو، در تاریکی، در ژرفنا... در شر!". با این تفکر، نیچه اخلاقیات مسیحی (یا همان اخلاقیات بردگان) رو اشتباه و دارای نتایج فاجعه بار برای انسان میدانست و به دنبال "بازسنجی ارزش ها" بود (و نه بی اخلاقی)، که البته این پروژه اش ناتمام باقی ماند.
برای کتابهای نیچه توضیح نوشتن کار آسانی نیست زیرا ، نیچه بطور پیوسته و سیستماتیک نمینویسد و کتابهایش شامل یادداشتهای پراکنده با لحنی هیجانی شوریده است تا منطقی ، و نباید زیاد نام کتابهایش را جدی گرفت زیرا نامهایی که او برگزیده بیشتر برای جلب توجه است تا ارتباط مستقیم با موضوع کتابها یش ، هرچند نیچه هدفش ازین کتاب و نیز کتاب" ریشه شناسی اخلاق " این بوده تا نشان دهد که علم و قانونهای اخلاقی و نیک و بد رفتاری را آدمهای ناتوان و بردگان( در انجیل ) پدید آورده اند تا ابر مردان را چیره خود کنند ، و نیز بگفته او : خود ریشه" بدی " مال-/ ملان- در لاتین و یونانی در اصل گویای رنگ سیاه بردگان بوده و جنبه اخلاقی نداشته است و نیک و بدی وجود ندارد و تنها "خواست به قدرت " است که بایستی آرمان ابر مرد باشد ،... همان که پساتر ها پدید آمدن کانون مکتب فیلسوفانی همچون" فردریش هایک" و خانم " آین رند" شد که انها خودخواهی را تنها قانون درست اخلاقی و اجتماعی میدانستند و هنوز هم پیروان دارند .
متاسفانه بخش توضیحات این کتاب هم عینا از ویکیپیدیای فارسی گرفته شده که چیزی درباره‌ی این کتاب نمیگه!
بخش انگلیسی همان منبع حداقل اشاره‌ای به موضوع داره مبنی بر این که: نیچه در این کتاب به نقد فیلسوفان قبل از خود می‌پردازه که فاقد شمه‌ی نقد بوده و در ارتباط با اخلاقیات، کورکورانه پیش‌فرض‌های دگماتیک رو می‌پذیرفتند. بالاخص، آن‌ها رو متهم می‌کنه که سیستم بزرگ متافیزیکی بر پایه‌ی ایمان بنا کرده‌اند که انسان خوب رو متضاد انسان بد می‌دونه ولی در واقع این هر دو تجلی‌های متفاوتی از همان برانگیزش اصلی‌ست (و اسم کتاب «فراتر از نیک و بد» هم بر این اساس بوده).
در پاسخ به Casanova 1362
هر کسی فراخور ادب و شخصیت و فرهنگ اش واکنش نشان میدهد ، کسی همچون نیچه برای جبران شکست عشقی میرود شاهکارهای ادبی و فلسفی می آفریند و بعضی از آدم ها هم همانگونه شما یاد آور شدید ،شاید برای هر کمبود و شکست ، واکنشی درخور ذهن بیمار و خشونت نهادی خودشان داشته باشند، به هر حال ازمنبع آن حکایت جویا شدید ، که هرچند داستان عشق "نیچه و لو سالومه" بسیار شناخته شده است و در اروپا بیشتر آنهایی که با فلسفه سروکار دارند آنرا میدانند ولی اگر منظورتان سند نوشتاری باشد :
Rüdiger Safranski : Nietzsche Biographie seines Denkens
Lou-Andreas Salomé : Nietzsche in seinen Werken
من از سایتی به زبان هلندی www.friedrichnietzsche.nl درباره نیچه و زندگی و فلسفه اش بهره برده ام و نیز به نوشتاری در نقد کتاب VERGEET DE ZWEEP NIET نوشته Conelis Verhoeven در همان سایت نیز نگاه کنید که درباره رابطه نیچه و لو سالومه گفتگو میکند
[quote='Aristoteles']نقل قول:نخوندم اینو ولی کلا از نیچه بدم میاد! آدم زن ستیزیه و حرفای بدی راجب زنان زده . به نظر من که ارزش خوندن نداره
اگر خانمها با زندگی و دلیل اصلی زنستیزی نیچه آشنا شوند شاید بتوانند او را ببخشند و خشم او را زیاد جدی نگیرند ، حکایت از این قرار است روزگاری نیچه با خانمی به نام "لو سالومه " آشنا میشود و چنان شیفته او میگردد که از او درخواست ازدواج میکند ولی خانم"لو سالومه" درخواست ازدواج او را رد میکند، و البته خواهر نیچه الیزابت نیچه که خودش برخلاف برادرش بسیار سنتی و مذهبی بوده و از ارتباط و عشق نیچه به خانم لو سالومه که زنی بی قید و بند و متجدد (به معیارهای آنروزگار ) شناخته میشده ، آگاه بوده ازو خوشش نمی آمده و از او پیش نیچه بد گویی میکرده است و نیچه که پسری خجالتی و کم رو و بشدت حساس بوده است این شکست عشقی را هیچگاه فراموش نتوانست بکند و خشم و ناکامی عشقی خودش را با بدگویی و کلی گویی به همه زنان بازگو کرد و آن عشق ناکام الهام و انگیزه نوشتن کتابهایش میگردد ، پس جهان فلسفه باید مدیون خانم لو سالومه باشد که علت اصلی پدید آمدن کتابهای نیچه بوده است ،اگر دوستدار فیلم باشید چند سال پیش فیلمی با نام " هنگامی که نیچه گریه کرد " بر پایه همین حکایت ( و البته با حاشیه های نا حقیقی سینمایی ) ساخته شد که شاید برایتان دیدنی باشد[/quote]
چقدر منطقی! چون اون خانم درخواست ازدواجش رو قبول نکرده عذر نیچه برای گفتن چرندیات در مورد خانمها موجه تلقی میشه؟ پس با همین منطق کارهای کسانی که اسیدپاشی میکنند و یا بعد ازشنیدن جواب منفی دختری رو به قتل میرسونند یا بهش آسیب میزنند هم قابل توجیه هستش؟ در ضمن ممنون میشم اگر منبعی رو که این داستان رو ازش نقل کردید رو در اختیار من بگذارید.
نخوندم اینو ولی کلا از نیچه بدم میاد! آدم زن ستیزیه و حرفای بدی راجب زنان زده . به نظر من که ارزش خوندن نداره

اگر خانمها با زندگی و دلیل اصلی زنستیزی نیچه آشنا شوند شاید بتوانند او را ببخشند و خشم او را زیاد جدی نگیرند ، حکایت از این قرار است روزگاری نیچه با خانمی به نام "لو سالومه " آشنا میشود و چنان شیفته او میگردد که از او درخواست ازدواج میکند ولی خانم"لو سالومه" درخواست ازدواج او را رد میکند، و البته خواهر نیچه الیزابت نیچه که خودش برخلاف برادرش بسیار سنتی و مذهبی بوده و از ارتباط و عشق نیچه به خانم لو سالومه که زنی بی قید و بند و متجدد (به معیارهای آنروزگار ) شناخته میشده ، آگاه بوده ازو خوشش نمی آمده و از او پیش نیچه بد گویی میکرده است و نیچه که پسری خجالتی و کم رو و بشدت حساس بوده است این شکست عشقی را هیچگاه فراموش نتوانست بکند و خشم و ناکامی عشقی خودش را با بدگویی و کلی گویی به همه زنان بازگو کرد و آن عشق ناکام الهام و انگیزه نوشتن کتابهایش میگردد ، پس جهان فلسفه باید مدیون خانم لو سالومه باشد که علت اصلی پدید آمدن کتابهای نیچه بوده است ،اگر دوستدار فیلم باشید چند سال پیش فیلمی با نام " هنگامی که نیچه گریه کرد " بر پایه همین حکایت ( و البته با حاشیه های نا حقیقی سینمایی ) ساخته شد که شاید برایتان دیدنی باشد
فراسوی نیک و بد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک