اسلام و شمشیر
نویسنده:
ناصر پورپیرار
امتیاز دهید
این کتاب دربر دارنده ی شناخت جدیدی از اسلام، قرآن و تاریخ اسلام است.
بیشترین کوشش دشمنان اسلام در کار پیوند دادن اندیشهی اسلامی با کارآیی تیغهی شمشیر گذشته است. ابزار دست این دشمنان حیله گر و در موارد بیشتری دوستان سهلانگار و آسانگیر، توسل به آیه های «قتال» در قرآن عظیم است که عمدتا در سوره ی بقره دیده میشود.
اینک در گمان و بیان بسیاری از غیرمسلمانان و نیز مسلمانانی که داستانهای رسوخ اسلام بهجهان از مسیر شمشیرکشیهای سرباز مسلمان عرب را پذیرفته اند، اسلام دین خونریزی، مکافاتدهی، دست بری، گردن زنی، رجم و تخریب جاهلانهی فرهنگ ماقبل خویش شناخته میشود! (کتاب حاضر، ص6)
بیشتر
بیشترین کوشش دشمنان اسلام در کار پیوند دادن اندیشهی اسلامی با کارآیی تیغهی شمشیر گذشته است. ابزار دست این دشمنان حیله گر و در موارد بیشتری دوستان سهلانگار و آسانگیر، توسل به آیه های «قتال» در قرآن عظیم است که عمدتا در سوره ی بقره دیده میشود.
اینک در گمان و بیان بسیاری از غیرمسلمانان و نیز مسلمانانی که داستانهای رسوخ اسلام بهجهان از مسیر شمشیرکشیهای سرباز مسلمان عرب را پذیرفته اند، اسلام دین خونریزی، مکافاتدهی، دست بری، گردن زنی، رجم و تخریب جاهلانهی فرهنگ ماقبل خویش شناخته میشود! (کتاب حاضر، ص6)
آپلود شده توسط:
degarandish
1391/02/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اسلام و شمشیر
انشالله در روز قیامت جایش بهشت باشد. خداوند را شکر که من ایرانی هستم و این شانس بزرگ را داشتم که این مرد بزرگ را بشناسم.
«کس نیاید به پای دیواری که بر آن صورتت نگار کنند
گر ترا در بهشت باشد جای دیگران دوزخ اختیار کنند»
مورخ به عمده می پردازد که در بحث ما اسلام است، نه اشخاص و فرقه ها. مورخ این حقیقت را از یاد نمی برد تسلط بنی امیه بر مدیریت امپراطوری اسلام، بر خلیفه کشیها پایان داد] !!!!![ و سربازان اسلام را از تنگه طارق و از کوههای پیرنه گذراند. وانگهی آنچه را بنیامیه به عنوان راه حلی برای پایان دادن به درهم ریختگی سیاسی در مرکز اسلام پیشنهاد دادند، همان شیوه وراثت در خلافت بود، که شیعه از پس پیامبر پیشنهاد میکند] !!!!![(برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص.160)
ظاهرا به بیانهای در حمایت از بنی امیه شبیهتر است تا تاریخنگاری. اصولا با چه مدرک و تخصصی وی خود را متخصص تاریخ و مورخ میخواند؟ نکته جالب اینکه در ادامه متنی در حمایت از درستی و راست کرداری بنیامیه میآورد تا به خیال خود به شیوه تبلیغهای خفته، پاسخی به شیعه داده باشد!!!!
در صفحه 164 شرحی از حادثه کربلا از ابییعقوب میآورد و پس از آن مینویسد:
احمد بن ابی یعقوب، که می گویند شیعه بوده است، شرحی از ایام کربلا آورده، که هنوز هم اساس اعتراض شیعه بر بنی امیه، بر همین شرح مبتنی است. یعقوبی درباره جبروت ساسانیان نیز، نظیر همین صحنه های کربلا را چنان آفریده است که این بار پایه ای از نفرت کنونی روشنفکری کم مایه ایران از عرب را ، بر آن و نظایر آن متکی می بینیم!!! (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 165)
پورپیرار با آوردن دو مبحث و با در هم آمیختن آنها به خواننده القا میکند که هر دو از یک جنس بوده و حادثه کربلا هم توسط ابی یعقوب ساخته شده است چنان که جبروت ساسانیان را ساخته بود!!! ضدیت با شیعه تا چه حد؟ و با آوردن شرحی از جبروت ساسانیان میگوید:
و همین گونه است شروح حادثه و مصیبت کربلا! (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 166)
همانگونه که گفتیم او قصد دارد با مقایسه جبروت ساسانیان که توسط ابییعقوب نوشته شده با حادثه کربلا بگوید که حادثه کربلا هم دروغین است!!!!! پورپیرار در صفحه 165 و 166 کتاب خود کمی از آن جبروت گفته و در نهایت جمله بالا را میگوید و در آخر آن هم علامت تعجب میگذارد تا به این خیال خام خود ثابت کند حادثه کربلا هم دروغین بوده است.
وای بر آن بیخردانی که از چنین دشمنی حمایت میکنند.
وی در صفحه 169 برداشت خود را از حادثه کربلا چنین بیان میدارد:
بر سر نحوه اداره امپراتوری اسلام] !!!!![ و سهمی که هر یک باید ببرند] !!!![، اختلافی بروز کرد و نه با سازش، که با شمشیر حل و فصل شد] !!!![. و می توان به طور کلی دریافت که فرهنگ و مدیریت داد و ستد پیروز بود] !!!! [ و میتوان فی الجمله گفت که تسلط فرهنگ داد و ستد بر مرکز جهان اسلام، توانایی لازم را از خود بروز داد] !!!! [(برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 169)
از نظر پورپیرار حادثه کربلا دعوایی بر سر حکومت بوده است نه اصلاح جامعه اسلامی!!!!
در انتها نیز میگوید که فرهنگ پیروز (یزیدیان) دارای توانایی بودند، یعنی حق به حقدار رسید!!! در ادامه مدعی می شود که از ترس جانش بحث در مورد بنی امیه را ادامه نمی دهد! نمیدانم اگر میخواست ادامه بدهد چه مینوشت!!!!
در نهایت مدعی میشود که توطئه کلیسا و کنیسه با همکاری بقایای ساسانیان باعث براندازی حکومت نازنین بنیامیه شد!
نیک در این دو یادداشت به نیکویی دیدهاید که پورپیرار نه با تاریخ پیش یا پس از اسلام ایران بل با هر چیز که بوی ایرانی و شیعی بدهد سر ناسازگاری دارد.
پورپیرار در ذهن کوچکش بنی امیه را ادامهی حکومتهای بین النهرینی فرض کرده و به همین واسطه انجام هر کاری از سوی این خبیثان را، حتی کشتن فرزندان پیامبر (ص) را نیز به رسمیت میشناسد.
بر ماست آنانی را که بر حمایت از پورپیرار همچنان استوارند آگاهی رسانیم که پورپیرار دشمن شیعه است.
در یادداشت قبل به شما نشان دادم که ناصر پورپیرار، به حق دشمن شیعه است. او با هر چیزی که بوی ایرانی و شیعی بدهد دشمنی دارد و ظاهرا از نوشتن آن نیز ترسی به دل راه نمیدهد. شاید امثال مهندس س از تمام نوشتار پورپیرار آگاه نباشند، این یادداشت این فرصت را فراهم میآورد تا کمی چشمهایشان باز شده و ببینند که فرد مورد علاقه و حمایت ایشان چگونه بیخردانه علیه شیعه به نگارشگری میپردازد.
نکته ای که باعث شاخ در آوردن هر شیعه در قلب سرزمین شیعه میشود اینست که حضرات حامی پورپیرار چگونه به خود اجازه دادهاند از فردی حمایت کنند که اول و آخر حرفش پاسداشت بنی امیه و جانشین آنها صدام یزید کافر و دشمنی با شیعه است؟
ناصر پورپیرار در کتابش با نام برآمدن اسلام، بخش دوم، بررسی اسناد در صفحه 157 به قول خودش مدخلی دارد با نام "بنی امیه" که در آن ضدیت خود با شیعه و ایرانیان را به اوج میرساند:
عاقبت خرد عرب راهی برای گریز از بن بست یافت .... سرانجام اشراف قدیم و جدید عرب به نتیجه تازه ای رسیدند و خاندان ابوسفیان که پیش از اسلام کلید گشایش مشکلات قبایل بود، راهی نو گشود: خلافت موروثی! (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 157)
در ادامه بخشهایی را آورده و به شدت از معاویه دفاع میکند و در نهایت میگوید
پس معاویه را نمیتوان بی سر و پایی از سفانیان دانست (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 159).
پس از این می نویسد:
تشیع از بنی امیه نفرت دارد و مدعی خون امام حسین] ع[ است، اما مورخ نمیتواند و نباید مدعی خونی ] !!!!![ باشد و شخصیتی را در تاریخ منفور شمارد] !!!![. از نظر مورخ آدمهای تاریخ، نه مقدس و نه ملعوناند. زیرا آنها بر زمینههایی پدید میآیند که تاریخ در پس ظهورشان مینشاند. (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 160)
فارسیتر این مطلب اینست که من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود. پورپیرار میگوید که بنی امیه امام حسین (ع) را به شهادت نرساند این شرایط تاریخی بود که اینچنین پیش رفت. البته در هیچ جا شما برای امامان شیعه آنچنان که مرسوم است (ع) را نمیبینید و از واژه شهادت هم خبری نیست!!!
نکته جالب اینجاست که هرجا به ضرر ایران و شیعه است ایشان بطور خود خوانده "مورخ" شده و تلاش میکنند آنچه را که اتفاق افتاده به نوعی توجیه کنند. همین معلق بازی جناب پورپیرار را در حمایت از شیطان معاصر، صدام کافر، هم شاهد بودیم. وی در ادامه همان مطلب، مینویسد:
در این مورد، آنچه از نظر مورخ قابل بررسی است، اوضاع عمومی اسلام است در زمان بنی امیه و مروانیان، نه شرابخواری و میمون بازیهای احتمالی یزید] !!!!!![ ، که دلیل تاریخی بر صحت و یا رد آن به دست نیست] !!!!!![ (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 160)
ظاهرا قرار بود پورپیرار در نقش یک مورخ بیغرض تاریخ را بررسی کند، ولی همانگونه که میبینید در عمل از بنی امیه طرفداری میکند، به خوبی دم خروس نگارشگری او هویداست.
او موذیانه یکی از دلایل دشمنان شیعه را ملاک گذاشته و با بازی با کلمات میخواهد ثابت کند که پیامبر (ص) نسبت به آینده امت بیتوجه بوده است. به عبارتی روش سلبی را در پیش گرفته که پیامبر (ص) در این مورد احساس مسئولیتی نکرده است!!! این به معنای اهمال در یکی از ضروریات اسلام و مسلمین است. در صورتی که معتقدیم اسلام دین جامعی است که در تمام ابعاد زندگی انسان دستورات کاملی دارد، حال چگونه ممکن است برای اداره جامعه اسلامی چاره اندیشیده نشود؟ توجه کنید که در اسلام هدایت دینی و حکومتی در دست یک نفر بوده است.
بعلاوهمشخص نکردن جانشین خلاف سیره رسول اکرم (ص) بوده و ایشان به عنوان نمونه هرگاه برای جنگ از مدینه خارج میشدند کسی را به جای خود نصب میکردند تا امور را ساماندهی کند. حال چگونه باور کنیم که پیامبر (ص) در سفری که در آن بازگشت نیست، کسی را به جانشینی خویش برنگزینند.
چگونه است که خلفا به فکر آینده مسلمین بوده و برای خود جانشین تعیین کردهاند اما پیامبر (ص) چنین کاری نکردند؟ اگر چنین چیزی درست باشد تمام ادلهای که اهل سنت در توجیه اقدام خلفا برای انتخاب جانشین بعد از خود ارائه میکنند زیر سئوال میرود.آیا وظیفه پیامبر (ص) تنها گرفتن وحی و ابلاغ آن به مردم بوده یا اینکه وظایفی مثل تفسیر قرآن شرح مقاصد و بیان اهداف، تبیین احکام و پاسخ به شبهات و... را نیز به عهده داشته است. حال پس از او چه کسی برای این کار مناسب است؟ چه کسی بهتر از پیامبر (ص) میتواند چنین انتخابی را انجام دهد؟
جناب پورپیرار بهتر بود پیش از تلاش برای زیر سوال بردن جانشینی علی (ع) نگاهی به کتاب معظم مرحوم علامه امینی، الغدیر، میانداختند تا بفهمند که:
در میان اصحاب رسول خدا (ص ) 110 نفر، در میان تابعین 84 نفر، در میان علماى قرن دوم هجرى 56 نفر، در میان علماى قرن سوم هجرى 92 نفر، در میان علماى قرن چهارم هجرى 43 نفر، در میان علماى قرن پنجم هجرى 24 نفر، در میان علماى قرن ششم هجرى 20 نفر، در میان علماى قرن هفتم هجرى 21 نفر، در میان علماى قرن هشتم هجرى 18 نفر، در میان علماى قرن نهم هجرى 16 نفر، در میان علماى قرن دهم هجرى 14 نفر، در میان علماى قرن یازدهم هجرى 12 نفر، در میان علماى قرن دوازدهم هجرى 13 نفر، در میان علماى قرن سیزدهم هجرى 12 نفر، در میان علماى قرن چهاردهم هجرى 19 نفر حدیث غدیر را ذکر کردهاند.
همچنین حدیث غدیر در کتب معتبر اهل سنت از جمله در کتاب "مسند" امام احمد حنبل، در "سنن" ترمذى، "مسند احمد" و در "مستدرک" حافظ ابن عبداللّه حاکم نیشابورى به مضامین مختلف ذکر شده است.
بهتر است جناب پورپیرار در اموری که تخصص ندارند وارد نشده و تلاش نکنند ذهن جوانان این مرز و بوم را به سویی که اربابان خارج نشینشان فرمان میدهند هدایت کنند.
پس میتوان پرسید که چرا پیامبر] ص[ در وصیتی آشکار] !!![، مثلا سالی پیش از وداع، کسی را با حکم صریح] !!!![، به جانشینی خود برنگزید] !!!!!![ تا زبان راویان باز و قلم تاریخ نویسان قرن سوم به بعد چنین آزاد نباشد؟ (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 138).
پورپیرار به پیامبر خدا (ص) خرده میگیرد که چرا با حکم صریح کسی را جانشین نکرده؟! آیا صرتحتر از واقعهی غدیر؟ آیا در جایی شلوغتر از غدیر خم؟! حال که پیامبر (ص) در چند ماه مانده به رحلت، جانشین مشخص کرده میگوید چرا از قبلتر مشخص نشده و احتمالا اگر از قبل مشخص فرموده بودند میپرسید چرا نزدیک رحلت اینکار را نکردند تا مشمول مرور زمان نشود؟!!! او در این بیان موذیانه مدعی است که غدیر خم وصیت آشکار پیامبر (ص) به جانشینی علی (ع) نبوده!! و یک حکم صریح نبوده است!!!
باید پرسید به چه دلیل پیامبر (ص) در آن صحرای سوزان مردم را از راه بازداشت؟ آیا برای اینکه صرفا بگوید من علی (ع) را دوست دارم؟ مگر مردم نمیدانستند پیامبرشان، علی (ع) را دوست دارد؟
در نهایت ناصر پورپیرار دست به کار شده و همچون دیگر موارد از سر بیسوادی و تناقضبافی مینویسد:
این جا، به گمان من، حکمتی پیامبرانه نهفته است! رسول خدا] ص[ را، به ویژه اواخر عمر، در محاصره سه گروه مییابیم، که هر کدام مدعی مالکیت اسلاماند. مهاجرین که با واگزاردن عقبه و قبیله خود در مکه همراه پیامبر] ص[ به مدینه هجرت کردند و در راسشان ابوبکر است، که یار غار پیامبر] ص[ بود. انصار، که از مهاجرین در مدینه استقبال کردند، از بذل مال و امکانات و خون دریغ نداشتند و موجب رونق اسلام پس از هجرت شدند، و صحابه، که بسیاری از آنان مدعی حضور و اثر ایدئولوژیک در اسلام و در کنار پیامبرند و افسانهایترین آنها سلمان پارسی است که اختراعی به قصد تحریک ایرانیان بوده است. (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 139).
حال جناب پورپیرار پا را فراتر گذاشته، حکمت پیامبر (ص) را دلیل رد جانشینی علی (ع) دانسته و همانهایی را که رفتارشان را ملاک تفسیر حدیث غدیر دانسته بود به دنیاپرستی متهم میکند. پورپیرار برای رسیدن به مقصد از هیچ توهینی فروگذار نیست. او برای اینکه ثابت کند پیامبر (ص) علی (ع) را به جانشینی انتخاب نکرده است، خود را وادار میبیند که تمام اطرافیان پیامبر (ص) را در راه دنیازدگی قرار دهد. پورپیرار در ادامه مینویسد:
منطقی است باور کنیم که پیامبر ]ص[ نیز به جایگاه واقعی این سه گروه، نزد امت و قدرت آشکار و پنهان آنها در حوزه اسلام تازه پای، اشراف کامل نداشته و درست به همین دلیل، از عنوان کردن جانشین خویش، که باید به یکی از این سه گروه متعلق باشد، طفره رفته است. در این کار خردی پیامبرانه مییابیم: بگذار هر گروه که زبان مشترک قابل فهمتری به کار میبرد، سیاست و خرد نابتری بروز میدهد و تمایل عمومی بیشتری بر میانگیزد، جانشینی معین کنند و چنین شد. پیامبر خدا] ص[ نمیتوانست این خطر را نادیده بگیرد که جانشین انتخابی او، به علت کارشکنیهای احتمالی، که پیامبر] ص[ ردٌ آن را میشناخت و با وسعت آن آشنا بود، از عهده اداره امور مسلمین برنیاید و شکست اندیشه و امت اسلام، به حساب بیدرایتی رسول خدا] ص[ در تعیین جانشین و موضعگیری جانب دارانهی او گذارده شود و چنین شد که پیامبر] ص[، جمهوریت را بر سلطنت ترجیح داد و طبیعی بود که ... (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 139)
همانگونه که میبینید ناصر پورپیرار حد خود را فراموش کرده و بدون هیچ ترسی که نشانهی حمایت دستهای پنهان از اوست علم و عصمت پیامبر (ص) را زیر سوال برده و مدعی میشود چون پیامبر (ص) از اوضاع مسلمین آگاه نبوده و به این دلیل کسی را به جانشینی معرفی نکرده است!!!!
روزی که در آن فرمان جانشینی شیر خدا علی (ع) توسط پیامبر اعظم (ص) اعلام شد. در این روز به هنگام بازگشت از حج، پیامبر (ص) دستور توقف کاروان را داد و فرمود تا منبری آماده کنند. در این روز پیامبر (ص) جانشینی علی (ع) را اعلام نمودند.
پیامبر (ص) فرمودند: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولای اویم این علی هم مولای اوست.
ناصر پورپیرار که به خیال خود سنگ اسلام را به سینه میزند البته او نوع طالبانی آن را، در کتاب برآمدن اسلام، جلد دوم: بررسی اسناد ادعاهای بچه گانه و عجیبی ارائه میکند که به همان بیسندی گفتارش در مورد تاریخ ایران باستان است. پورپیرار در صفحهی 134 مینویسد:
روایت است که رسول خدا] ص[ در بازگشت از حجه الوداع و در محل غدیر خم، در حضور جمعی، که تا قریب 150 هزار شماره کردهاند، داماد خود امام علی] ع[ را به جانشینی برگزید (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 134)
به "داماد خود" توجه کنید و فکر کنید او چه منظور چندش آوری در ذهن پلیدش بوده است. سپس موذیانه این پرسش را مطرح میکند چطور شد که آن جمع بزرگ از مسلمانان فراموش کرده و به سقیفه گردن گذاردهاند؟ (ص 135 همان کتاب). او در ادامه مینویسد:
چرا که از مجموع رفتارهای به جا مانده، چنین منتقل میشود که امام علی] ع[، به علت تک رویها] !!![ و اقامتهای مستمر و سازش ناپذیر خویش بر موضع حق، مورد نکوهش] !!!!!![ و موجب ناخشنودی هر سه مرکز قدرت اسلام، از صحابه و مهاجرین و انصار بوده است و همراهان رسول خدا] ص[، توجه پیامبر] ص[ در حدیث غدیر را، توصیه به ملاطفت و اخوت بیشتر با امام علی] ع[ گرفتهاند و نه جانشینی] !!!![ (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 135).
از دید پورپیرار ظاهرا مسلمانان منتظر رحلت پیامبر (ص) بودهاند تا به علی (ع) آسیب برسانند!!! این شدت کج فهمی و شیعه ستیزی پورپیرار را نشان میدهد. سپس برای اینکه نشان دهد که اگر خلاف نظر او فکر کنیم همه مسلمانان را نامسلمان دانستهایم چنین مینویسد:
زیرا اگر سخنان پیامبر] ص[ را به جانشینی صریح تعبیر کنیم، پس معتقد شدهایم که آن همه مومن صدر اسلام، حتی با دریافت درست پیام، از اجرای آن طفره رفتهاند، پس بیشک آنها را نمیتوان مومن شمرد و بدین ترتیب اسلام پس از پیامبر] ص[ را، از ایمان و محتوا تهی کردهایم. (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 135).
میبینید که آقای ناصر پورپیرار که تا دیروز عملهی حزب توده بود و دین را افیون تودهها میدانست امروز برای ما مفسر کلام شده و میگوید که اگر جانشینی علی (ع) را باور کنید، اسلام را نابود کردهاید. آیا بوی وهابیت از این نوشتار به مشام شما نمیرسد؟
پورپیرار میگوید نوع رفتار حاضران در غدیر خم که جمعی شامل صحابه، مهاجران و اصحاب بوده است ملاک تفسیر واقعه است، یعنی: آنچه که رخ داده، تفسیر درست حدیث غدیر است و اگر عکس آن فکر کنیم، به اسلام پس از پیامبر (ص) ضربه زدهایم!!! جالب اینجاست که پورپیرار چند سطر بالاتر میگوید که امام علی] ع[، به علت تک رویها] !!![ و اقامتهای مستمر و سازش ناپذیر خویش بر موضع حق، مورد نکوهش] !!!!!![ و موجب ناخشنودی هر سه مرکز قدرت اسلام، از صحابه و مهاجرین و انصار بوده است، حال باید از پورپیرار پرسید: اگر این جمله شما را قبول کنیم معنی آن اینست که صحابه، مهاجرین و انصار از حق دور بودهاند و با علی (ع) که بر راه حق اصرار داشته سازگار نبوده و او را نکوهش میکردهاند!!!! پس اینها چگونه مومنانی هستند که ماندن بر حق را نکوهش میکنند؟ حال این کسانی که به قول پورپیرار در راه حق گام بر نمیداشتهاند چگونه رفتارشان ملاک تفسیر حدیث غدیر قرار میگیرد؟!!!!