رسته‌ها
دیوان فرخی یزدی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 344 رای
نویسنده:
مصحح:
حسین مکی
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 344 رای
شامل غ‍زل‍ی‍ات‌، ق‍ص‍ای‍د، ق‍طع‍ات، رب‍اع‍ی‍ات و ف‍ت‍ح‍ن‍ام‍ه‌

دیوان فرخی یزدی، مجموعه اشعار میرزا محمد فرخی یزدی (۱۲۶۸-۲۵ مهر ۱۳۱۸ش) است که با تصحیح و مقدمه در شرح احوال شاعر به قلم حسین مکی به چاپ رسیده است. آنچه باعث اهمیت این دیوان می‌شود، این است که شاعر آن، از جمله نویسندگان و شعرای نادر دوره مشروطه است که متفاوت از جریان حاکم دین‌ستیزی و تجددگرایی اغلب شاعران و روشنفکران، دارای بنیان فکری مذهبی و ایدئولوژیک است و با دیده احترام به مذهب می‌نگرد و مضامین و بن‌مایه‌های مذهبی و دینی فراوانی را در شعر خود به‌کار گرفته و از این مضامین، در آگاهی‌بخشی و بیدار کردن جامعه و اهداف ظلم‌ستیزی و عدالت‌پروری، بهره برده است. استفاده از مضامین دینی و مذهبی - به‌ویژه تشیع - در اشعار فرخی، بیانگر انس او با فرهنگ دینی است و این مضامین از بسامد نسبتا قابل توجهی نیز برخوردار است؛ به‌گونه‌ای که آثار آن در ابیات و عبارات وی نمایان است؛ ضمن اینکه این مضامین دینی در خدمت تشویق و ترغیب به مبارزه و بیداری جامعه قرار گرفته‌اند‌؛ با وجود آنکه وی مدعی تعهد به ارزش‌های مذهبی هم نیست. از جمله ویژگی‌های شعر فرخی، آن است که آن را هم از سویه شکل و فرم (زبان) و هم از سویه محتوا می‌توان بررسی کرد. زبان فرخی در واقع همان زبان ویژه دوره اعتراض است به‌دور از هرگونه آرایه‌های لفظی و معنوی در کمال سادگی که شاعر بنا به نیازهای زمان خود، برای رخدادهای اجتماعی - سیاسی، به تصویرپردازی‌های شاعرانه نپرداخته و زبان او به زبان عامه و کوچه و بازاری نزدیک‌تر شده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
325
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
f_nour
f_nour
1388/05/31

کتاب‌های مرتبط

دو منظومه
دو منظومه
4.4 امتیاز
از 561 رای
سرود جنگل
سرود جنگل
4 امتیاز
از 3 رای
مجموعه شعر زمرد
مجموعه شعر زمرد
4.3 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان فرخی یزدی

تعداد دیدگاه‌ها:
29
هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده ی عالم دوام ما:-)
واقعا عالیه که این کتاب رو گذاشتین
مدت ها بود دنبال کتابش بودم و گیرم نمی اومد .... واقعا عالیه
کتاب اشعار خوبی است انقلابی که لبش رادوختن8-)8-)8-)8-)
شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم
شرح این قصه شنو از دو لب دوخته ام / تا بسوزد دلت ازبهر دل سوخته ام ... تپیدنهای دلها ناله شد آهسته آهسته / رساتر گر شود این ناله ها فریاد میگردد .... و او چه عاشقانه هائی دارد :
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم / ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم ...
دیوان فرخی یزدی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک