اثبات وجود خدا
نویسنده:
جان کلوور
امتیاز دهید
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد. اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اثبات وجود خدا
در سال ۱۹۶۸، من که بورس بنیاد هیلل برای ادامۀ تدریس به روحانیان یهودی (حاخامها) را دریافت کرده بودم، به عنوان پژوهشگر در فلسفۀ علم به دانشگاه بوستون دعوت شدم. در آنجا بود که به کلاسهای درس دانشگاههای هاروارد و برندایس دسترسی یافتم. دپارتمان فلسفه، که ریاست آن برعهدۀ دکتر مارکس وارتوفسکی بود، با گرمی از من استقبال کرد، و دکتر یوزف آگاسی و دکتر روبرت کوهن، مرا به ماجراهای فکری جدیدی رهنمون ساختند. تقریبا هر روز در مقابل اساتید بزرگی برای کسب علم زانو میزدم و با وجود آنکه برنامۀ درسی روحانیانِ یهودی برنامۀ شلوغی بود، درس پشت درس از آن اساتید فرامیگرفتم. اینگونه بود که کارل پوپر را ملاقات کردم. او در آن هنگام استاد مدعوّ در دانشگاه برندایس بود.
در نوامبر ۱۹۶۹، من دو مصاحبۀ خصوصی با پوپر انجام دادم. او شرط کرد که این گفتگوها پیش از مرگاش منتشر نشود. او در سال ۱۹۹۴ درگذشت. آنچه در پی میآید بریدههایی از آن گفتگوهاست. این مصاحبه برای نخستین بار منتشر میشود.
پوپر جهان اندیشگی جدیدی را به روی من گشود. من که پروردۀ پوزیتیویسم بودم، سالهای بسیاری از اوایل کار علمی خود را صرف جستجوی حقیقت از طریق فعالیت تجربی نمودم. اما پژوهشهایم به زودی نشان داد که تجربهگرایی آنچنانی که ادعا میشود، عینی نیست. بلکه به عکس، تجربهگرایی نیز گرانبار از نظریه است و رها از نظریه نیست و اغلب بازتابی از جامعهشناسی یا فرهنگ جامعۀ علمی و نیز بازتابی از مفروضات نظری است. برای من، حدسِ پوپری قانعکنندهتر میآمد که میگوید پارادایمهای علمی اغلب پوشیده از چیزهایی هستند که او "لافهای اثبات" نام نهاد یا [مفروضات ارزشیای که چه بسا] " انتظاراتِ عجولانه و بیموقعی هستند … و یا تعصباتی که صادق و قطعی انگاشته میشوند". (حدسها و ابطالها)
وانگهی، دریافتم که پشت منطق عقلانیت و ادعاهای شهودی، لافهای اثبات یا مفروضات اثباتنشده قرار دارد. اندک-اندک برای خودم، چارچوب مرجع فکری دوگانهای برگزیدم مبنی بر اینکه من نمیتوانم به قطعیت چیزی بدانم و سهم من از دانش تنها حدس زدن است، "خطا کنیم، خطا کنیم و خطا / کمتر اما، کمتر و کمتر". با گذشت زمان، همانطور که شباهت به حقیقت و نه حقیقت، چارچوب مرجعِ فکریام گشت، همچنین دریافتم پیش از آنکه قادر باشم شورمندانه خدا را به زندگیام راه دهم، من دیگر نیازی به اثبات وجود خدا ندارم. این ایده تبدیل شد به لاف دینی/معنوی اثبات در فکر جدید من.
سال ۱۹۷۳، من نگرش جدیدم را با پوپر در میان گذاشتم. پاسخی که او از انگلستان فرستاد این بود: «شعری که با من در میان گذاشتید -شعر یا شاید هم سرودی مذهبی؟- بسیار زیبا بود.»
گفتوگو با کارل پوپر در باب دین و خدا- بخش اول
ترجمه و مقدمه: یاسر میردامادی
مقدمهی مترجم: آنچه پس از این بخش، در بخش دوم این نوشتار میخوانید، پارسی گردانیدۀ گفتوگویی است که حاخام (ربّی) ادوارد زِرین (Edwaed Zerin) پژوهشگر تاریخ یهودیت و فلسفهی علم، با کارل پوپر (Karl Popper) فیلسوف برجستۀ بریتانیایی-اتریشی (۱۹۰۲-۱۹۹۴) انجام داده است (۱). پوپر در طول حیات پربار فلسفی خود تقریباً هیچ گاه در باب خداوند و دین سخن نگفت. درست از این رو، این گفتوگوی کوتاه، که در سال ۱۹۶۹ میلادی صورت گرفته، یکی از معدود منابعی است که در باب نگاه دینشناختیِ پوپر، اطلاعاتی اندک را در اختیار خواننده مینهد. در این گفتوگو او توضیح میدهد که چرا در باب خداوند در طول حیات خود سکوت اختیار کرده و به همین خاطر تنها به شرطی حاضر شده بود در این باب سخن بگوید که این گفتوگو پس از مرگ او منتشر شود. این گفتوگو نخستین بار سال ۱۹۹۸ منتشر شد.
خوانندۀ پیگیرِ فارسی زبان البته پیش از خوانندۀ انگلیسی زبان، چند کلمهای از زبان پوپر در باب نگاه او به دین و خدا خوانده بود. دکتر حسین کمالی، که اکنون استاد مطالعات اسلامی و تاریخ خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا است، در سال ۷۱ خورشیدی در گفتوگویی کوتاه با پوپر در خانۀ او در حومۀ لندن از او در باب خدا و دین میپرسد (۲). پوپر در همان ابتدا میگوید که «من را از فیلسوفان شکاک در وجود خدا میتوان شمرد» (۳) و سپس میکوشد به نحوی گذرا دین را به اخلاق فروبکاهد.
در ادامه، مقدمۀ ادوارد زِرین، گفتوکننده با پوپر، از نظرتان میگذرد و همان طور که اشاره کردم در بخش دوم این نوشتار، خود گفتوگو را میتوانید بخوانید.
مقدمۀ گفتوگو کننده (ادوارد زِرین):
کارل ریموند پوپر، یکی از پرمایهترین فیلسوفان قرن بیستم بود. او در باب موضوع موسوم به «مسألۀ تمایز» میان علم و شبه علم، به طور عام، و تمایز میان علم و متافیزیک، به طور خاص، میراث فکری اصیل و جسورانهای از خود به جای گذاشت. او نشان داد که خط فاصل میان علم و شبه علم، بر خلاف ادعای پوزیتیویستهای منطقی، نه چندان دقیق است و نه چندان نفوذناپذیر. پوزیتیویستهای منطقی بر این نظر بودند که از رهگذر تأییدپذیری تجربی میتوان میان سخن معنادار و بیمعنا تمایز نهاد. پوپر اما به سود ابطالپذیری، چونان معیار شایستهای که تجربی و علمی بودن یک نظریه را نشان میدهد، و نه تأییدپذیری، استدلال ارائه کرد. شیوۀ تخمینی-قیاسی پوپر، صورتبندی جدیدی از فعالیت علمی به جهان عرضه کرد، به تعبیر پوپر "علم مجموعهای از گزارههای قطعی و اثباتشده نیست. علم، معرفت (اپیستمه) نیست... علم هیچگاه نمیتواند ادعای دستیابی به حقیقت کند، و یا جانشین حقیقت شود. ما نمیدانیم ما تنها میتوانیم حدس بزنیم". (منطق اکتشاف علمی)
میراث پوپر، گرچه به چالش کشیده شده ، اما همچنان درخشان است. در زمان حیاتاش، او را چنین وصف کردند: "هیچ فیلسوف مدرنی نقدی فراگیرتر از نقد پوپر بر جستجوی یقین وارد نکرده است". (کوئینتن، دائره المعارف فلسفه، ج ۶)
کارل پوپر در سال ۱۹۰۲ در وین، اتریش، شهر و کشوری که آکنده از احساسات ضد یهودی بود، به دنیا آمد. پدر و مادر وی، که هر دو یهودی تبار بودند، تصمیم گرفته بودند که پیش از تشکیل خانواده در کلیسایی لوتری غسل تعمید یابند. سالها بعد پوپر چنین نوشت، "بعد از اندیشۀ بسیار، پدر من تصمیم گرفت که در جامعۀ مسیحیِ فراگیری زندگی کند که لاجرم توهین کمتری ببیند، او در این جامعه ادغام شد زیرا این ادغام به کارش میآمد". (جامعۀ باز، جلد ۱)
پوپر، به معنای رسمیِ کلمه، فردی مذهبی نبود. او پیوندی با جهان یهودی آباء و اجدادیاش نداشت، لوتری مقیّدی هم نبود. با این حال، این پوپر بود که فهم عمیقتری از یهودیت به من عطا کرد و درهای معنویتی غنی را به روی منِ یهودی گشود.
بنابراین من نمی گویم ماوراالطبیعه وجود دارد یا ندارد. من می گویم ماوراالطبیعه از جمله خدا ممتنع (نشدنی) است.
2. خداباوران اگر فکر می کنید اعتقاد به یک هستی برتر به شما آرامش می دهد این اعتقاد را کنار نگذارید. تنها چیزی که از شما به عنوان یک انسان و عضو جامعه ی بشری می خواهم آن است که این اعتقاد را نزد «خودتان» نگاه دارید و سعی نکنید آن را به دیگری اثبات (تحمیل) کنید. بند 1 را تنها برای همین نوشتم نه اینکه بخواهم آرامشتان را از بین ببرم.
3. ناباوران سعی نکنید کسی را «بی اعتقاد» کنید چون این کار در بهترین حالت غیرمسئولانه هست. شما با این کار دارید معنای زندگی را از او سلب می کنید بدون اینکه معنای جدیدی را جایگزین آن کرده باشید. با این عمل زندگی فرد باورمند را به ورطه ی پوچی می کشانید و کسی چنین اجازه ای به شما نداده است.
ادامه ی برهان واجب الوجود:
به جواب نهایی تان می پردازم:
سوال: چرا هستی وجود دارد؟
جواب شما: چون وجود دارد.
جواب شما برای من عجیب است. به همان مقدار که شما در جواب : چرا خدا هست؟ بشنوید چون هست!
آیا منظورتان این است که چیزها هستند چون باید باشند و محال است که نباشند، من میپرسم چرا به چنین نتیجه ای رسیده اید؟ مگر در هستی که من و شما روزانه با آن سر و کار داریم چه خاصیتی میبینید که وجود آنها را ضروری و واجب میدانید؟
درباره ی سخن آخترتان باید بگویم ارتباطی با بحثمان با ان جمله نمیبینم. سوال ان سخن بیشتر به وجود عالم پس از مرگ بر میگردد. اتفاقا شبیه همان استدلال را قرآن برای منکرین معاد بکار برده:
" و برای ما مثلی آورد و آفرینش خود را فراموش کرد. گفت " چه کسی این استخوانها را که چنین پوسیده است زندگی میبخشد. بگو همان کسی که نخستین بار آن را پدید آورد و اوست که به هر آفرینشی داناست" یس 78-79
درباره فرضیه خدا محصول جهل و ترس:
من در کامنت قبلی ام توضیحی در این باره گفتم. فقط مجددا به این نکته تاکید میکنم که " علم جدید( و نه دین)، خداوند را در جهل ها میگردد !" خداوند حفره ها، خدایی است که علم ساخته است وگرنه از نظر ادیان خداوند هم در معلومات ماست و هم در مجهولات.از نظر دین، کشف و روشن شدن یک مساله ی علمی، خواندن سنن خداوندی( یا به قول برخی از دانشمندان دیندار، خواندن ذهن خداوند است) است ولی بدبختانه برای برخی از علماء تجربی جدید، انگار که روشن شدن مساله ای علمی، دست خداوند را در آن مساله کوتاه میکند. از نظر ادیان این عیب علم جزئی نگر است.
درباره باورهای ایدئولوژیک:
نمیدانم وقتی میگویید باور، فقط ذهنتان سراغ روح و سیمرغ و چیزهایی از این قبیل میرود؟ باورهای غیر دینی مانند باور به نژاد برتر، طبقه ی اجتماعی به حق، کشور برتر ، باور آتئیسم و...هم " باور" اند و اگر مسلح به باور " هر که زورش بیش،حقش بیشتر " شوند، به مراتب ضربه های مهلکتری حتی از باورهای دینی به تمدن بشری میزنند و زده اند.منظور من از باور، این نوع باورهای ملموس بودند.علاقه ی اصلی من تاریخ است و میدانم که بشر از این باورهای غیر دینی صدمه ی بسیاری خورده است.
درباره ی قوری راسل:
من منظور راسل را از این سخن دریافته ام ولی احتمالا سخنانم در این مورد را به درستی نتوانسته ام منتقل کنم. برای روشن شدن کامنت قبلی ام مقدمه ای میگویم:
مقدمه: ما انسانها معمولا مغزمان را پر از فولدرهای مختلف کرده ایم. فولدر علم، زندگی خصوصی، دین، سیاست، اخلاق و...در هر یک از این فولدرها، با مدلی متفاوت می اندیشیم.این که ما نمیتوانیم تمام فولدرهای فکری مان را یک کاسه کنیم( به تعبیری دیگر توحید فکری داشته باشیم)، یک نقص است. عموم مردم نیازی به این یک کاسه کردن ها نمیبینند و در هر فولدری با مدلی متفاوت می اندیشند ولی یک دانشمند و فیلسوف بزرگ مانند راسل حداقل باید ذهنش یک کاسه باشد.
استفاده از مقدمه: حرف من این بود وقتی راسل قوری را مثال میزند و از خداپرستان میخواهد تا نبود آن را در گوشه ای از کهکشان اثبات کنند، در واقع باید بداند که چنین استدلالی تنها منحصر در فولدر مجادله به خداپرستان نخواهد ماند و داده های تمام ذهنش( تمام فولدر ها) را به چالش خواهد کشید. مثالی زدم از پرسش پیرزنی از او. راسل دارد درباره ی جهان حرف میزند، پیرزنی میگوید : این حرفها چرند است و جهان صفحه ی تختی است بر روی لاک پشت، میتوانید نبود این لاک پشت در زیر صفحه ی تخت جهان را ثابت کنید. راسل چه جوابی خواهد داد؟ اگر او به نظریه های مختلف کیهان شناسی استدلال کند که در آن نشانی از لاک پشت نیست، باید نظریه های دینی را هم قبول کند که البته در آنها نشانی از تک شاخ یا قوری نیست و وجود تکشاخ و لاک پشت به یک اندازه مضحک اند واگر ذهنش یک کاسه باشد، باید بداند که حرف آن پیرزن در فولدر علمی او به همان اندازه منطقی است که او در فولدر دینی مطرح کرده بود.
و اما درباره سوال و جوابی که از راسل شده. راسل ( یا هر شخص دیگری مانند خود شما) که از نبود شواهد مستدل از وجود خدا حرف میزند. باید به سوال " در چه شرایطی به خدا ایمان می آورید؟ " بر اساس همان مدل شواهد مستدل پاسخ گوید نه بر اساس فولدری از " کانالهای دیگر" که در مدل فکری او وجود خارجی ندارد!
اصلا جواب راسل را ول کنید من از شما که به دنبال شواهد وجود خدا میگردید و پیدا نمیکنید می پرسم " در چه شرایطی وجود خدا را میپذریرد؟" " خداوند باید چه میکرده که نکرده تا شما به شواهد مستدلتان برسید؟" چه شواهدی از خداوند انتظار دارید تا وجود او را بپذیرید؟
چرا به جای انکه چیزی نباشد چیزی هست؟
میگویید درباره ی نیستی تصوری ندارید پس این سوال قابل تفکر نیست. آیا میتوان گفت هر چیزی که قابل تصور فردی نباشد قابل تفکر نیز نیست؟ آیا مفهوم مخالف آن صحیح است که هرچه بتواند در تصور بگنجد قابل تفکر نیز هست؟
[/quote]
نمی توانم حکم صادر کنم ولی برای شخص خودم قابل تصور و قابل تفکر نیست. خودمانی ش این است که هنگ می کند مغزم. مفهوم مخالف ش هم گمانم می تواند نسبی باشد : برای عده ای آری برای عده ای خیر،... نمی دانم!
برای کسی که نتوانسته هستی خدا(یا هر چیز دیگری) را تصور کند پرسش از چگونگی تصور نیستی آن بی مورد است . نیست ؟
راجع به فرضیه تان و اکنون هم نمی دانم واقعا. اما از آنجا که بعضا تاثیرات گذشته مان در اکنون مان نیز حاضرند ، گمانم نشود گفت نیست شده اند..
هرچه فکر می کنم جوابی جز این نمی یابم : چون وجود دارد !!
اما اکنون جمله ای به ذهنم آمد که نمی دانم از کیست و چقدر به این بحث مربوط است اما تکان دهنده ترین جمله ای بوده که در تمام عمرم شنیده ام :
به من بگویید پیش از تولد کجا بوده اید تا به شما بگویم پس از مرگ کجا خواهید رفت.
گزاره ی باور خداوند محصول جهل یا ترس است چه بهره ای از عقل دارد؟..............
...ثانیا آیا معنی این سخن این است که خداباوران همه جاهل یا ترسو هستند؟ یا مفهوم مخالف ان این است که خداناباوران انسانهای عالم و نترسی هستند؟ این ادعاها هم باید اتبات شود وگرنه جز یک جمله ی بی پایه چیزی نیست......
....ولی میتوان نکته ی دیگری نیز گفت اگر مدعیان این نظر نتوانند ان را اثبات کنند این حمله صرفا یک جمله ی باوری خواهد بود. و میتوان به راحتی ادعا کرد که فرد مدعی جمله ی فوق، خودش گرفتار نارسیسم یا خود پرستی یا توهم دانش است و از وجود خداوند میترسد و بخاطر همین چنین جمله ای را گفته!!
[/quote]
استاد گرامی به نظر می رسد منظور از ترس و جهل چیز دیگری بوده. اینکه انسان در اولین برخوردهایش با رخدادهای طبیعت به دلیل جهل نسبت به چیستی و چرایی آن ها و همچنین ترس از ناشناخته هایش آن ها را به خدایانی منصوب می کرده است و در طول تاریخ تمام آن خدایان رفته رفته در یک خدای واحد خلاصه گشته اند !
دیدگاه هایم را مجدادا تکرار نمی کنم فقط به جهت اشاره ای خلاصه :
آیا باور به خدا (که دستوراتی دارد، دستوراتش خدشه ناپذیر است ، برای اصلاح جهان بایستی آنها رابه کار گرفت و..) نسبت به مثلا باور به روح/سیمرغ/ موجودات فرا زمینی و ... از لحاظ قابلیت و استعداد جهت تبدیل شدن به ایدئولوژی در یک سطح اند ؟ !!!
چنین ادعایی نشد. توضیح دادم که در چه مبحثی چنین چیزی مطرح شده : بار اثبات وجود داشتن یک چیز به دوش مدعی است، نه عدم اثبات به دوش ناباور.
__a) اثبات کن خدایی وجود ندارد ......b)(در جواب a) هر وقت اثبات کردی آن قوری وجود ندارد ، چشم !
سخنتان واقعا عجیب است. مگر هیچ باورمندی برای راسل با استدلال!! از ایمان به خدا سخن گفته که از راسل انتظار استدلال برای باورمند شدن داشته باشد ؟ اتفاقا سخن دقیقی است در برابر سخنان باورمندان. مگر نه این است که باورمندان(حداقل بخشی از آنها) از کانال ها و احساسات و ادراکات و "اتفاقات" عجیب و نامشخصی باورمند گشته اند ؟ راسل هم انتظار دارد از همان کانال ها چنین چیزی را دریافت دارد و باورمند شود !
بله درست است. از دیدگاه ادیان، میتواند مساله شر بر اساس یک راز درک شود.اصلا از دیدگاه ادیان هستی و جهان و خداوند همه راز هستند. راز نه به این معنی که بتوان آن را با منطق گشود بلکه به معنای اینکه همیشه چیزهایی هستند که در حاله ای از مه آلودگی قرار دارند. رازها ممکن است افشا شوند و در عین حال راز بمانند. رازها در قلمروی قرار دارند که قد عقل به انه نمیرسد. زیرا کار عقل جز این نیست که امور را تجزیه کند و بشناسد. عقل نمیتواند پارادوکس ها را تاب بیاورد و میخواهد بین امور مرز بکشد ولی راز، مواجهه ای شهودی از امری است که انسان را در مقابل آن، به تحیر و تسلیم میرسد و عقل را فلج میکند. هر شخصی میتواند در زندگی ان را نه فهم بلکه درک و تجربه کند مانند عشق یا مواجهه با زیبایی یا مواجهه با امر متعالی یا امور پارادوکسیکال.ولی بدبختانه اینها در گفتمان عقل محور، جایی ندارد و در اینجا قصد این بود که مساله ی شر را تحلیل عقلانی نماییم( تا آنجا که ممکن است)
درباره ی اسپینوزا بله حق با شماست ولی اسپینوزا قائل به همه خدایی نبود. "طبیعت در خدا " نظریه وی است. نظر او گرچه تفاوتهایی با ادیان ابراهیمی دارد ولی شباهت عجیبی هم به آنها دارد. او خود در نامه ای میگوید:( نقل به مضمون): خدا در نظر من همان نظر بولس مقدس و حتی عبرانیان قدیم و فلاسفه گذشته است ولی با طرحی دیگر( تاریخ فلسفه ویل دورانت بخش اسپینوزا) اصلا به نظر من خدای دئیستها در کنارتفاوتهایی، شباهت عجیبی به خدای ادیان ابراهیمی دارد.دئیستهای جدی معمولا انسانهای سالمی به لحاظ اخلاقی بوده اند و سیره یعملی آنها هم شبیه به تعالیم ادیان بوده.البته من فقط نظر او را درباره ی شر گفتم تا متوجه باشیم که وجود خیر و شر قابل مناقشه است.
درباره ی دلیل عقلی وجود شر،پکیج فکری( که البته هنوز به مدل فکری تبدیل نشده است) را به عنوان فرضیه دادم( و اصراری هم بر درستی ان ندارم) عناصر این پکیج و بسته فکریعبارت اند از: 1- جهان ماده 2- اختیار انسانی 3- ابتلای بشر به شر برای رشد پتانسیلهایش . فکر میکنم هنوز این عناصر قابل دفاع باشند. یعنی حاصل این تداخل این عناصر همان خواهد بود که به قول لایب نیتس " جهان امروز، بهترین جهان از میان جهانهای ممکن التصور" است و وجود شر در ان الزامی است.
البته اینکه چرا مثلا فلان قدر انسانها کشته شدند و مثالهای دیگر " دل و عواطف" انسانی را به درد می آورد ولی سوال این است که عواطف ما در این میانه نقشی ندارند و " منطق این پکیج" وابسته به عواطف نسبی ما نیست و حتی ممکن است تاثر عاطفی من و شما در مواجهه با این امور، به نقص در شخصیت ما یا به امیال حقیر ما نسبت داده شود.( صرفا فرضیه است)
چرا به جای انکه چیزی نباشد چیزی هست؟
میگویید درباره ی نیستی تصوری ندارید پس این سوال قابل تفکر نیست. آیا میتوان گفت هر چیزی که قابل تصور فردی نباشد قابل تفکر نیز نیست؟ آیا مفهوم مخالف آن صحیح است که هرچه بتواند در تصور بگنجد قابل تفکر نیز هست؟
سوال بعد، شما از نیستی تصور ندارید چه تصوری از نیستی خداوند دارید آیا معتقدید خداوند نیست؟چگونه آن را تصور میکنید؟
و اما یک فرضیه:
آیا میتوان گفت یگانه چیزی که واقعا هست چیزی است که ما آن را " اکنون" می نامیم؟هستی لحطه به لحطه در حال شدن است. و یگانه چیزی که ما آن را هست میدانیم اکنون است؟آیا میتوان گفت ما میتوانیم نیستی را بفهمیم همانگونه که نیست شدن لحظه ها را درک میکنیم؟ تمام گذشته ی ما الان به پرتگاه عدم افتاده اند و تنها چیزی که واقعا هست، اکنون ماست؟اگر قرار بود گذشته ی ما نیست نمیشد اکنون ما باید همان گذشته میشد؟آیا گذشته ما یا هر چیزی نمیتواند تصور و درکی از نیست را ایجاد کند؟
اصلا به عبارت ساده تر چرا هستی وجود دارد؟
برای هدایت عزیز!
نخست بحث باور: دوست عزیز نمیدانم مفهوم باورهای ذاتا ایدئولوژیک( یا به تبع آن ایدئولوژیک غیر ذاتی) که میگویید چیست؟ولی فکر میکنم چنین چیزی وجود ندارد و هر باوری اعم از دینی و غیر دینی این پتانسیل را دارد که در صورت مسلح شدن به زور، خطرناک شود.البته میل به مجادله در این باره را ندارم و به همان جمله پایانی تان که نقطه ی اشتراک است بسنده میکنم.
قوری گل قرمزی: پیشتر گفتم که من این مبحث یا تکشاخ را بر مبنای " سیره ی عقلا" امری بدون جایگاه می یابم.کلمه عقلا، میتواند کلمه ای منطقی باشد ولی بحث در مفهوم آن بحث را واقعا دچار بی شکلی میکند. این کلمه و کلمات بسیاری مانند آن محصول پراتیک و تجربه ی اجتماعی ماست و گمانم مفهوم گنگی ندارد.ولی واقعا به نظرتان وجود خداوند با وجود قوری در یک کهکشان دیگر برابر است؟ آیا موضوعی که ذهن بزرگترین عقلای جهان را به خود مشغول کرده و هزاران کتابخانه کتاب درباره آن نوشته شده است دهها دلیل و شاهد عقلی و روحی و فطری درباه ی آن وجود دارد، را میتوان با قوری مقایسه کرد؟این مقایسه واقعا یک مقایسه ی بی ربط و غیر وافع بینانه است.نقل است( از کتاب تاریخچه ی زمان هاوکینگ صفحه 1)زمانی که راسل داشت درباره ی کیهان صحبت میکرده، پیرزنی به او ایراد میگیرد که اینها که میگویید همه حرف مفت است و جهان در روی یک لاک پشت بنا شده.حالا ما بیاییم و با همان منطق راسل بگوییم شما عدم وجود این لاک پشت را اپبات کن! طنز آمیز نیست نظریه ی نسبیت و کوانتوم را با نطریه جهان رو لاک پشت برابر بدانیم؟ ولی استدلال قوری راسل به نظر من کمترین برتری بر استدلال آن پیرزن ندارد و هر دو به یک اندازه غیر قابل اثبات اند! حتی آن پیرزن میتواند بگوید در هزار سال بعد نظریه لاکپشتی او طرفدار خواهد داشت و منکران آن باید عدم رواج آن را اثبات کنند!! تنها چیزی که میتواند ما از جهان روی لاک پشت رها کند چیزی غیر از تمسک به سیره ی و عرف عقلا و دانشمندان است؟
البته لازم است گفته شود که شهرت امری در میان عقلا برای ما نمیتواند دلیل محسوب شود ولی این بدان معنا نیست که بی پایه است. شهرت امری در میان عقلا و راستگویان میتواند به قول حقوقدانان اماره(ظن نسبتا معتبر ) ایجاد کند. اگر شخصی در تئوری هم این امر را نفی کند عملا باید به آن گردن بنهد. ما از کجا میدانیم نسخه ی پزشک درست است؟ فرمول فیزیک انیشتین صحیح است؟فلان ماده سراطان زاست؟ یا ماجرای فلان اتفاق چه بوده؟ آیا جز با اعتماد/ باور تعبدی به عقلا و راستگویان؟
پیشتر در کامنتی دیگر گفته بودم که در مصاحبه ای از راسل مصاحبه گر از او پرسیده بود در چه شرایطی به خدا ایمان می اورد و او جواب داده بود(نقل به مضمون): زمانی که از آسمان صدای خداوند را بشنود که وقایع 24 ساعت آینده را توضیح داده و موبه مو رخ دهد!!! کجای این حرف استدلالی است؟ مثلا شخصی را در نظر بگیرید که بگوید من انتظار دارم نه در آسمان که در خانه ام نه با صدا که خدا با تصویر بیاید و دیده شود و نه 24 ساعت که وقایع ده سال اینده را توضیح دهد و هزاران انتظار دیگر. این درخواستها واقعا انسان را یاد ایرادات بنی اسراییلی می اندازد و از طرف دیگر نشان میدهد که واقعا تصور راسل از خداوند چیزی در حد همان قوری گل قرمزی است که نتیجه اش ایجاد چنین انتطاری از خداست.
نظری درون دینی به این موضوع هم میکنم. خداوند به باور ادیان صمد است اصلا او کمترین نیازی به تایید راسل ندارد. کفر و زهد کسی از رونق کارخانه اش نمیکاهد و این ماییم که به او نیازمندیم و از روی لطف پیامبرانی فرستاده تا بشر را متوجه حقیقت کند.
ادامه دارد....