رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 117 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 117 رای
در باب شعر و آفرینش‌های شاعرانه هر بحثی کرده شود، خواه جزئی و خواه کلی به یک تعبیر نقد می‌شود؛ نقد شعر یا نقد ادبی. خود شاعر هم وقتی در شعر خویش الفاظ و معانی را سبک سنگین می‌کند، وقتی کار خود را مرور و اصلاح می‌کند، وقتی در باب شیوه کار یا هدف و ذوق خویش سخن می‌گوید، دیگر شاعر نیست و منتقد است. حتی بعضی شاعران مثل امیرخسرو دهلوی در نقد شعر خویش هم انصاف به خرج داده‌اند و هم زیرکی؛ مثل یک منتقد واقعی. این کتاب، کتابی است در فنون شعر، سبک و نقد شعر فارسی، با ملاحضات تطبیقی و انتقادی درباره شعر کهن و شعر امروز. این کتاب حاوی نقطه‌نظرهای گوناگون شادروان دکتر زرین‏کوب در حوزه شعر فارسی و مطالعه‏ای تطبیقی در شعر قدیم و معاصر عرب و جهان غرب است. زنده‏یاد زرین‏کوب در این کتاب در واقع به تمام مباحثی که راجع به شعر در سایر آثار خود داشته، پرداخته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب

تعداد دیدگاه‌ها:
473
:-)
سلام به دوستان مسیحی و آشوری ، به دوستان کتابناکی در ایران و خارج کشور :-)
کریسمس مبارک ، امیدوارم که شاد و سرحال و پویا باشید.:x:x:x:x
:-)
اگر ماه بودم به هر کجا که بودم
سراغ تو را از خدا می گرفتم
وگر سنگ بودم به هر کجا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
و گر سنگ بودی به هر کجا که بودم
مرا می شکستی می شکستی
کریسمس مبارک بخصوص بر هم میهنان و دوستان مسیحی ام . شاد و پیروز و تندرست باشید .
در چرخ و فلک زندگی
ما همیشه کودک
گرم بازی و غش غش
و گاهی هراسان
با شلوارهای خیس شرمندگی
و زانوان پاره ی شلوارها
چرخ چرخ چرخ
و ناگه تمام می شود نوبت ما
به قدر سکه ی کوچک قلکمان
که نصیب مرد چرخ و فلکی شد
این میان نفهمیدیم
در دور چندم باختیم
سیاهی موی ها را
و سپیدی رویها را
٢٦/٩/٩٢ ٢:١٤

انگشت سبابه ام را بریده ام
و در شیشه ی ویسکی انداخته ام....
مانند کودکی ام،
جیبهایم را تلنبار سنگریزه کرده ام...
سنگهایم نه سکه های خیالی طلاست..
و نه برای شکستن روشنایی کوچه ایست؛
که پدر تلو تلو خوران از آن می گذشت...
اینبار
سنگها
وزنه های این ذهن بیمار است که به جان آویخته ام
امشب به دریا می روم؛
بی خود؛
بی پارو ؛
بی قایق...
دلم قرص است.!!
دیگر ناپدید نمی شوم !
از من ،
یک اثر انگشت باقی می ماند...
"سپیده"

خلوت پر هیاهوی مرا بشکن وبگذر شبی از کوچه تنهایی من
بگذر وپای بنه بر در این خانه که شد همدم بی تابی من
تو بیاور یه نشانی ازان عشق سفر کرده ورویایی من
از دل خسته شده .زخم شده ،از شب یلدایی من
تو بیاور نشانی زسحر،تو زآن عشق اهورایی من...
تو بیا تا که ببوسم قدمت،صبح کنی این شب بارانی من...
از نوشته های من...

بیا که مالکیتِ حقوقیِ اثرت
هم جان ما را گرفت هم جام مان را.
قرار و انگور و شرابش را رها کن .
اینجا به کلمات نیاز بیشتری داریم .
قرارمان فصل انگور...
شراب که شدم بیا ...
تو جام بیار...
من جان ...
جام را خالی از جان کن
هراسی نیست
فقط تو خوش باش
همین مرا کافیست !

شاعری که یک درد می ارزد
شاعری که رنج را می بلعد
توی شعرم اسب ها می رفتند
سوی چشم خورشید عالم سوز
کودکان پرواز می کردند
سوی فردایی که شد امروز
توی شعرم امید می جوشید
از سر چشمه ی قل قل
رخت نو پروانه می پوشید
در چمن زار ابو دل دل
یک نفر آمد سیاهم کرد
تا شکفتم او تباهم کرد
یک نفر دزدید چراغم را
برگ های سبز باغم را
شعرم از اوج فلک افتاد
توی لیوان سرکه ی قرمز
ترش شد اصوات گویایم
دستم از جام شراب عاجز
شعر من را نخوان اگر شادی
در سرود خنده استادی
شعر من رنگ جنون دارد
بوی جنگ و تیغ و خون دارد
شعرم از جنس لطیفی نیست
در سرش رویای آغوشی
شعر من یک دکلمه درد است
از چه رو در کشف می کوشی
درد را باید کشیدن بود
زهر را باید چشیدن بود
توی دنیای پر از فت فت
حرف را باید جویدن بود
توی دستان خیانت بار
جز سکوت چاره ای آیا ؟
حرف های بس ملالت بار
چشم های پاره ای بایا ؟
چشم هایت را نبند احمق
مرگ با تو فاصله دارد
تیر غیبی که می آید
قصد بال چلچله دارد
تو ذبیح الله ؟ ای حاشا!
مرگ پروازت هدف باشد
تو کلیم الله ؟ لا والله!
تا لسانت در صدف باشد
گوش هایی کرتر از دیوار
چشم هایی کوری از دیدار
قل قل حرفان مفتی که
می چکد از شر شر ادرار
گم شو از این مهلکه شاعر
دست بردار از دل قاصر
این جماعت سالها خوابند
عاشق کرمان شب تابند
دردشان از جنس عاشق نیست
فسقشان کمتر ز فاسق نیست
روی عادت یا که تنهایی
حرف های خوشگلی گویند
هیچ کس با هیچ صادق نیست
هیچ کس معشوق لایق نیست
این نشد آن دیگری باشد
رقص و چرخ عنتری باشد
توی دنیای دی جی تالی
یک و یک ، برابری باشد
تا که گوساله سامری باشد
هر خری خود خرتری باشد
جنگ هایی بس دهان پر کن
حرف هایی خوش نوا خوش تن
جنس ویترین مشتری باشد
یک هدف دارد ، برتری باشد
شاعری که مفت می ارزد
مرگ ازیادش می لرزد
چندشی در این سراپرده
بوی گندش ، فضا را پر کرده
یک جهان لگام آماده
حرف آجین مرد افتاده
پس خموش ای درد آکنده
صحنه تاریک ، افتاده شد پرده
یک جهان صفر و یک مطلق
خوش خوشان سور این برده
۹۲/۰۸/۲۶ ١٩:٢١
قلندر...
اگر امر به معروف هم میخواهی بکنی
آهسته:
مثل آینه باش
آینه داد نمیزند که یقه ات بد است
وقتی روبروی آن می ایستی جیغ نمیکشد که بگوید چرا موی سرت اینجوری است؟
خیلی سکوت محض است,آهسته,هیچ کس خبر دار نیست,جز تو و آینه
بنا به فرمایش و امر یاران همراه و دوستان موافق مدحی در شان عباس بن علی نوشتم در حد وسع اندک خویش و بسیار کم از شان آن بزرگوار . راستش در شب شهادت بزرگ جانباز وفادار عرصه ی شجاعت خودم هم دلم گرفته . شفای همه جانبازان دعای خیر ، و ایضن اخوی مظلوم این حقیر که بستری است ، مردانی که راه برگشت از گذشته ندارند با زخم ترکش ها و رد خردل ها و نفس تنگی گاز سارین . کاش انسان ها اگر بجای گازهای کشنده ، عطر یاس نثار هم نمیکنند لا اقل مردانه می جنگیدند .
،
عباس یعنی چشم نورانی حیدر
عباس تمثیل وفا ، ثانی حیدر
عباس میراث علی تا نحر احمر
عباس دستان علی ، میر دلاور
حیدر علمدار سپاه مصطفی بود
عباس غمخوار حزین مجتبی بود
حیدر تمامن مهر زهرا در دلش بود
عباس هم عشق حسینی قاتلش بود
دست علی در علقمه از تن جدا شد
عباس را دست خدا چید و سوا شد
عباس یعنی یک جهان خالص عشق
عباس میر و مقتدا در مجلس عشق
هارون پشت محکم موسای عمران
حیدر فدایی جای احمد جان جانان
عباس پیشامرگ فریاد حسینی
به به امیدی ، سروری ،نور دوعینی
فریاد میدارد اخا ادرک اخاکی
پشت حسین بشکست از این اوج خاکی
عباس میراث عزا داری هابیل
فریاد آدم بر سر بیداد قابیل
عباس یعنی پرچمی تا بی نهایت
یعنی رجز خوانی حق ، اوج فصاحت
عباس عین اول عشق و عنایت
عباس تای آخر کیش نجابت
۹۲/۰۸/۲۱ ۱۹:٣۸
قلندر
شعر بی دروغ ، شعر بی نقاب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک