مفهوم خدا
نویسنده:
جان باوکر
مترجم:
عذرا لوعلیان
امتیاز دهید
این کتاب کوششی است برای رهیافتهای جامعه شناسانه،انسان شناسانه و روانشناسانه به سوی منشا مفهوم خدا.
بیشتر
آپلود شده توسط:
poorfar
1391/03/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مفهوم خدا
حرف قشنگیه! مجبور بود خدایی برای خودش تصور کنه،تا بتونه به زندگیش معنا بده8-)
به نظرم این چیزیه که در قرن 21 هم، ازش گریز و گزیری نیست!
واقعا بدون خدا این جهان چقدر پوچ می شود!
این یک چیز رو به نظرم ثابت میکنه،و اون عجز همیشگی انسانه،که به فقر وجودی خودش پی می بره،و از همین فقر وجودی، خدایی مطلق رو باور میکنه و بهش اعتقاد پیدا میکنه.و این هم چیزی نیست که در قرن 21 تغییری کنه.
من یکی نمیتونم،شما رو نمی دونم،وقتی به زندگی ای فکر میکنم که نه مبدا داره نه معادی،
و فقط یه دوره ی کوتاهه نهایتا هفتاد ساله است،که بعد از این دوره که مثل چشم بر هم زدنه، باید بر هیولای مرگ تسلیم بشی،و به صحرای عدم بری،شما چه جوری میتونی در چنین دنیایی خوش بگذرونی و شادی کنی؟
من همیشه به هدایت احترام میذارم،کسیکه دردِ بودن داشت،و این درد همانند خوره ای روحش را شبانه روز می خورد،تا جاییکه نمی توانست خودش رو با لذتهای ناچیز این دنیا غافل کنه و چون به پوچی چنین دنیایی پی برد، به این نتیجه ی شجاعانه رسید،که مردن در چنین دنیایی،بهتر از زندگی است.و خود را خلاص کرد.
واقعا کار شرافتمندانه ای بود.
داستایوسکی عزیز چقدر خوب از زبان ایوان کارامازوف این واقعیت هولناک را بیان کرد:
«اگر خدا نباشد،همه چیز مجاز است!»
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
کیللر جان
انسان فقط و فقط و فقط به دنیا می آید تا به خدا ( حقیقت محض ) برسد هر عمل دیگری ( هر چند خوب و شایسته ) اگر در راستای رسیدن به ذات حق تعالی نباشد محکوم است .
((برای مرد کیش ویژه ای مخواه چون او را از رسیدن به حقیقت باز می دارد )) حلاج
اگرچه با نظرتان در کل موافقم،و موافقت خودم را اعلام کردم. ولی دوست دارم به چند نکته اشاره کنم:
کلا ما آدم ها در یک ویژگی مشترکیم،و آن هم «خود را دوست داشتن» است، و از آنجا که خود را دوست داریم،به عقاید خود نیز وابسته می شویم،و وقتی وابسته شدیم،دوست داریم دیگران به عقاید ما جذب،و طرفدار آن شوند.
این در مورد خود شما هم صحیحه! یعنی شما این متن را نوشتی که ما این نظر شما را بپذیریم:-(
کُلاً عقیده به هیچ عنوان چیزی ظاهری نیست،که بشه به اجبار در یکی بوجود آورد،نهایت اینه که شما با اجبار یکی را مجبور می کنید، که به زبان و در ظاهر بگوید با نظرتان موافق است،ولی شما به هیچ عنوان دسترسی ای به باطن او ندارید.و او می تواند در باطن خلاف آنچه را که در ظاهر گفته اعتقاد داشته باشد(مثال گالیله و مفتشین کلیسا در این زمینه معروف است)
پس بحث اجبار در عقیده منتفی است و چیزی خیالی بیش نیست.
خب اگر ما به درستی عقایدمان واقعا اعتقاد داشته باشیم،و بدانیم که این عقاید سعادت را به ارمغان می آورد، موظفیم که عقایدمان را تبلیغ کنیم،و سعی کنیم هرچه بیشتر برای خود پیروانی بدست آوریم،این همان کاری است که هر مصلحی،بشری یا الهی،انجام میدهد. و به نظر من اشکال که ندارد،هیچ،وظیفه ی اصلی یک مصلح در زندگی همینست،که عقاید درست را بدست آورده،و جامعه را با خویشتن،همراه سازد.
اگرچه طبق عقیده ی ادیان،و به خصوص مذهب شیعه این حرف شما درست نیست! ولی اگر بخواهیم فارغ از دین بگوییم، اینطور نیست که همیشه در حال نوسان بین حق و باطل باشه،انسان ها به مرور مبناهایی را با عقل سلیم برای خود برمیگزینند،که اگر واقعا از مغالطات منطقی و امیال نفسانی به دور باشند،این عقاید درست است،هرچند ممکن است ناقص باشد،و در طی زمان و روز به روز کاملترش کنند.
خب برای چنین عقایدی چرا نباید تبلیغ کرد؟چرا نباید سعی کند عقیده اش را به کرسی بنشاند؟
واقعا به نظر شما،ما در طول زندگی کاری مهمتر و باارزشتر از یافتن حقیقت،و تبلیغ آنچه که یافتیم،داریم؟
بی ترس دوزخ یا بهشت/ از زندگی باید نوشت، الاغ جان
خب به اینها نیز باید حق بدید،که نمی خواهند سایتی که برایش اینهمه زحمت کشیده اند،فیلتر شود.